اکسیر جوانی همراه با خودش سن ستیزی دارد

تمدید جوانی

ترانه  بنی یعقوب
گزارش نویس


«ما اکسیر جوانی را پیدا کرده‌ایم. اگر می‌خواهید جلوی پیری‌تان را بگیرید از محلول‌های ما استفاده کنید. رژیم کم کالری بگیرید تا جوان بمانید. راز جوانی‌تان پیش ماست. کشف اکسیر جوانی.» حتماً شما هم کلی آگهی‌ها و تبلیغ‌های این شکلی دیده‌اید، یک جست‌و‌جوی ساده در اینترنت شما را به وعده‌های «جوانی مادام العمر» می‌رساند؛ بزرگ‌ترین آرزوی بشر.
البته فقط همین‌ها نیست و هر از گاهی خبرهایی هم مبنی بر کشف داروهای جوان ساز و اکسیر جوانی منتشر می‌شود. خبرهایی که معلوم نیست پایه و اساس واقعی و علمی داشته باشند. خبرهایی مثل این:«دانشمندان ژاپنی موفق شدند یک پروتئین کشف کنند که سرعت فرایند پیری را کم می‌کند و موجب افزایش طول عمرمی شود یا محققان دانشگاه واشنگتن موفق شده‌اند داروهای دفع اثرات پیری پیدا کنند.»همان طور که گفتم حتی مشخص نیست، چقدر این خبرها واقعی‌اند اما برای عده زیادی همین خبرهای اغلب ساختگی هم کافی است که به جوان ماندن همیشگی دلگرم شوند. شاید هم همه اینها به آرزوی دیرینه بشر برای میل به جاودانگی و سال‌های عمر طولانی و البته جوان ماندن برمی گردد. همین که چند سال هم بتوانی از شکل‌گیری چین و چروک‌های پوستت جلوگیری کنی هم انگار بدک نیست.
 اما این همه دنبال جوانی رفتن، تبلیغ جوانی کردن و درخواست جوان ماندن چه تبعاتی دارد؟ اصلاً همین نظرات نمی‌تواند خیلی‌ها را در سنی که هستند از کاری که می‌خواهند انجام دهند منصرف کند چون خیلی‌ها معتقدند برای آن کار پیرند. آیا این طورنیست که یک جور سن‌ستیزی ایجاد می‌کند؛ یعنی اینکه در جامعه فقط جوان‌ها پذیرفته می‌شوند و افراد میانسال یا سالمند جایگاه ویژه‌ای ندارند. شاید برای همین هم هست که این روزها در شبکه‌های اجتماعی موجی راه افتاده که افراد بالای چهل سال می‌خواهند با انتشارعکس‌شان به بقیه ثابت کنند که هنوز جوانند، چرا که تصور عامه جامعه این است که افراد بالای چهل سال تکیده، پیر و فرسوده‌اند. این افراد می‌خواهند با انتشار چنین عکس‌هایی به بقیه بفهمانند که مفهوم سن تغییر کرده و با سبک زندگی خوب، ورزش و تغذیه مناسب می‌توان به جنگ پیری شتافت. اما بازهم این سؤال پیش می‌آید که تا کی می‌توان به این روش ادامه داد و فرار از یک واقعیت زندگی چه تبعاتی دارد؟ چقدر نگاه جامعه و تلقین‌هایش آدم‌ها را به سمت این برده که برای جوانی تلاش کنند؟
«توی چشمم نگاه کرد و گفت ای بابا چقدر پیر شده‌ای؟ حالا اگر همین من دور از جانم بیفتم و بمیرم می‌گویند طفلی جوانمرگ شد، حیف از جوانی‌اش. آدم نمی‌داند واقعاً پیر است یا جوان.» این نظرعاطفه خانم 38 ساله است که معتقد است توی جامعه ما آدم‌ها فقط برای مردن جوانند و مثلاً در هر سنی بمیری می‌گویند آخی طفلی چقدر جوان بود، اما در سن‌های دیگر همیشه به نظر دیگران پیرهستی. انگار بیست سالگی را که رد می‌کنی همه نشسته‌اند و رصدت می‌کنند، ببینند چقدر پیرشده ای. مثلاً مهین خانم که هم‌سن توست با اینکه دو تا بچه دارد چقدر بهتر از تو مانده یا سمیه خانم چرا اصلاً یک موی سفید ندارد اما تو همه موهای سرت یکدست سفید شده. خلاصه اینکه همه این قضاوت‌ها هست.
 همین‌ها باعث شد، مدتی ازعمرعاطفه خانم به جوان کردن خودش بگذرد چون به نظر خیلی‌ها در سن 38 سالگی اصلاً جوان نیست. «یک دکتر گیاهی رفتم که به من رژیم جوانی داد. یعنی نخواستم با بوتاکس و ژل خودم را جوان کنم رفتم که واقعاً راز جوانی را یاد بگیرم. این دکتر از این طب سنتی‌ها بود به من گفت هر روز شیر و سیر و شربت بادام و عسل بخورم. البته شربت بادام و عسل خودش کلی چیز دیگر مثل جنسینگ و دارچین هم توی خودش داشت. خلاصه اینکه هر روز 50 تا بادام درختی را با کلی چیز مخلوط می‌کردم و می‌خوردم. البته هر روز صبح قبل از خوردن اینها زردچوبه هم می‌خوردم. می دانی که می‌گویند حسابی جوان‌ساز و کلاژن‌ساز است. دو سال تمام رفتم و آمدم اما جز اضافه وزن، جوانی نصیبم نشد. حالا هم دنبال راه جدید برای جوانی می‌گردم اما آنقدر زیادند که آدم گیج می‌شود.»
آقا بیژن دنبال یک عطر خیلی خوشبو مناسب سن و سالش می‌گشت. تازه 55 ساله شده. روبه آقای عطرفروش می‌گوید:«پسرجان یک عطر بده که مناسب سن و سالم باشد. تلخ و خوشبو باشد اما نگویند عطر جوان‌ها را به خودش زده.» آقای فروشنده که حسابی خوش زبان است با چرب زبانی می‌گوید:«حاجی نزن این حرف را شما که تازه اول چلچلی‌ات است خیلی هم جوانی. الان یک عطر بهت میدم که ترند سال است و هوش از سر همه می‌برد. اصلاً این حرف را نزن عطر که پیر و جوان ندارد.» بیژن عطر را بو می‌کند و با خنده می‌گوید: «نمی‌دانم توی خیابان که راه می‌روم یکهو یک نفر از توی ماشین‌اش داد می‌زند هوی کچل چرا مو نمی‌کاری. یا کافی است با یک جوان تصادف کنم به من می‌گویند پیرمرد تو را چه به رانندگی! اما این جور جاها ناگهان جوان می‌شوم. چند روز پیش هم که به یک فروشنده لباس گفتم سبز پررنگ مناسب سن و سالم نیست با تعجب گفت اصلاً این طور نیست. خلاصه یک جا پیرپیرم و یک جا جوان جوان.» با همه اینها آقا بیژن عطری را که آقای فروشنده داده بومی کند و با اینکه به نظرش زیادی جوانانه است آن را می‌خرد و زیر لب با خودش زمزمه می‌کند: «جوانی کجایی؟»
سارا وقتی خواست در 45 سالگی فوق لیسانس بخواند خیلی‌ها رک توی صورتش نگاه کردند و گفتند برای این کار زیادی پیر است: «برای خانم‌ها این چیزها بیشتر پیش می‌آید برای همین هم هست که خیلی زن‌ها سن‌شان را پنهان می‌کنند، چون دائم قضاوت می‌شوند. مثلاً اگر یک مرد به جای من می‌خواست فوق لیسانس بخواند خیلی‌ها هم تشویقش می‌کردند اما به من گفتند تو بهتر است به فکر این باشی که دختر و پسرت را عروس و داماد کنی. می‌گفت چه ربطی دارد این کارها سر جای خودش و درس خواندن من هم سر جای خودش. وقتی کافه هم تنها می‌روم می‌شنوم که خیلی‌ها می‌گویند تو دیگر برای این تفریح‌ها پیری. اینها به نظر من همه القائات جامعه است و من هم به هیچ کدامش اهمیت نمی‌دهم. من سن و چروک‌های صورتم را پذیرفته‌ام و با همه اینها خوشم و زندگی می‌کنم، اما دور و برخودم آدم‌های زیادی را می‌شناسم که با همین حرف‌ها غمگین و افسرده می‌شوند و حس پیری و مرگ می‌کنند.»
خیلی‌ها بر اساس اینکه جوان هستید یا نه به شما حق می‌دهند یک کارهایی بکنید یا نکنید. مثلاً حق می‌دهند به کافه بروید. لباس رنگی به قول معروف جیغ بپوشید، درس بخوانید وبه هر جا دوست دارید سفر کنید، اما امان از وقتی که فکر کنند دیگر پیر شده‌ای و برای این کارها دیر شده است آنجاست که به شما انگ پیری می‌زنند وخیلی‌ها هم تحت تأثیرهمین تلقین‌ها دنبال اکسیر جوانی می‌گردند. اکسیری که بر خلاف همه آرزوهای بشر هنوز کشف نشده. چه باور کنید و چه نکنید، هر سنی ویژگی‌های دوست داشتنی خودش را دارد و می‌تواند دلپذیر باشد.

 

بــــرش

این همه دنبال جوانی رفتن، تبلیغ جوانی کردن ودرخواست جوان ماندن چه تبعاتی دارد؟ اصلاً همین نظرات نمی تواند خیلی ها را در سنی که هستند از کاری که می خواهند انجام دهند منصرف کند چون خیلی ها معتقدند برای آن کار پیرند. آیا این طورنیست که یک جورسن ستیزی ایجاد می کند؛ یعنی اینکه در جامعه فقط جوان ها پذیرفته می شوند و افراد میانسال یا سالمند جایگاه ویژه ای ندارند

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و شصت و چهار
 - شماره هشت هزار و صد و شصت و چهار - ۲۹ فروردین ۱۴۰۲