گشتی در پاتوق عینکیها
دیدن نوروز با عینک جدید
محمد معصومیان
خبرنگار
نزدیک عید نوروز است و بازارها کمکم با حضور مردم رنگ و بوی جدیدی میگیرند. خرید رخت و لباس و تغییرات ظاهری که عید نوروز میتواند بهانه خوبی برای آنها باشد. مانند محمدرضا که مشغول تست کردن قابهای عینک در مغازه عینکفروشی است. او میگوید: «چند سالی است این قاب عینک روی صورتم است و دیگر خسته شدهام از بس در آینه با همین صورت خودم را دیدم. امسال میخواهم به قول معروف صورت جدیدی برای خودم درست کنم.» اینجا در خیابان کیخسرو شاهرخ تهران به هر طرف که نگاه میکنید انواع و اقسام قابهای پلاستیکی و فلزی به شما زل زدهاند.
خیابان کیخسرو شاهرخ حدفاصل خیابان حافظ و سیتیر از آن کوچههایی است که میتوانید در آن انواع قابها با قیمتهای مختلف و معمولاً مناسبتر از بقیه جاهای تهران پیدا کنید. کوچه باریکی که خیلی به چشم نمیآید اما ازدحام موتورهای پارک شده و فریادهای پارکبان برای راهنمایی پیدا کردن جا پارک به شما نشان میدهد که انگار با جایی معمولی طرف نیستید. هر طرف که چشم بچرخانید مغازه است و قاب عینک و مردمی که به سرعت در رفت و آمد هستند. پاساژ سعید از معروفترین پاساژهای این خیابان است که مجموعهای کامل از انواع عینک و انواع عدسی را در خود جا داده است. پاساژی 4 طبقه با مغازههایی که هر لحظه از مردمی که دنبال عینک هستند پر و خالی میشوند.
زوج جوانی را که قدمزنان از مغازهای به مغازه دیگر میروند میبینم که هر دو عینکی هستند. کمی پیش میروم و سر حرف را باز میکنم. زن و شوهر هر دو میخواهند بعد از چند سال قابهای خود را عوض کنند. مرد میگوید: «نمره چشممان بالاتر رفته و گفتیم بعد از چند سال قاب جدیدی هم بخریم. قیمتها هم کمی بالا است برای همین مشغول چرخیدن و پیدا کردن گزینه خوب با قیمت مناسب هستیم.» زن در پاسخ به سؤال من که چطور به این پاساژ آمدهاند میگوید: «خیلی جاها رفتیم اما یکی از دوستان پیشنهاد داد برای پیدا کردن گزینه با قیمت مناسب اینجا جای خوبی است. از طرفی هم خیلی مغازه زیاد است و همان موقع که قاب را انتخاب کنیم تا یک ساعت دیگر عدسی را هم تحویل میدهند و احتیاج به رفت و آمد ندارد.» او تعریف میکند که به نسبت مغازههای پراکنده سطح شهر و خیابان فلسطین اینجا قیمتها مناسبتر بهنظر میرسد. در پاساژ قدم میزنم و به مردمی نگاه میکنم که جلوی آینهها ایستادهاند و قابهای مختلف را امتحان میکنند برمیگردند روبه همراه خود لبخند میزنند و دوباره رو به آینه میچرخند تا مطمئن شوند قاب خوبی انتخاب کردهاند.
مغازههای طبقه دوم کم رفت و آمدتر است و میشود با صاحب مغازهها گفتوگو کرد. مرد و زنی که مشغول گفتوگو با یکدیگر پشت پیشخوان هستند بهقول خودشان از قدیمیهای پاساژ هستند. تقریباً 60 ساله بهنظر میرسند. آنها کاسبی این روزهای منتهی به عید را خوب توصیف میکنند و معتقدند مردم بیشتر از گذشته به زیبایی عینک اهمیت میدهند: «20 یا 30 سال پیش عینکها این تنوع در محصول و استفاده از مواد اولیه مختلف را نداشتند. الان مدلهای زیادی هستند که هر کدام جذابیت خاص خودشان را دارند. یعنی اینجوری است که امکان ندارد قابی پیدا نکنید که هم روی صورت خوب بنشیند هم رنگ مورد علاقه شما را نداشته باشد.» کشوهای باریک پر از عینک را جلو میکشد تا تنوع محصولات را ببینم. یک کشو پر از عینکهایی با قابهای فلزی بزرگ که بهنظر به روزرسانی شده همان عینکهای قاب بزرگی که در دهه شصت روی چشم مردم و شخصیتهای معروف میدیدیم. یک کشو پر از عینکهایی که به آنها تیآر میگویند و قابلیت انعطافپذیری خاصی دارند. مرد یکی از آنها را درمیآورد و از هر طرف میپیچاند خبری از شکستگی نیست. عینکهای کاوردار هم مورد توجه مشتریان است قابهای طبی که با آهنربا قابی آفتابی به آنها میچسبد. یک تیر و دونشان.
مردی جلوی در فروشنده را صدا میکند. بهنظر همکار فروشنده است. از او میپرسد: «عینکی با مارک ریبن قیمتش چند است؟» هر چه اصرار میکند فروشنده میگوید: «تا نبینم قیمت نمیدهم» مرد که میرود فروشنده از وفور جنسهای تقلبی که به نام اصل خرید و فروش میشوند میگوید: «بازار ما خیلی عجیب است چون بسیاری از مردم برای کالایی پول جنس اصل میدهند که «هایکپی» است. برای همین تا جنس را از نزدیک نبینیم نمیتوانیم اصالت آن را تأیید کنیم و قیمت بدهیم.» او بیشتر قابها را وارداتی از کشور چین و ترکیه میداند: «همه که میدانیم همین اجناس هم کیفیتهای مختلفی دارند. مثل بعضی مواد که برای مصرفکننده خارش پوست میآورد. یا بعضی آنقدر سنگین است که روی بینی جا میاندازد. پیدا کردن جنسی که از همه جهت خوب باشد خیلی هم کار راحتی نیست.»
پدر و دختری را در چند مغازه میبینم که با حوصله عینکهای مختلف را امتحان میکنند. وارد مغازهای که آنها هستند میشوم و سرحرف را باز میکنم و پدر با خنده میگوید: «اشتباه کردیم همان انتخاب اولی را که داشتیم نخریدیم. آدم هرچه بیشتر میچرخد بیشتر قاطی میکند. اینجا هم آنقدر تنوع زیاد است که الان یک ساعت است همه مغازهها را چرخیدیم.» دخترش با خنده میگوید: «اولین فروشنده که گفت نچرخید شما فکر کردید برای اینکه از او خرید کنیم این حرف را زده است.» دختر برنامهنویس است و کل ساعت کاری را پشت کامپیوتر مینشیند برای همین میخواهد عدسیهای جدیدی که به آنها «بلوکات» میگویند بخرد. با تعجب میپرسم تا حالا نشنیدهام. فروشنده چراغقوه باریکی که نور آبی دارد روی عدسی میزند و هیچ نور آبی از عدسی عبور نمیکند. بعد همان نور آبی را روی عدسی دیگری میاندازد و سطح زیر عدسی آبی میشود. فروشنده با خنده میگوید: «آقا تکنولوژی خیلی پیشرفت کرده است.» فروشنده سر حرف را باز میکند و خطاب به مشتریها طوری که من هم بشنوم میگوید: «اگر امروز خرید کنید بهتر است چون بزودی قیمتها کمی بالا میرود. همین الان هم بعضی از همکاران قیمتها را عوض کردهاند.» این جملهای است که از چند فروشنده دیگر هم میشنوم اما کسانی که قیمت را بالا برده باشند پیدا نمیکنم.
در این کوچه چند پاساژ و مغازههای متعدد فعال در حوزه فروش فریمهای عینک طبی و آفتابی مستقر است. بیرون پاساژ کماکان شلوغ است. اتومبیلی که میخواهد وارد پارکینگ روبهروی پاساژ سعید بشود با یک دنده عقب چند سانتیمتری به صورت دومینو وار چند موتورسیکلت را روی هم میریزد و فریادها به آسمان میرود.
زمان برگشتن از خیابان نام کوچه را در اینترنت سرچ میکنم و اطلاعات جالبی از ارباب کیخسرو شاهرخ میبینم. مردی از زرتشتیان معروف که در ۷ تیر ۱۲۵۴ در کرمان متولد شد و ۱۱ تیر ۱۳۱۹ در تهران کشته شد. شاهرخ رئیس انجمن زرتشتیان و دورههایی هم نماینده مجلس شورای ملی بود. او از مشروطهخواهان ایرانی بود که بنیانگذار شبکه تلفن سراسری ایران و بانی کتابخانه مجلس نیز بود.
بــــرش
تنوع زیاد
پدر و دختری را در چند مغازه میبینم که با حوصله عینکهای مختلف را امتحان میکنند. وارد مغازهای که آنها هستند میشوم و سرحرف را باز میکنم و پدر با خنده میگوید: «اشتباه کردیم همان انتخاب اولی را که داشتیم نخریدیم. آدم هرچه بیشتر میچرخد بیشتر قاطی میکند. اینجا هم آنقدر تنوع زیاد است که الان یک ساعت است همه مغازهها را چرخیدیم.»