صفحات
شماره هشت هزار و صد و پنجاه و هشت - ۲۰ فروردین ۱۴۰۲
روزنامه ایران - شماره هشت هزار و صد و پنجاه و هشت - ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ - صفحه ۴

در میزگرد با مسئولان مقاومت اسلامی جمهوری آذربایجان موسوم به گروه حسینیون بررسی شد

رسانه های صهیونیستی در آذربایجان درباره ایران نفرت پراکنی می کنند

محمد مطلق
روزنامه نگار

شیخ توحید ابراهیم بیلی مؤسس مقاومت اسلامی جمهوری آذربایجان می‌گوید حاج قاسم معتقد بود روزی جنگ در سوریه تمام می‌شود اما کار محور مقاومت با اسرائیل به قفقاز جنوبی خواهد کشید. برای همین ساختارها را دور زد و اساسنامه حسینیون را امضا کرد. آذربایجان جزو کشورهای محور مقاومت نبود و کار حاج قاسم به نوعی ساختارشکنی محسوب می‌شد. 
اما هرچه بیشتر پیش می‌رویم، دید بلند او آشکارتر می‌شود. شیخ اورخان محمداف تحصیلکرده حوزه علمیه و رشته اقتصاد دانشگاه سن پترزبورگ، رئیس مرکز مطالعات آذربایجان زیرشاخه حسینیون نیز در این میزگرد حضور دارد. او مترجم حاج قاسم در جلسات سری با ژنرال‌های روسیه بوده و تاریخ و ادبیات را هم خوب می‌شناسد. لحظه‌ای که برای گفت‌و‌گو پشت میز می‌نشیند، تلفنش به صدا درمی‌آید؛ به او اطلاع می‌دهند که چند نفر از دوستانش را در باکو دستگیر کرده‌اند. خودش را جمع و جور می‌کند و وارد بحث می‌شود. در این میزگرد شیخ موسی اسدزاده مسئول آموزش نظامی حسینیون و اکرم حاجی‌زاده مدیر بخش رسانه‌ای محور مقاومت اسلامی آذربایجان نیز حضور دارند. گفت‌و‌گویی جذاب که چند ساعت طول می‌کشد و تازه بعد از پایان میزگرد است که متوجه می‌شویم ساعت از 12 شب گذشته است. این میزگرد اواخر سال گذشته برگزار شده بود.

شیخ توحید! چطور به این نتیجه رسیدید که جمهوری آذربایجان هم باید وارد محور مقاومت اسلامی شود و هسته اولیه چگونه شکل گرفت؟
هسته اصلی حسینیون با ورود آذربایجانی‌ها به موضوع سوریه شکل گرفت. البته دید ما در مورد سوریه، صرفاً بحث جلوگیری از تغییر یک رژیم نبود. 
ما به سوریه به عنوان یک پل برای مقاومت نگاه می‌کردیم و این تحلیل را داشتیم که سوریه رابط مقاومت و یکی از مهره‌های ستون فقرات مقاومت است و اگر بشکند، کل زنجیر پاره می‌شود و امنیت مرزهای اسرائیل به بالاترین حد خود می‌رسد. 
بنابراین سوریه را مرکز رویارویی تمام جبهه باطل در مقابل تمام جبهه حق می‌دانستیم. 
همچنین ما سوریه را فرصتی می‌دیدیم که آذربایجان هم به محور مقاومت بپیوندد و احساس می‌کردیم تا همین حالا هم خیلی دیر شده است. 
به هرحال این خطرهایی را که امروز از ناحیه دولت آذربایجان با آن مواجه هستیم، همان زمان هم ما تحلیل می‌کردیم و به دوستان‌مان در ایران می‌گفتیم اما اینجا موضوع را جدی نمی‌گرفتند. شاید احساس می‌کردند یک کشور کوچکی است و پشتوانه تشیع دارد و درنهایت تحت کنترل ما است، ولی ما خطر را احساس می‌کردیم.

پس به عنوان مدافعان حرم آذربایجانی برای رسیدن به یک تشکیلات سازمانی کار سختی در پیش داشتید، همین‌طور است؟
واقعاً همین‌طور است. ما سال 2013 با 6 نفر کار را شروع کردیم و این‌طور نبود که حاج قاسم به راحتی بگویند در آذربایجان مدافعان حرم تشکیلات داشته باشند. 
خیلی سخت و خیلی ساختارشکنانه بود. چون از پیش تعریف شده بود که چه کشورهایی در محور مقاومت باشند یا نه. از آن طرف تا همین سال یعنی 2013 هزار و 500 نفر از آذربایجان به داعش و النصره پیوسته بودند و این برای ما مایه سرافکندگی بود.
وقتی هم برای اولین بار بحث حسینیون اعلام رسمی شد، بنده به مردم آذربایجان گفتم ما یک وجدان تاریخی داریم و روزی فرزندان شما سؤال می‌کنند که چرا از میان مردم ما به عنوان یک کشور شیعه نمایندگانی در جبهه تکفیری و جبهه امریکا و اسرائیل حضور داشتند ولی در جبهه حق نه؟ اینها جمع شد و آذربایجان هم در محور مقاومت تعریف شد و ما کار را با یک جمع شش نفره شروع کردیم. ادامه کار هم به همین راحتی نبود. 
مخالفت‌ها و فشارهایی هم از سمت آذربایجان داشتیم و این را هم از قبل می‌دانستیم که این فشارها شروع خواهد شد و به داخل ایران خواهد کشید.
بنده و شیخ موسی و شیخ اورخان همان زمان تصمیم گرفتیم صرف آمدن و رفتن نباشد و از این فرصت استفاده کنیم برای هدفی بالاتر. یعنی تشکیلاتی مثل زینبیون و فاطمیون نهایت هدف ما نباشد بلکه تلاش کنیم برای رسیدن به ساختاری مثل حزب‌الله که نبود آن در آذربایجان احساس می‌شد.
برای همین با هم عهد بستیم که تا آخر بایستیم و این ساختار را تک‌بعدی نکنیم و صرفاً نظامی امنیتی نباشیم. 
در آذربایجان نیاز است که از ابعاد مختلف رسانه‌ای، بعد فرهنگی، تمدنی، تاریخی و سیاسی و اجتماعی با محوریت تشیع و فرهنگ ایرانی استفاده شود. 

چرا نام حسینچی‌لر یا حسینیون را برای تشکیلات خودتان انتخاب کردید؟
خب زینبیون و فاطمیون تشکیل شده بود، بچه‌های عراق هم که می‌آمدند سوریه خودشان را حیدریون معرفی می‌کردند چون هنوز حشدالشعبی شکل نگرفته بود. اهل سنت ایران هم به خودشان می‌گفتند نبویون و جای اسم اباعبدالله(ع) خالی بود. 
در آذربایجان جمله‌ معروفی هست که می‌گویند اینجا دیار حسینیون است. وقتی قرار شد نام تشکیلات ما حسینیون باشد، رفتیم خدمت حاج قاسم که در آن جلسه شوخی جدی گفتند این اسم را شما انتخاب نکرده‌اید، من انتخاب کرده‌ام. 
گفتند چند وقت پیش فکر می‌کردم نام شما چی باشد که حسینیون به ذهنم آمد.
بیشتر افراد ما تحصیلکرده و قشر دانشگاهی هستند و تحصیلات حوزوی دارند. حاج اورخان محمداف در دانشگاه سن پترزبورگ اقتصاد خوانده و روحانی هم هستند، بعد از ورود روس‌ها به سوریه به عنوان مترجم در جلسات سری حضور داشتند.

نگاه حاج قاسم به قفقاز و جایگاه حسینیون در این زمینه چه بود؟
اعتقاد حاج قاسم بر این بود که حوادث بزرگی در قفقاز روی خواهد داد. یک‌بار هم در حلب این را گفتند که سوریه تمام خواهد شد، ولی بزرگترین تنش‌ها و جنگ‌های ما با اسرائیل در قفقاز و آذربایجان است. دید بلند و عجیبی داشت که حتی اطرافیان حاج قاسم هم نداشتند. 

این بحث خیلی مهم است اما اجازه دهید برگردیم به خود حسینیون و اینکه چطور فعالیت شما علنی شد؟
سال 2018 المار ولی‌اف استاندار گنجه توسط یونس صفراف ترور شد. این آدم به عنوان فرد شماره دو رژیم صهیونیستی که مستقیم از اسرائیل دستور می‌گرفت، به خاطر ظلمی که به مردم می‌کرد، فوق‌العاده منفور بود. حتی به شهدای جنگ اول قره‌باغ هم توهین می‌کرد، بازاری‌ها و کسبه را به ستوه آورده بود. 
اول محرم جشنواره شراب راه می‌انداخت و روز عاشورا حتی اگر مقارن با یک تعطیلی دیگری بود، دستور می‌داد که مدرسه‌ها باز باشد و بچه‌ها سر کلاس حاضر شوند. جلوی مساجد پلیس می‌گذاشت که زیر شانزده ساله‌ها را راه ندهند و از این دست کارهای دیوانه‌وار. با کفش وارد مسجد می‌شد و رو به هیأت عزاداری داد می‌زد آمده‌ام با حسین کشتی بگیرم، کجاست؟ 
خلاصه اینکه آنقدر ظلم کرد که یک فرد جلوی استانداری چند تیر به سمتش شلیک کرد و بلافاصله نیمه جان با هواپیما منتقلش کردند به اسرائیل و هنوز هم کسی نمی‌داند مرده یا نه؟ 
بعضی‌ها می‌گویند زنده است ولی هوشیاری ندارد و بعضی هم می‌گویند در تل‌آویو دفن شده. 
به هرحال قضیه آنقدر مهم بود که علی‌اف با جلیقه ضد گلوله جلسه تشکیل داد و 13 استاندار را عوض کرد. مردم گنجه قیام کردند و رسانه‌ها گفتند کار ایران است و حتی از مجاری دیپلماتیک و از طریق نهادهای مربوطه هم فشار آوردند.
آن زمان برای اولین بار تلویزیون باکو عکس بنده را نشان داد و مردم متوجه شدند تشکیلاتی به نام حسینیون هم وجود دارد. تا قبل از این ماجرا حتی خود بچه‌های مقاومت فکر می‌کردند ما ایرانی هستیم و مثلاً از تبریز یا ارومیه آمده‌ایم. 
اگر از بچه‌های تبریز و ارومیه بودند و می‌دیدند فارسی ما خوب نیست، گیر می‌دادند که مثلاً کدام خیابان تبریز؟ ما هم الکی می‌گفتیم میدان امام. 
خلاصه اینکه ما نمی‌دانستیم خودمان را چطور معرفی کنیم که عدو شد سبب خیر. 
یونس قهرمان ملی شده بود و حتی غربگراها هم با او همدلی می‌کردند و می‌گفتند کسی مثل ولی‌اف نمی‌بایست استاندار می‌شد. 
یونس کاملاً شخصی عمل کرده بود اما کار او چهره بسیار مثبتی از حسینیون ارائه داد. 
او در سوریه علیه داعش جنگیده بود و این در میان شیعیان باعث سرفرازی بود. یونس که الان در زندان است فکر می‌کرد با آن گلوله یک نفر را زده، اما واقعیت این است که با آن گلوله حرکتی را آغاز کرد که خودش هم فکر نمی‌کرد. 
حضرت آقا می‌فرمایند نواب صفوی یک کاری کرد که آتش انقلاب در دل من جوانه زد، دقیقاً یونس هم این کار را در آذربایجان کرد و یک حس خودباوری به مردم آذربایجان داد.‌ با اینکه بعد از آن، هفت نفر در گنجه توسط رژیم شهید شدند و یونس هم همچنان زندانی است.

بعد از آن بود که احساس کردید نیاز به رسانه و کار فرهنگی دارید؟
جای خالی رسانه در آذربایجان همیشه احساس می‌شد. بر همین اساس با دوستان ایرانی در ارگان‌های مختلف صحبت کردیم در این باره که سی سال است روی مردم آذربایجان کار می‌کنند ولی هنوز یک رسانه تبیین‌گر وجود ندارد. مردم ما تحلیل حوادث منطقه، خصوصاً مباحث سیاسی و اجتماعی را یا از رسانه‌های صهیونیستی می‌گیرند، یا از رسانه‌های خارجی داخل آذربایجان و... ما چرا به اینها تحلیل درست ندهیم؟ چرا سوریه به این روز افتاد؟ چون سوریه یک شبکه خبری نداشت و همه الجزیره را می‌دیدند. 
من خودم گاهی وقت‌ها به این موضوع فکر می‌کردم که دلایل اصلی جنگ در سوریه چه بود؟ 
یکی اینکه سوریه پلیس نداشت، یعنی اینکه یک شهروند به یکباره با نیروهای امنیتی استخبارات رودررو می‌شد. راهنمایی رانندگی داشت، ولی پلیس نداشت و از آن مهم‌تر اینکه شبکه خبر نداشت و مردم خبر و تحلیل را از بیرون دریافت می‌کردند.
ما گفتیم اگر قرار است مردم آذربایجان که سی سال است دارند بمباران تبلیغاتی می‌شوند، در حوادث آینده قفقاز که یکی از حوادث حساس جهان خواهد بود و یکی از اتفاقات مهم جهان در این منطقه رخ خواهد داد، جهت درست و نادرست را تشخیص دهند، باید از قبل آنها را آماده کنیم.

این یعنی اینکه شما حوادث را از قبل تا اینجا و حتی مراحل بعد پیش‌بینی کرده بودید. نگاه شما به جنگ قره‌باغ چه بود؟
یک سال و نیم قبل از جنگ اخیر قره‌باغ، بچه‌های ما در سوریه شنود کرده بودند که از تکفیری‌ها دارند برای ‌آذربایجان نام‌نویسی می‌کنند. خیلی برای ما سؤال بود که چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ 
حتی یک‌بار دیگر شنود و ضبط شده بود که در اختیار ما قرار دادند و کاملاً موضوع روشن شد که برای جنگ در قره‌باغ نیرو جمع می‌کنند. 
ما موضوع را بررسی کردیم و اطلاع دادیم ولی خیلی جدی گرفته نشد. تا اینکه هشت ماه به مانده به جنگ اطلاعات دقیق‌تری جمع کردیم. به‌عنوان مثال مشخص بود که در مرز نخجوان و ترکیه و همین‌طور مرز گرجستان و آذربایجان در روستای صادق‌لی چند هزار نفر تکفیری مستقر شده بودند؛ یک‌جا 2 هزار و یک‌جا هم 2 هزار و 500 نفر. 
هشت ماه قبل از جنگ ما هشدار دادیم که تحرکات عادی نیست و ممکن است قره‌باغ بهانه باشد. تا اینکه ژنرال مراد حکیم‌اف را که بین مردم آذربایجان چهره محبوب و موجهی داشت کشتند و انداختند گردن ارمنی‌ها. به هرحال سر این موضوع مردم ریختند توی خیابان و از الهام خواستند که جنگ بشود و انتقام بگیرد. 
ریختند جلوی ساختمان مجلس که تا کی این همه خفت! این یک کار برنامه‌ریزی شده بود و از آن طرف هم الهام آمد و گفت شما نه آموزش دیده‌اید و نه کار نظامی بلد هستید و باید بروید آموزش ببینید و من بسیج عمومی اعلام می‌کنم.
خب ما رصد می‌کردیم و می‌دیدیم که تکفیری‌ها چطور وارد قفقاز می‌شوند و از آن طرف اسرائیل چطور سوار موج شده و برخی دیگر چطور مدیریت ماجرا را به دست گرفته و بر طبل جنگ می‌کوبند. جهان مسیحیت هم در سکوت محض به سر می‌برد. مگر می‌شود تو به ارمنی‌ها حمله کنی و برای مسیحیان اهمیت نداشته باشد؟
ما در اتاق فکر خودمان نشستیم و بحث و تحلیل کردیم و درنهایت به این نتیجه رسیدیم که این جنگ برای آزادسازی قره‌باغ نیست. سخنرانی‌ها و بحث‌ها هم موجود است. 
همان زمان گفتیم این جنگ سه مرحله‌ای است؛ اول ناتو و تکفیری‌ها مستقر می‌شوند، بعد زنگزور را می‌گیرند و مرز ایران و ارمنستان را قطع می‌کنند چه با جنگ چه بدون جنگ. اشتباه نکنید!  
الهام و متحدانش یک بازی را پیش می‌برند.  خیلی از مناطق ممکن بود با انفعال از دست برود. الان می‌خواهند بدون جنگ این کار را بکنند. سومین مرحله هم تجزیه ایران است که ما این مرحله را هم پیش‌بینی کرده بودیم.
قبل از جنگ هم به نهادهای مختلف گفتیم که خوشبین نیستیم و این جنگ برای آزادسازی قره‌باغ نیست. از بچه‌های ما سوء‌استفاده می‌کنند، شیعه‌ها شهید خواهند شد، ولی خاک به شیعه برنمی‌گردد. اسرائیل می‌آید و کاملاً علنی مستقر می‌شود و پایگاه می‌زند. 
با پوشش‌های مختلف هم می‌آیند و هدف زنگزور است نه قره‌باغ. خیلی‌ها انکار کردند و گفتند این‌طور نیست و شما دارید تنش ایجاد می‌کنید و می‌خواهید روابط ما به هم بخورد یا اینکه می‌گفتند می‌خواهید بین ایران و آذربایجان جنگ بشود. 
به هرحال تحت فشار بودیم. 
تا اینکه جنگ شد و ما هم تلاش کردیم حقایق را به مردم آذربایجان بگوییم. خیلی‌ها ما را متهم کردند که شما به مردم آذربایجان توهین می‌کنید و شهدای آنها را شهید محسوب نمی‌کنید. 
ما گفتیم بچه‌ها با نیت پاک و برای خدا به جنگ می‌روند و این خاک، خاک ماست. حضرت آقا هم گفتند خاک آذربایجان است، در این شکی نیست اما علی‌اف برای آزادی قره‌باغ نمی‌جنگد. گفتند شما هم فراخوان بدهید. 
ما گفتیم فراخوان نمی‌دهیم، ولی نمی‌گوییم کسانی که می‌روند شهید نیستند، می‌گوییم در کنار مردم باشید، در پشت جبهه کمک کنید، کنار خانواده شهدا باشید و در تشییع جنازه‌ها شرکت کنید، اما بدانید این جنگ صرفاً یک بازی است. الهام علی‌اف اجازه نمی‌دهد طرف در خانه‌اش یک یاحسین بگوید، هیأت‌ها و مدارس علمیه را تعطیل کرده، پرچم امام حسین(ع) ممنوع است، بعد در جنگ قره‌باغ اجازه می‌دهد زیر پرچم حسین(ع) سینه بزنند؟ آقایان می‌آمدند در ایران گزارش می‌دادند که اینها دارند یاحسین می‌گویند و کار فرهنگی ما جواب داده. ما گفتیم اگر به همین کسی که دارد در جنگ یاحسین می‌گوید، بگویند به تبریز حمله کن، یاحسین‌گویان تا تبریز می‌آید. من نمی‌توانم خودم را گول بزنم و به شما هم دروغ بگویم. روی این مردم سال‌های سال برای نفرت از ایران کار شده.
ما احساسی برخورد نکردیم، چون این شرایط را می‌دیدیم؛ هم نگاه فرهنگی و تمدنی داشتیم و هم نگاه امتی. گفتیم هم شیعه در خطر است هم پایگاه مردمی ایران و هم مرزهای ایران در خطر است. 
هم منافع جمهوری اسلامی ایران و هم منافع خود مردم آذربایجان در خطر است. چون چیزی از این جنگ برای مردم آذربایجان و حتی برای خود الهام علی‌اف عاید نخواهد شد. حضرت آقا سه تا نکته فرمودند؛ یکی اینکه مرزهای بین‌المللی باید حفظ شود، دوم اینکه امنیت منطقه مهم است و حرفی که فشار زیادی از روی ما برداشت اینکه فرمودند منابع موثق گزارش داده‌اند که تروریست‌ها را به این بهانه به مرزها آورده‌‌اند. حضرت آقا کلمه تروریست را به کار بردند که اعم از تکفیری و اسرائیلی و آنهاست. با این همه بعد از جنگ باز یک عده به ما فشار می‌آوردند که به الهام علی‌اف تبریک بگویید.

جناب حاجی‌زاده شیخ توحید گفتند در آذربایجان روی نفرت از ایران خیلی کار شده؛ مگر این مردم همان مردمی نیستند که زمان فروپاشی شوروی سیم‌های خاردار مرز را پاره می‌کردند تا این طرف بیایند و خاک ایران را ببوسند؟
بله زمانی این اتفاق افتاد ولی حالا فرزندان همان مردم پرچم اسرائیل را می‌بوسند. شاید برای شما هم سؤال باشد که چطور پایگاه مردمی ایران از 80 درصد به زیر 10 درصد رسیده و جمعیت 90 درصدی شیعه در خوشبینانه‌ترین حالت 60 درصد شده؟ اول به مذهب کاری نداشتند و روی یک هویت جعلی برای مردم آذربایجان کار کردند. تعریف هویت جدید کار برندا شیفر اسرائیلی بود که بعد عوامل‌شان در ایران هم همان تعاریف را ترجمه کردند حتی در دانشگاه تهران. بنابراین مذهب هم در قالب همین الگوی جدید قرار گرفت. گفتند شما از ابتدا یک آذربایجان بزرگ بوده‌اید و ایران شما را نصف کرده. بعد گفتند شما در اصل سنی هستید و به سیف صفوی شیعه شده‌اید. فکر می‌کنید وهابیت چطور در جامعه آذربایجان رشد کرد؟ برخی کشورها در اینجا عمیقاً کار می‌کردند. آن وقت برخی دوستان ما با وجود اینکه پایگاه مردمی هم داشتند، فکر می‌کردند اگر بروند باکو حمد و سوره یاد مردم بدهند کار تمام است. فکر می‌کردند خب علی‌اف شیعه است و ما هم شیعه هستیم و همزبانیم و... درحالی که آنها داشتند روی شیعه صهیونیستی و شیعه درباری کار می‌کردند. کار با پخش کردن لباس مشکی برای عزاداری درست نمی‌شود. مردم می‌رفتند دم مراکز دولتی ایران لباس مشکی و پرچم می‌گرفتند و چند قدم آن طرف‌تر دستگیر می‌شدند.
رسانه‌های باکو به دروغ  می‌گویند در ایران هر روز یک ترک اعدام می‌شود و مردم هم باور می‌کنند. به آنها قبولانده‌اند که از اول یک کشور بزرگی به نام آذربایجان بوده و ایران نیمی از آن را تصرف کرده و ایران دشمن آنها و اسرائیل دوست آنهاست. چون هویت آنها را اسرائیل تعریف کرده است. به همین دلیل ما معتقدیم حسینیون نباید تک‌بعدی و صرفاً با ساختار نظامی و امنیتی کار کند. همین حالا ما بیش از 100 کانال داریم، بینندگان چند صد هزار نفری داریم، گاهی یک فیلم ما میلیون‌ها بیننده دارد. البته همین فعالیت‌ها باعث می‌شود که از مجراهای دیپلماتیک گاهی به ما فشار وارد کنند. در دولت قبل خیلی تحت فشار بودیم. رسانه‌های اسرائیل در باکو بشدت ما را می‌زنند، چون فهمیده‌اند دست‌شان برای ما رو شده و ما برای روشن کردن افکار مردم چکار داریم می‌کنیم.
آنها کتاب‌های تاریخی دبستان را عوض کرده‌اند، ما هم به این موضوع ورود کرده‌ایم. به عنوان مثال کتاب تاریخ کلاس پنجم که هم نقدش کردیم و هم کتاب دیگری نوشتیم و شروع کردیم به تدریس در فضای مجازی که الان حدود سه هزار مخاطب دارد. حسینیون اگر فقط کار نظامی می‌کرد با ما مشکلی نداشتند ولی ما به بحث رسانه ورود کردیم.

اجازه دهید از جناب اورخان محمداف به عنوان مسئول مرکز مطالعات آذربایجان حسینیون بپرسم که در آذربایجان هویت چگونه عوض شد و فرهنگ ایرانی در قفقاز چطور پا پس کشید؟
زمانی تا کازان حوزه تمدنی ایران بود. حتی زمانی که روس‌ها مناطق ترک‌نشین تاتارستان را گرفتند، حرف زدن به زبان فارسی یک پرستیژ محسوب می‌شد. یعنی دویست سال پیش، در خود قفقاز افراد باسواد و با کلاس فارسی صحبت می‌کردند و فرهنگ ایرانی کاملاً زنده بود. متأسفانه به تدریج این مرزها را از دست دادیم و این مرزها امروز به تبریز و تهران رسیده و این واقعیتی است که باید قبول کنیم. چرا ما باید به این مسائل بپردازیم؟ چون امروز فقط با هویت مذهبی نمی‌شود کار کرد. 
بچه‌ای که در خانواده‌ای بزرگ می‌شود دوست دارد بداند که پدربزرگش کی بوده، فارغ از اینکه چه مذهبی داشته. بچه می‌پرسد فلان شخصیت تاریخی با من چه نسبتی دارد؟ حالا پاسخ این پرسش‌ها را دشمن می‌نویسد و به او می‌گویند ضد ایران بوده و بچه هم ضد ایران می‌شود. بعد به تدریج ضد شیعه هم می‌شود. من به عنوان یک روحانی و یک حوزوی عرض می‌کنم که ما فقط روی هویت مذهبی کار کرده‌ایم و هویت تاریخی و تمدنی و ملی را رها کرده‌ایم. خب وقتی که ما تاریخ خودمان را تعریف نکنیم دشمن برایمان تعریف می‌کند و البته تحریف می‌کند.
وقتی ما منسوبیت ملی خودمان را درست تعریف نکنیم دشمن برایمان منسوبیت می‌تراشد و اگر ما نتوانیم به درستی به فرزندان‌مان بگوییم که آنها فرزند کدام تمدن هستند، دشمن به آنها می‌گوید. 
بعد چه می‌شود؟ شخص الان شیعه است، ولی خودش را در قالب یک تمدن غیر می‌بیند. تمدنی غیر از تمدن ایران، غیر از تمدن و هویت تاریخی که باید تعریف می‌شد و نشد و جعل شد.
 الان جوان باکویی می‌گوید من شیعه هستم، ولی ایران دشمن ماست. می‌گوید یک شیعه آ‌ذربایجانی هست و یک شیعه ایرانی که ضد هم هستند. ما اسم این نوع شیعه جدید را گذاشته‌ایم شیعه صهیونیستی که کاملاً ضد فارس است و ایران و زبان فارسی را دشمن خود می‌داند.
وقتی یک ایدئولوژی برود، جای آن خالی نمی‌ماند، بلکه یک ایدئولوژی دیگر می‌آید و جای آن را می‌گیرد. زمان شوروی یک هویت برای ما تعریف شده بود، در قالب شوروی کمونیستی. 
این فروپاشید و از سمت حوزه تمدنی ایران چیزی جایگزین نشد. خب وقتی شما وارد نشوید عثمانی‌ها وارد می‌شوند. همین عثمانی که تبریز، ارومیه و گنجه را با خاک یکسان و به نوامیس مردم تجاوز کرده بودند بعد از فروپاشی شوروی دوباره وارد شدند و همه جا تبلیغ کردند که ما همه ترکیم و دوست شما هستیم. بعد گفتند تو شیعه تورانی هستی و با شیعه ایرانی فرق داری. اشتباه نشود توران به معنای ترک نیست، حتی همین را هم جعل کرده‌اند. توران نماد توحش و بربریت است و ربطی به ترک ندارد. 
به هرحال وقتی فرهنگ متعالی ایرانی پا پس بکشد توحش تورانی جای آن را می‌گیرد.
خب اول گفتند شیعه باش ولی تورانی بعد چه شد؟ بچه‌ها به تدریج بزرگ شدند و گفتند پدربزرگ ما کی بوده؟ خب باید یک شخصیت ترک معرفی می‌کردند، گفتند مثلاً فلان کس بوده، بچه هم می‌گوید خب من می‌خواهم به اصل خودم برگردم می‌خواهم پیرو اوغوزخان باشم نه ایرانی هستم نه شیعه. توجه کنید ما از کجا ضربه خورده‌ایم. دشمن این را فهمیده بود ولی متأسفانه دوستان ما نفهمیده بودند. می‌گفتند بروید آنجا حدیث بخوانید و مهر و جانماز ببرید کار تمام است. در صورتی که این‌طور نبود. من می‌گویم تاریخ قبل از اسلام را هم ما باید تعریف کنیم، اگر شما تعریف نکنید موج‌‌سواری دشمن شروع می‌شود. شما فلان پادشاه را می‌گذارید کنار، دشمن می‌گوید ای جوان بیا! کوروش این‌طور بوده و آن‌‌طور بوده و تو هم فرزند همان کوروش هستی پس مثل او باش. خب کوروش چطور بوده؟ همان‌ها بلدند چه بگویند. وقتی تو این را ننویسی، دشمن می‌نویسد و جوان تو را می‌دزدد. در آذربایجان همین اتفاق جلوی چشم ما افتاد. شخصیت‌های تاریخی ما کاملاً تحریف شدند به صورت ضدایرانی درآمدند. جوانشیر کی بود؟ جوانشیر از سلاله مهرانی‌ها بود. این را الان دارند ضدایرانی نشان می‌دهند.
وقتی به‌جای قره‌باغ، می‌گوییم آرتساخ در آذربایجان واویلا می‌شود که ‌آرتساخ از ارشاکیه گرفته شده و آنها از ارشاکیه بودند که کاملاً تمدن ایران است. بچه‌های ما دارند روی مناطق جغرافیایی توپوگرافی کار می‌کنند، همه نام‌ها فارسی است. تقریباً بدون استثنا به غیر از چند مورد که عربی و زبان‌های دیگر است. 
وقتی یک جوان نداند که چرا این اسناد جغرافیایی همه فارسی است، چرا اینجوری است، یک هویت جعلی برایش تعریف می‌کنند و در همان قالب، حتی یک مرجع تقلید شیعه هم برود و با آن جوان صحبت کند، قبول نمی‌کند. امروز جوان می‌خواهد بداند پدربزرگش کی بوده و تاریخش چی بوده؟ 
جورج اورول می‌گوید کسانی که امروز را مدیریت می‌کنند، دیروز را مدیریت می‌کنند و کسانی که دیروز را مدیریت می‌کنند فردا را مدیریت می‌کنند. یعنی اگر امروز مدیریت شما درست باشد و متوجه تاریخ باشی، فردا هم دست تواست. متأسفانه ما غفلت کرده‌‌ایم. ایران ظرفیت‌های عظیم و عجیبی دارد. اول قرن بیستم در قفقاز اگر یک شاعر می‌خواست خودش را به عنوان شاعر تثبیت کند باید برای فردوسی نظریه می‌نوشت. 
بدون استثنا حتی محمدامین رسول‌زاده پدر پان‌‌ترکیسم در آذربایجان در «عصر سیاووش ما» می‌گوید هویت آذربایجانی نمی‌تواند کاملاً ایرانیت را کنار بگذارد. وقتی بحث توران را مطرح می‌کند، می‌گوید آ‌ذربایجان فرزند ایران و توران است، سیاووش فرزند ایران و توران است. آذربایجان امروز این هویت را کاملاً کنار نگذاشته بود اما به تدریج این اتفاق افتاد و ایران با تمدنش، با فرهنگش، با مذهبش، دشمن جلوه داده شد.

رهبری همواره روی دو مفهوم ایرانی – اسلامی تأکید کرده‌اند و هیچ وقت این دو را در تقابل هم به کار نبرده‌اند. آذربایجان مثال خوبی است که چطور با تفکیک این دو مفهوم راحت‌تر می‌شود به هردو ضربه زد. البته در ایران هم خیلی‌ها این راه را می‌روند.
قرن‌ها ایران به اسلام خدمت کرده و ایران و اسلام با هم عجین شده‌اند. حاج قاسم می‌گفتند ایران خیمه‌گاه اسلام است. یعنی واقعاً ایران اگر لطمه‌ای بخورد، نه فقط شیعیان و نه فقط اسلام، بلکه انسانیت از بین خواهد رفت. این را باور کنید. من برای این حرف دلیل دارم که جای طرح آن اینجا نیست. 
امروز اگر در جوامع جهانی بحث عدالت مطرح است، این بعد از انقلاب امام خمینی(ره) بوده، قبل از انقلاب اسلامی در دنیا عدالت را مسخره می‌کردند و می‌خندیدند، اما دوباره مجبور شدند گفت‌و‌گو کنند ولو به نفع خودشان. 
به خاطر همین، اینها هیچ تقابلی با هم ندارند، ما نباید از این طرف بیفتیم که بگوییم کاملاً ایرانی هستیم و اسلام را بزنیم و از آن طرف بیفتیم و بگوییم مسلمان هستیم و ایرانیت را بزنیم. امروز طوری شده که بحث ملیت و قوم خیلی شدید است. ما این را نمی‌توانیم کنار بزنیم و باید مدیریت کنیم. 
چطوری باید مدیریت کنیم؟ فقط با گفتمان دینی نمی‌شود، بگذارید یک مثال بزنم. اوکراینی‌ها مسیحی ارتدوکس هستند و روس‌ها هم مسیحی ارتدوکس هستند. کشور روس و تمدن روس از کی یف شروع شده و زبانشان یکی است. همه چیزشان یکی است، ولی اینها با یکدیگر می‌جنگند، چرا؟ چون غربی‌ها آمدند و برای اوکراینی‌ها یک هویت جدید تاریخی تعریف کردند. من رفتم و مدارس اینها را دیدم. بچه روس که در اوکراین بزرگ می‌شود، روسیه را دشمن خودش می‌داند. آن آقایانی که می‌گویند بین ایران و آذربایجان هیچی نمی‌شود و اینها زبانشان یکی است و مذهبشان یکی است یا خیلی خوش‌خیال هستند و یا عمق تفکر ندارند. الان در جلوی چشم شما دو ملت ارتدوکس مذهب که روس‌زبان هم هستند و تاریخشان یکی است با هم دارند می‌جنگند، چرا؟ چون هویت تمدنی که برای اینها تعریف شده متفاوت است. از دید تمدنی اوکراینی‌ها، شما مدتی جزو لهستان بوده‌اید و در حقیقت غربی هستید و شرقی‌ها عقب‌مانده و بدبختند. می‌بینید که به همین خاطر دارند همدیگر را می‌کشند. ما مجبوریم هویت تمدنی را مطرح کنیم، والا نمی‌توانیم جوابگوی نسل بعد باشیم. الان دشمن این کار را می‌کند که شیعه را در مقابل شیعه قرار بدهد. خب شما چطور می‌خواهید این مشکل را حل کنید؟

شیخ موسی نگاه شما در این زمینه چگونه است؟ چرا قفقاز تا این اندازه هویت خمیری دارد و هر بار به راحتی تغییر می‌کند؟ یادم هست جایی می‌خواندم که فقط در زمان شوروی پنج هویت مختلف برای این منطقه بویژه آذربایجان تعریف شد. زمانی گفتند شما تاتارید بعد گفتند ترک اوغوز هستید، زمانی دست برخی را باز گذاشتند و تبلیغ شد که شما هم سلجوق هستید و...؟
اگر بخواهید یک ملت را بشناسید باید به دو چیز دقت کنید؛ مدارس و رسانه‌هایش. روس‌ها پس از دو عهدنامه گلستان و ترکمانچای و از سال 1823 به بعد یک مرکز تأسیس کردند به نام قفقاز روحانی‌لری به معنای اداره روحانیون قفقاز که امروز هم هست. 
یک فرد امنیتی این را مدیریت می‌کرد و کار اصلی‌اش کندن از هویت ایرانی بود که خیلی هم موفق نشد. تا اینکه اسماعیل کاسپرینس، در اواسط قرن نوزدهم شروع کرد به پمپاژ این فکر که ما ترک هستیم و بحث توران را مطرح کرد، ولی گفت ما ترک‌ها باید روس‌ باشیم و غیر از آن قابل تعریف نیستیم. بعد انگلیسی‌ها بر این موج سوار شدند و در عثمانی ترک را غیر از روس و یک مقوله مستقل تعریف و نفوذ کردند به آذربایجان. 
آقای حسین جاوید و محمد امین رسول‌زاده و افراد مختلف هم آمدند و این را تطبیق دادند به مفهوم ملیت. تا آن موقع مردم ما یا خودشان را ایرانی معرفی می‌کردند یا مسلمان. اصلاً بحث ترک و فارس نبود. می‌گفتند ایرانی هستیم یا می‌گفتند مسلمان روسیه هستیم. 
حسن زردابی یک مقاله‌ای دارد که می‌گوید این مناطق همه‌شان فارسی‌زبانند و بشدت دارند ترک می‌شوند و جلوی این را نباید گرفت. به‌تدریج آمدند روس‌ها سوار این موج شدند و اولین هویتی که تعریف کردند تاتار بود. 
هنوز کسی از آذری حرف نمی‌زد. این اولین کلمه‌ای بود که روی مردم آ‌ذربایجان گذاشته شد بعد از کلمه ایرانی، بعد که رسول‌زاده در 1918، از دوستان ایرانی‌اش قهر کرد و رفت ترکیه کتابی نوشت به نام جمهوریت. 
او اصالتاً فارس بود. در اولین صفحه کتاب می‌گوید تا 1918 به این منطقه ‌آذربایجان نمی‌گفتند و ما برای اولین‌بار این را آذربایجان می‌نامیم و به‌تدریج کلمه آذربایجان و آذربایجانی شکل گرفت. سال 1920 کلمه ترک به‌تدریج رایج شد. 
روس‌ها این هویت را برای ایرانی‌زدایی تقویت کردند. بعد دوباره کلمه آذری برگشت و وقتی شوروی از هم پاشید با یک چیز مخلوطی مواجه بودیم.
یک امریکایی هست به نام مایکل اسمیت که روی ترکیه تحقیق میدانی زیادی دارد. 
یک کتاب تاریخی در سال 1990 می‌نویسد و می‌گوید من آمدم آذربایجان و دیدم که به هویت ایرانی‌اش دارد برمی‌گردد. 
حتی یک گزارش برای گورباچف نوشته بود که بزودی آذربایجان در آغوش آخوندها خواهد بود. اما خب دشمن هوشیار بود و فهمید چطور آذربایجان را از هویت ایرانی‌اش جدا کند. خود الفبای ما چهار بار عوض شده که این هم در بریدن از هویت تاریخی بی‌تأثیر نیست.

 

بــــرش

رسانه های صهیونیستی در آذربایجان نفوذ دارند
جای خالی رسانه در آذربایجان همیشه احساس می‌شد. بر همین اساس با دوستان ایرانی در ارگان‌های مختلف صحبت کردیم که سی سال است روی مردم آذربایجان کار می‌کنند ولی هنوز یک رسانه تبیین‌گر وجود ندارد. مردم ما تحلیل حوادث منطقه، خصوصاً مباحث سیاسی و اجتماعی را یا از رسانه‌های صهیونیستی می‌گیرند، یا از رسانه‌های داخل آذربایجان یا نهایتاً روسیه و ترکیه و ما چرا به اینها تحلیل درست ندهیم؟ 
چرا سوریه به این روز افتاد؟ چون سوریه یک شبکه خبری نداشت و همه الجزیره را می‌دیدند. 
من خودم گاهی وقت‌ها به این موضوع فکر می‌کردم که دلایل اصلی جنگ در سوریه چه بود؟ یکی اینکه سوریه پلیس نداشت، یعنی اینکه یک شهروند به یکباره با نیروهای امنیتی استخبارات رودررو می‌شد. راهنمایی رانندگی داشت، ولی پلیس نداشت و از آن مهم‌تر اینکه شبکه خبر نداشت و مردم خبر و تحلیل را از بیرون دریافت می‌کردند.

 

بــــرش

غربی ها هویت تاریخی را دستکاری می کنند
اوکراینی‌ها مسیحی ارتدوکس هستند، روس‌ها هم مسیحی ارتدوکس هستند. کشور روس و تمدن روس از کی یف شروع شده و زبانشان یکی است. همه چیزشان یکی است، ولی اینها با یکدیگر می‌جنگند، چرا؟ چون غربی‌ها آمدند و برای اوکراینی‌ها یک هویت جدید تاریخی تعریف کردند. من رفتم و مدارس اینها را دیدم. 
بچه روس که در اوکراین بزرگ می‌شود، روسیه را دشمن خودش می‌داند. آن آقایانی که می‌گویند بین ایران و آذربایجان هیچی نمی‌شود و اینها زبانشان یکی است و مذهبشان یکی است یا خیلی خوش‌خیال هستند و یا عمق تفکر ندارند. الان در جلوی چشم شما دو ملت ارتدوکس مذهب که روس‌زبان هم هستند و تاریخشان یکی است با هم دارند می‌جنگند، چرا؟ چون هویت تمدنی که برای اینها تعریف شده متفاوت است. از دید تمدنی اوکراینی‌ها، شما مدتی جزو لهستان بودیده‌اید و در حقیقت غربی هستید، و شرقی‌ها عقب‌مانده و بدبختند. می‌بینید که به همین خاطر دارند همدیگر را می‌کشند. 

جستجو
آرشیو تاریخی