تعلیم خداشناسی به زبان نیایش
در حریم معبود
چرا نباید دعا را به «کمک خواستن از خدا» و «عرض نیاز» محدود کرد؟
تفاوت عبادت «آزادگان»، «بردگان» و «بازرگانان» برترین عبادت و بهترین دعا، دعا به انگیزه شکرگزارى است؛ چنان که امیرمؤمنان(ع) فرمود: «گروهى از ترس دوزخ، خدا را عبادت مىکنند و این عبادت بردگان است و جمعى به امید بهشت، عبادت خدا مىکنند و این عبادت بازرگانان است و عدهاى براى سپاسگزارى، خدا را مىپرستند و این عبادت آزادگان است.»
دکترای فلسفه دین از دانشگاه مکگیل
کانادا و عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی
و پژوهشی امام خمینی(ره)
تصور رایج از دعا، آن را در «کمک خواستن از خدا» براى حل مشکلات و تأمین نیازها محدود مىکند، اما حقیقت دعا بسى گستردهتر و ژرفتر از این است. دعا قبل از هر چیز ارتباط با خدا و انس با او است. یکى از بهترین راههاى تعمیق فهم ما از دعا، تأمل در دعاهاى مأثور از معصومین(ع) است. با این تأمل مىتوان ارکان، اجزا، انحا و آثار دعا را شناخت و به شرایط دعا کردن و موانع تأثیر و اجابت آن پى برد. در این مقاله به برخى از عناصر دعا و مراحل نیایش اشاره مىکنیم.
1. ذکر و یاد حق
دعا قبل از هر چیزى یاد کردن خداست. یاد خدا، برترین عبادت و اکسیر معنویت است. نماز که بالاترین دعاست نیز براى یاد کردن خداست: (وَأَقِمِ الصَّلَاة لِذِکرِی)(طه: 14). گوهر همه اشکال عبادت ذکر حق است. کلید ارتباط با خدا، یاد او است. هرچه این یاد بیشتر و عمیقتر باشد، ارتباط با خدا نزدیکتر و قوىتر مىگردد. از این رو، در تعالیم معنوى اسلام کثرت و مداومت ذکر بسیار توصیه شده است. عالىترین حالت آن است که عبد دائم به یاد حق باشد و حتى لحظهاى از او غافل نگردد. دوام ذکر را «مراقبه» گویند. عبد وقتى به این حالت مىرسد که شیرینى یاد حق را چشیده باشد. در دعاى روز چهارم ماه مبارک رمضان مىخوانیم: وَاذِقنى فیهِ حَلاوة ذِکرک!
2.ستایش و پرستش
اغلب دعاهاى مفصل اسلامى با حمد و ثناى خداوند آغاز مىشود. بخش قابلتوجهى از دعاها به وصف خداوند و ذکر اسما و صفات حق اختصاص دارد. این دعاها ستایشِ خداوند است با بیان اسماى حُسنا و صفات عُلیاى او. این دعاها «تعلیم خداشناسى به زبان نیایش» است. بندگى و پرستشِ شایسته حق، بدون معرفت او ممکن نیست. پس مهمترین گام در بندگى، معرفت حق است و دعا کوششى است براى معرفت حق و پرستش او. بین شناخت خدا و پرستش او جدایى نیست؛ چون او جمال و کمال محض است. جلوهاى از این جمال، کافى است تا دل را برباید و زبان را به مدح و ثنا بگشاید.
دعا، حمد گفتن خدا است. حمد، ذکر کمال و جمال او است و تنها او شایسته حمد است. آغازین سوره قرآن کریم، پس از نام خدا، با حمد خداوند عالمیان شروع مىشود: (الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ) (فاتحه: 2)؛ «ستایش خدایى را که پروردگار جهانیان است.» افتتاح دعاى افتتاح نیز با حمد خداست: اللهّم إنى أفتتح الثناء بحمدک.
مفهوم دیگر در این باب «تسبیح» است. تسبیح، تنزیه حق از نواقص و نقایص است. بیان این حقیقت است که نه در ذات او نقصى است و نه در فعل او شرّى. او کمال، جمال و نیکى محض است. بسیارى از دعاها با تسبیح حق آغاز مىشوند یا حاوى تسبیحاند. تمام فرازهاى دعاى «مجیر» با نغمه زیباى «سبحانک» آغاز مىشود: سبحانک یا الله! سبحانک یا رحیم! سبحانک یا ملک! سبحانک یا قدوس! یکى از اذکار قدسى ذکر شریف «سبحان الله» است. این ذکر شریف نیز در کلام الهى آمده است: (سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یصِفُونَ)(زخرف: 82)؛ «پروردگار آسمانها و زمین [و] پروردگار عرش از آنچه وصف مىکنند، منزه است.»
عبادت، تعظیم و پرستش خدا است و دعا گوهر و حقیقت پرستش؛ چون این نیاز همیشگى است و این احساس دائمى است، دعا نیز همیشه لازم است؛ نه فقط هنگام گرفتارىها و سختىها و گاهِ ناامید شدن از اسباب ظاهرى. اهل معرفت در هنگام خوشى و آسایش همانگونه خالصانه خدا را مىخوانند که در حال سختى و اضطرار. دعا، نشاط زندگى روحى و معنوى است که به انسان شادابى و امید و انرژى و حرکت مىدهد. دعا دارو نیست که گاه گاهى، در هنگام بیمارى مصرف شود. دعا غذاست، آب حیات است و بلکه هواست که براى استمرار «حیات روحانى» ما ضرورى است. آنچه مهم است حال و روحیه نیایش و یاد خداوند و به عبارت دیگر دعاى دل است که مىتواند دائمى باشد، نه لزوماً قرائت و خواندن دعا یا دعاى زبان، که هر چند آن نیز ضرورى است، اما نمىتواند همیشگى باشد.
3. سپاس منعم
یکى دیگر از عناصر دعا «شکر» است. هنگامى که عبدِ با معرفت، به خود توجه مىکند، خود را غرق در نعمتهاى الهى مىبیند. او درمىیابد که خود فقیر محض است و آنچه دارد از لطف الهى است. قبل از تعلق لطف الهى به او، معدوم محض بوده است؛ نه نامى داشته و نه نشانى: (هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یکن شَیئًا مَّذْکورًا) (انسان: 1)؛ «آیا زمانى طولانى بر انسان گذشت که چیز قابل ذکرى نبود.» جهان بسى کهنتر از انسان است.
موسى و عیسى کجا بود کافتاب
کشت موجودات را مىداد آب؟
آدم و هوا کجا بود آن زمان
که خدا افکند این زه در کمان؟
از آثار «شکر» افزایش نعمت است. لطف پروردگار را ببین که چون عبدش او را به خاطر نعمتى شکر مىکند، او بر نعمتش مىافزاید. پس شکرگزارى هم اداى وظیفه نسبت به نعمتهاى گذشته است و هم زمینه دریافت نعمتهاى آینده.
برترین عبادت و بهترین دعا، دعا به انگیزه شکرگزارى است؛ چنان که امیرمؤمنان(ع) فرمود: «گروهى از ترس دوزخ خدا را عبادت مىکنند و این عبادت بردگان است و جمعى به امید بهشت عبادت خدا مىکنند و این عبادت بازرگانان است و عدهاى براى سپاسگزارى خدا را مىپرستند و این عبادت آزادگان است.» سخن عاشقان این است که: «هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس.»
4. اقرار، توبه و استغفار
هنگامى که عبد به ساحت ربوبى نظر مىکند، جز لطف و احسان از او نمىبیند، اما چون به خود مىنگرد، خویشتن را سراپا قاصر و مقصر مىیابد و به زبان حال و قال مىگوید: خدایا! تو خوب خدایى هستی براى من، اما من خوب بندهاى براى تو نیستم: رب انت کما احب فاجعلنى کما تحب؛ «خدایا تو آنچنانى که من مىخواهم، پس مرا نیز چنان کن که تو مىپسندى.» از عناصر دعا اقرار به خطاها و به یادآوردن لغزشها و تقصیرهاست.
دعا بهترین مکتب خداشناسى و خودشناسى است. دعا ما را به تأمل درباره خود، خدا و نسبت ما با خدا وامىدارد. به یاد آوردن نعمتها «خداشناسى» است و شکر حق «وظیفهشناسى» است و اقرار به گناهان «خودشناسى» است. با یادآورى گناهان و اقرار به آن، موقعیت و منزلت خود را بهتر مىتوانیم بشناسیم. بدین طریق از حجابهاى خودخواهى و خودستایى به درمىآییم و از حد و حق خویش بهتر و بیشتر آگاهى مىیابیم. پردههاى غفلت و خودخواهى گاهى موجب مىشود که تصویر نادرستى از خود داشته باشیم. امر بر خود ما مشتبه مىشود و خود را بهتر و برتر از آنکه هستیم، مىپنداریم. حاصل این غفلت، غرور، عُجب، طلبکارى و شِکوه و شکایت و عدم رضایت است.
اقرار به گناه، مقدمه واجب براى خلاصى و رهایى از آن است. خودسازى، بدون ترک معصیت و توبه ممکن نیست و انسان آنگاه توبه مىکند که به خطاکارى خود اقرار نماید. کسى که خود را خطاکار نمىداند، اقدام به توبه هم نخواهد کرد اما کیست که بتواند دعوى بىگناهى کند؟
جایى که برق عصیان بر آدم صفى زد
ما را چگونه زیبد دعوى بىگناهى ؟
تنها راه نجات از عواقب سوءِ گناه، توبه و استغفار است. از نخستین قدمهاى سلوک، توبه است. کسى که توبه نمىکند، بر خود ستم مىکند: (وَمَن لَّمْ یتُبْ فَأُوْلَئِک هُمُ الظَّالِمُونَ) (حجرات: 11)؛ «و آنان که توبه نکنند، ستمگرند.» توبه از آن رو راهگشا است که خداوند توّاب است. توبهپذیرى او، راه توبه را گشوده است: (وَهُوَالَّذِی یقْبَلُ التَّوْبَه عَنْ عِبَادِهِ وَیعْفُو عَنِ السَّیئَاتِ وَیعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ)(شورى: 25)؛ «و او است کسى که توبه را از بندگان خود مىپذیرد و از گناهان درمىگذرد و آنچه مىکنید، مىداند.» پس توبه هم از جانب او است. استغفار، طلب عفو و درخواستِ مغفرت از خداوند است. بخشى از دعا طلب عفو و بخشش از بارگاه ربوبى است: استغفرالله الذى لا اله الا هوالحى القیوم و اتوب الیه؛ «بخشش مىخواهم از خداوندى که معبودى جز او نیست، زنده و قیوم است و به سوى او بازمىگردم.»
استغفار و توبه پس از پشیمانى از گناه و ترک آن است. طلوع نور توبه پس از غروب ظلمت عصیان است. گناه، عملى است که واقع مىشود و هر عملى اثرى دارد. براى منع این اثر، راهى جز مداخله الهى نیست. پس براى نجات از پیامدهاى گناه، چارهاى جز استغفار نداریم. دعا براى اصلاح رابطه میان بنده و خدا است و گناه این رابطه را تیره و گاه قطع مىکند. براى تجدید و تحکیم این رابطه، نخست باید آثار گناه را زدود؛ اما تنها بخشش او است که چنین اثرى دارد. پس بخشى از دعا باید استغفار و طلب این بخشش باشد. عبد با عصیانش مستحق عقوبت مىشود. اگر عفو و رحمت خدا نباشد، گریزى از عقوبت نیست. قرآن کریم از زبان حضرت عیسى مىگوید: (إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُک وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّک أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ) (مائده: 118) «اگر عذابشان کنى آنان بندگان تواند و اگر بر ایشان ببخشایى تو خود توانا و حکیمى.» با استغفار، از خداوند مغفرتش را مىطلبیم، چرا که مىدانیم استغفار با عذاب جمع نمىشود. خداوند خود فرموده است که استغفار عذاب را برمىدارد: (وَمَا کانَالله مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یسْتَغْفِرُونَ)(الانفال: 33) «تا استغفار مىکنند خدا عذابشان نمىکند.» البته استغفار پس از ترک گناه و تصمیم بر عدم تکرار آن است. کسى که غرق در گناه است و قصد ترک آن را ندارد، نمىتواند اهل استغفار باشد. تائب، باید مدام به زبان حال با خود بگوید:
تاکنون کردى چنین اکنون مکن
تیره کردى آب از این افزون مکن
5. عرض نیاز
هرچند به تأکید گفتیم که نباید دعا را در خواستن منحصر کرد، اما بىشک یکى از عناصر دعا، خواستن و عرض نیاز است. ما سراپا نیاز و حاجتیم و جز قاضى الحاجات چه کسى نیازها را رفع و خطرها را دفع تواند کرد؟ ما طالب کمال و رهایى از رنج و نقصانیم و جز مدد الهى چگونه مىتوان از رنج و نقصان رهایى یافت و به خوشى و کمال رسید؟ از این رو، بخشى از دعا، طلب نعمت و خوشى و رفع مشکلات و کمبودها است. در دعاهاى قرآنى و مأثور از معصومین(ع) نیز حاجات ذکر شدهاند. نخواستن از خدا موجب فقر است، چنانکه حضرت صادق(ع) فرمود: من لم یسئل الله عز و جل افتقر؛ «کسى که از خدا طلب نکند، فقیر گردد.» اما در اینجا نیز نکات مهمى هست که شایسته توجه است:
یک. طرح حاجات روحى و معنوى بر طرح خواستهاى مادى و دنیوى مقدم است. به مَثَل، در فراز زیر از دعاى کمیل، توفیق در بندگى و یاد و حب حق را درخواست مىکنیم: و هب لى الجدّ فى خشیتک و الدّوام فى الاتّصال بخدمتک... و اجعل لسانى بذکرک لهجاً و قلبى بحبّک متیماً. حضرت ابراهیم از خداوند مىخواهد: خدایا من و فرزندانم را از نمازگزاران قرار ده: (رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَة وَمِن ذُرِّیتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء) (ابراهیم: 40). آرى، ادب دعا را باید از انبیا آموخت.
دو. قرآن کریم، دعاهاى مأثور و احادیث، به ما مىآموزند که در دعا نیز نباید خودمحور باشیم. امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل مىکنند که آن حضرت فرمود: اذا دعا أحدکم فلیعم، فانه أوجب للدعاء؛ «هرگاه یکى از شما خواست دعا کند، پس دعایش را عمومیت دهد [همگان را دعا کند] زیرا آن به اجابت نزدیکتر است.» در بسیارى از دعاها، دعا براى جمع و دیگران مقدم بر دعا براى خود است. در دعاى زیر که در روزهاى ماه مبارک رمضان مىخوانیم، رفع فقر و گرسنگى و بیمارى و دیگر مشکلاتِ همگان را از خدا مىطلبیم: أللهم أغن کل فقیر، أللهم أشبع کل جائع، أللهم اکس کل عریان، أللهم اقض دین کل مدین، أللهم اشف کل مریض، اللهم سد فقرنا بغناک. بسیارى از دعاهاى قرآنى نیز ناظر به خواستها و نیازهاى جمعى است: (رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیا حَسَنَه وَفِی الآخِرَة حَسَنَه وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ)(بقره: 201)؛ «پروردگارا در این دنیا به ما نیکى و در آخرت [نیز] نیکى عطا کن و ما را از عذاب آتش [دور] نگهدار.»
سه. در دعاهاى فردى دنیوى نیز حاجات دنیوى را براى غایات اخروى طلب مىکنیم؛ به عنوان مثل در دعاى کمیل، سلامت و قوت جسم را از خداوند مسألت مىکنیم، اما براى اطاعت حق، نه براى تأمین هوسهاى نفسانى: قوِّ على خدمتک جوارحى و اشدد على العزیمه جوانحى.