زن جوان از آخرین پیامک عاشقانه گفت
شهادت آتش نشان تهرانی در روز تولد همسرش
علی چاهه/« 6 اسفند ماه ساعت
10 صبح بود که آخرین پیام خود را برای تبریک تولد ارسال کرد و نوشت: سلام عشقم، صبح بخیر و تولدت مبارک؛ میبوسمت هزارتا.
اما من خواب بودم و وقتی ساعت
11 صبح بیدار شدم و پیامش را دیدم در پاسخ برایش نوشتم: سلام قربونت برم عزیز دلم، فدات بشم و...»
این حرفها را زنی با چشمانی خونآلود در حضور دو فرزندش، روز 13 فروردین ماه، روزی که خانوادهها دور یکدیگر جمع شده و برای بهدر کردن آن به طبیعت میروند در امامزاده علی اکبر چیذر و بر سر مزار آتشنشانی خوشنام و محبوب و همچنین همسر و پدری مهربان و فداکار می گوید. زنی که 19 سال تمام در کنار شهید دارابی، آتشنشان جانباخته در آتشسوزی ساختمان خیابان بهار با خوبی و خوشی زندگی کرد و حالا روز تولدش، روز مرگ معشوقش شده است؛ روزی که هرگز پاسخی به پیام دوم داده نشد چرا که شهید دارابی فرمانده ایستگاه 120 آتشنشانی دقیقاً 20 دقیقه بعد از پیام به همسرش، با اعلام خبر آتشسوزی یک ساختمان، همراه با سایر نیروهای خود برای اطفای حریق ساختمان 153 خیابان بهار به محل حادثه حرکت میکند. در آن شرایط با وجود اینکه شهید دارابی به عنوان رئیس ایستگاه می توانست تنها نظارهگر حادثه باشد و جان خود را برای اطفای حریق به خطر نیندازد اما تصمیم دیگری گرفته و دل به آتش میزند. آن هم نه یک بار بلکه سه مرتبه تا طبقات زیرین ساختمان میرود.
فرمانده دارابی نبض داشت
آتشنشانان تا ساعتی باور نمیکردند که او جان خود را از دست داده است و حتی همان روز بود که جلال ملکی سخنگوی آتشنشانی، وقتی از ساختمان خارج شد و عدهای می گفتند که فرمانده دارابی به شهادت رسیده است، فریادکنان این موضوع را رد میکرد؛ گویی نمی خواست مرگ نه تنها همکار قدیمی بلکه رفیقش را باور کند. البته شرایط نیز بیتأثیر نبود چرا که به گفته یکی از دوستانش « وقتی از آسانسور پیکر شهید دارابی را خارج کردند عوامل اورژانس نبض او را گرفتند که عدد 48 را نشان می داد و همه فکر میکردند شهید دارابی زنده است درصورتی که وقتی دستکشهای او را درآوردیم، آب بدن او که در دستکشهایش جمع شده بود، بیرون ریخت و ما فهمیدیم دلیل آن نبض نیز حرارت بالا در زیرزمین بوده که خون شهید دارابی را به جوش آورده بود.»
خبر شهادت پدر را عباس بابا شنید
این در حالی است که وقتی همسر شهید دارابی بیخبر از وضعیت ساختمان و رسانهها فکر می کرد که مثل همیشه فرمانده دارابی تنها چند ساعتی دیرکرده است و جای هیچ نگرانی نیست، خبر شهید شدنش ابتدا به صورت غیررسمی منتشر شد که همین مسأله باعث میشود چند تن از اعضای خانواده با همسر شهید تماس گرفته و جویای حال فرمانده دارابی شوند که به دلیل بیخبری همسر او دیگر پیگیر نمیشوند. بدین ترتیب نگرانی و دلشوره امان همسر فرمانده دارابی را میبرد و باعث میشود تا با هر شمارهای که فکرش را بکنید تماس بگیرد. از پایگاه گرفته تا سایر مسئولان آتشنشانی اما همه اظهار بیاطلاعی میکنند و از دادن خبر امتناع میورزند. در این میان تلفن امیرعباس پسر بزرگ شهید دارابی زنگ خورده و همکلاسیاش، خبر به شهادت رسیدن پدرش را به آنها میدهد. البته بعد از آن مسئولان به خانوادهشان خبر می دهند که خبر اشتباه بوده و شهید دارابی مصدوم و در بیمارستان سجاد بستری است.
هنوز فرمانده دارابی
شهید اعلام نشده است
کمتر از 5 روز دیگر، چهلمین روز شهادت فرمانده دارابی است اما تکلیف شهید اعلام شدن او هنوز مشخص نیست. در همین زمینه همسر شهید نیز میگوید: « پیگیر شهادت همسرم بودیم اما بنیاد شهید این موضوع را قبول نمیکند و گفته می شود که فقط جانباختگان حادثه پلاسکو شهید هستند. آنها ما را به شهرداری ارجاع میدهند درصورتی که مگر غیر از این است که امثال همسر من برای مردم جان خود را به خطر انداختهاند.» پس می توان گفت که هنوز تکلیف حقوق شهید دارابی مشخص نشده است و با توجه به اینکه همسر فرمانده دارابی خانهدار
است، بدون شک مشکلات زیادی برای این خانواده در نبود فرمانده دارابی، شهید آتشنشان ساختمان 153 بهار به وجود خواهد آمد. مردی که همسرش درباره او اظهار میکند: « همیشه همه چیز را برای بچه ها فراهم میکرد و از خودش می زد تا من و بچهها کم و کسری نداشته باشیم. معمولاً تا وقت خالی پیدا می کرد ما را به سفر میبرد. یا اگر بعد از دو روز بیخوابی به خانه میآمد تنها چند ساعت میخوابید و با اینکه من در صورت او خواب و خستگی را احساس
می کردم اما مشغول بازی با بچهها میشد. حتی اگر میخواست ماشین یا هرچیزی نیز بخرد به خاطر اعتمادی که بین ما بود به نام من میکرد و میگفت تو آزمونات را پس دادهای و با خیال راحت این کار را میکنم.» بدون شک غم از دست دادن همسر، غم از دست دادن پدر، غم از دست دادن همکار و غم از دست یک آتشنشان شهر در ذهن و قلب همه انسانهایی که ارتباط یا اطلاعی با این موضوع داشتهاند، سخت و دردناک بوده و موضوعی نیست که بتوان راحت از کنار آن گذشت، بنابراین اولین توقعی که از سازمانهایی مثل بنیاد شهید و شهرداری میرود این است که رسیدگی به وضعیت این خانواده شهید را زودتر در دستور کار قرار داده تا شاید کمی از مشکلات فعلی این خانواده کاسته شود.
راز آخرین عکس شهید دارابی
یکی از آتشنشانان درباره آن روز می گوید:« آن عکس آخری که از شهید دارابی گرفته شد، دقیقاً بعد از بیرون آمدن او برای سومین بار از ساختمان بود که به یکی از بچهها گفت تا آخرین عکس را از او بگیرند. گویا اصلاً به شهید دارابی الهام شده بود که قرار است اتفاقی برایش رخ بدهد.» پس برای بار چهارم به دل آتش زد که متأسفانه آن اتفاق تلخ و ناگوار رخ میدهد و فرمانده دارابی به شهادت می رسد. اما سایر آتشنشانان حاضر در محل این موضوع را باور نکرده و در دمایی که به 500 درجه سانتیگراد میرسد و بدون شک هیچ آتشنشانی در جهان برای بالا آوردن یک همکار چنین کاری نمی کند، دست به کار شده و شهید دارابی را از چاهک آسانسور خارج میکنند.