در حافظه موقت ذخیره شد...
سایه مرگ بر سر معلم فداکار در جاده برفی
نامش سینا صدقی است؛ دانش آموخته رشته تحصیلی آموزش ابتدایی و مدیر-آموزگار مدرسهای به اسم «نهضت». 9 دانشآموز دختر و پسر دارد که از دوم تا ششم ابتدایی را با آقا معلم میگذرانند. 23 سالش است؛ ولی تازه کار بودنش، دلیلی بر سر سخت نبودن و پشتکار نداشتنش نمیشود. او سختیهایی را در مسیر معلمی تجربه کرده که منحصر به فرد است. سختی رسیدن به مدرسهای را که روی یک تپه بلند، در شرایط آب و هوایی استان آذربایجان شرقی، با آن پاییز و زمستانهای دشوار است فقط به عشق دیدن لبخند دانشآموزانش طی میکند.
در این مسیر آنچنان برف میبارد که با زنجیر چرخ هم به سختی میتوان حرکت کرد. حتی اگر برف هم نبارد، با وزش باد، برف از نقاط دیگر روی این تپه مینشیند و دست کمی از بارش سنگین برف ندارد.
«گاهی ارتفاع برف به بیش از یک متر هم میرسد، راهها بسته میشود؛ اما من درس را تعطیل نمیکنم. سعی میکنم برای حل این مشکل در مدرسه بیتوته کنم؛ ولی مادرم را چه کنم؟ گاهی بین شغل و مادرم میمانم. مادرم از زمانی که من به دنیا آمدهام، به بیماری
ام اس مبتلا شده است. او فلج شده و بشدت به کمک من و پدرم برای انجام کارهای شخصیاش نیاز دارد. پدرم نیز در ارومیه مشغول به کار است و اینگونه میشود که من هر چند روز یک بار از بالای تپه پایین میآیم تا به مادرم کمک کنم.» اینها را که میگوید مکثی میکند و ادامه میدهد: «با همه اینها، نمیگذارم دانشآموزانم احساس کمبود کنند و هرکاری که بتوانم برای خوشحال کردنشان میکنم. من از خودم برای آنها میگذرم.»
آقا معلم روستای علیجان، برای اینکه دانشآموزانش نترسند، صبحهایی که هوا گرگ و میش است، منتظر آنها میماند و از روستا تا مدرسه همراهیشان میکند.