بررسی ابعاد و اهداف هجمههای حقوقبشری علیه جمهوری اسلامی در گفتوگو با حسامالدین برومند
پدافند و آفند حقوق بشری ما باید فعال شود
تدوین و تنظیم: سحر سماوات
روزنامه نگار
پدیده ترور در ایران اگرچه از همان دهههای ابتدایی انقلاب پررنگ بود، اما پس از آن و در سالهای اخیر نیز کاملاً از بین نرفته است. در حقیقت در دهه اخیر گروههای دیگری همچون جیشالعدل، انجمن پادشاهی ایران و پژاک نیز سر برآوردند که به بهانههای قومیتی و با پیوستن به قدرتهای خارجی دست به اسلحه بردند و جریان تروریسم را استمرار بخشیدند. همینها هم البته سبب شده که ما نه تنها بزرگترین قربانی تروریسم باقی بمانیم بلکه میزان فاصله ما با سایر کشورها در این موضوع نیز بسیار معنادار است؛ آمار قربانیان ما بیش از 17 هزار نفر شهید قربانی تروریسم را حکایت میکند، در حالی که آمار کشتار گروههای جداییطلب در اسپانیا طی بیش از 40 سال فعالیت کمتر از 800 نفر برآورد شده است. یکی از پازلها و اهرمهای فشار بر جمهوری اسلامی ایران بحثهای حقوقی است که یکی از اضلاع فتنه پیچیده و چندوجهی اخیر بود. در این مدت تلاش زیادی کردند تا بیشتر از نظر حقوقبشر برای ایران پرونده درست کرده و فشار ایجاد کنند که البته همزمان رسواییهای زیادی داشتند. به همین مناسبت حسامالدین برومند، پژوهشگر حوزه حقوقبشر در برنامه جهانآرا حضور یافته و در این باره توضیحات روشنگرانهای را ارائه داد؛ خلاصهای از این مطالب را در این صفحه میخوانید.
جنجالهای حقوقبشری علیه ایران از کجا شروع شد؟
امریکاییها و غربیها سالهاست که در واقع حقوقبشر واقعی را به رگبار بستهاند و فاتحه آن را خواندهاند. امریکاییها در دو دهه گذشته بخصوص در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران یک پروژه بزرگ را در قالب اهرم حقوقبشری تعریف کردند که در بزنگاههای مختلف علیه ایران بتوانند از آن استفاده کنند. برای اینکه درک بهتری از اتفاقات اخیر داشته باشیم، باید برگردیم به عقب و ببینیم واقعاً ماجرای حقوقبشر و صحبتهایی که درباره آن گفته میشود، چیست تا کمی فنیتر به ماجرا بپردازیم و بتوانیم ارتباط آن را به موضوع آشوبهای اخیر و استفادهای که از حقوقبشر علیه ایران کردند، پیدا کنیم.
معتقدم که ما چهار بزنگاه مهم حقوقبشری داریم که در واقع غرب و امریکا علیه ایران طراحی کردهاند. بزنگاه اول بعد از فتنه 88 بود؛ وقتی فتنه 88 شکست خورد و پروژه براندازی به نتیجه نرسید، در قامت انتقام از این ماجرا موضوع حقوقبشر در دستور کار قرار گرفت که از آن به عنوان یک اهرم فشار علیه ایران استفاده کنند. به همین خاطر از همان موقع این موضوع به طور جدی شروع شد. ما سال 89 همکاریهای حقوقبشری قابلتوجهی داشتیم، اما چون آنها از سال 88 این اهرم را در دستورکارشان داشتند، ماجرا کاملاً سیاسی شد و مغرضانه پیش رفت. یعنی بهرغم اینکه ما در خرداد ماه سال 89 گزارش نهایی یو پی آر ( بررسی دوره ای وضعیت حقوق بشر کشورها) کشورمان، در نشست شورای حقوقبشر با اجماع به تصویب رسیده بود و هیچ بهانه دیگری نداشتند، اما فروردین سال 90 شورای حقوقبشر اقدام عجیبی انجام داد و قطعنامهای تصویب کرد که بر پایه آن مقرر شد گزارشگر ویژه حقوقبشر برای ایران تعیین کنند؛ این در حالی بود که ما قبلش با آنها تعامل داشتیم و به شبهاتشان جواب دادیم و گزارش ما هم با اجماع به تصویب رسیده بود.
از سال 90 اتفاقات مهمی افتاد؛ در خرداد ماه این سال برخلاف موازین حقوقی، آقای احمد شهید را به عنوان گزارشگر ویژه حقوقبشر برای ما تعیین کردند. احمد شهید پنج سال و نیم گزارشگر ویژه بود و بعد از ایشان عاصمه جهانگیر بود که فوت کرد و پس از وی و در حال حاضر آقای جاوید رحمان گزارشگر ویژه حقوقبشر است. جالب اینجاست تمام قطعنامههایی که گزارشگر ویژه برای ما تعیین کرده و تمام مراحل و روندهای مرتبط با آن با کارگردانی مستقیم امریکا پیش رفت. یعنی در همان جلسههای رأیگیری که میخواستند قطعنامه را تصویب کنند، کارگردان ماجرا امریکا بوده است. متأسفانه هم آقای احمد شهید، هم خانم جهانگیر و اکنون آقای جاوید رحمان هم در راستای همان پازل حقوقبشری که قرار است یک اهرم فشار علیه ایران باشد، حرکت کردهاند. یعنی در گزارشهای آنها ابتداییات و بدیهیات هم رعایت نشده است. نقدهای زیادی میتوان به این گزارشها وارد کرد؛ یکی از این نقدها آن است که بالاخره ما یک کشور اسلامی هستیم و طبق یک قانون نانوشته، گزارشکر برای چنین کشوری باید مسلمان باشد. هر سه نفری که نام آنها برده شد، مسلمان بودند اما جالب اینجاست که اولین اتهام حقوقبشری که به ما وارد شده، به این خاطر است که ما بر اساس قوانین صریح اسلام عمل کردهایم، اما به عنوان ناقض حقوقبشر شناخته شدهایم! احمد شهید در اولین گزارش خودش یکی از موارد جدی که ما را به نقض حقوقبشر متهم کرده، موضوع قانون ارث بوده است؛ یعنی چون جمهوری اسلامی قانون ارث اسلام را در کشور اجرا کرده و ارث مرد دو برابر زن بوده، حقوقبشر را نقض کرده است! حداقل این افراد که مسلمان بودند، نباید در بازی امریکا وارد میشدند که متأسفانه شدند و انواع و اقسام اتهامات به ما وارد شد. انتخاب گزارشگران بیشتر بر مبنای انگیزههای سیاسی شکل گرفت، هر دروغی که در رسانههای بیگانه علیه ایران منتشر میشد، در گزارشهای احمد شهید آمده است!
من به عنوان یک پژوهشگر سؤال میکنم؛ واقعاً چرا قبل از اینکه گزارش شورای حقوقبشر به عنوان یک نهاد بینالمللی به طور رسمی منتشر شود، یک روز قبلش توسط بیبیسی منتشر شده است؟ آیا چنین اتفاقی معنایی غیر از این دارد که گزارشگران حقوقبشر با رسانههای معاند علیه جمهوری اسلامی، همکاری مستقیم دارند؟ همین الان شما نگاه کنید آقای جاوید رحمان در آشوبهای اخیر با ایران اینترنشنال که یک رسانه تروریستی است، مصاحبه اختصاصی انجام میدهد! احمد شهید هم با بیبیسی مصاحبه کرده بود.
بزنگاه دوم در مسأله هستهای است؛ از مذاکرات هستهای هم همیشه به عنوان یک رویه ثابت از حقوقبشر به عنوان اهرم فشار علیه ما استفاده کردهاند. هر زمان که مذاکره میخواست به جایی برسد یا ما در اتاق مذاکره بودیم، اهرمهای حقوقبشری علیه ما بسیار فعال شد آن هم به خاطر اتهامات حاشیهای.
حتی پس از توافق ژنو در 3 آذرماه سال 92 میبینیم که یک نهاد به اصطلاح حقوقبشری مثل سازمان عفو بینالملل رسماً اعلام میکند که باید از فاز هستهای به فاز حقوق بشر تغییر رویکرد بدهیم! هم نهادهای به اصطلاح حقوقبشری و هم گزارشگران حقوقبشر، رسانهها را هم در راستای اقداماتی که میخواهند انجام دهند، به کار میگیرند. در همان ایام جان کری در نشست کمیته خارجی مجلس سنا رجز خواند و به صراحت گفت که موضوع حقوقبشر ایران را در کنار اعمال تحریمها علیه ما دنبال میکند.
بزنگاه سوم هم به اغتشاشات در دورههای مختلف برمیگردد. هر زمان که افرادی اغتشاش و ناامنی ایجاد کردند، جنجالهای حقوقبشری هم به پیوست آن بوده است؛ هم در سال 96، هم در سال 98 و در فتنه اخیر هم موضوعات حقوقبشری را علیه ما مطرح کردهاند. اولین کارشان این بود که از آشوب و اغتشاش حمایت میکردند و میخواستند به آن مشروعیت بدهند و تصویری خلاف واقع از آن به دنیا ارائه دهند.
بزنگاه چهارم زمانی است که فتنه تمام میشود؛ در فتنههای مختلف زمانی که بعضی از این اغتشاشگران دستگیر میشدند و کسانی که آشوب کرده بودند، در محکمه حاضر میشدند و روندهای حقوقبشری همین رسانهها، گزارشگران و همین نهادهای به اصطلاح بشری علیه ایران پررنگ شد. اینکه چرا با آنها برخورد کرده و آنها را مجازات میکنید؛ یا اینکه فلانی یک خبرنگار معمولی بوده، ژورنالیست بوده، روزنامهنگار بوده و از این دست عناوین. با بهکارگیری اقسام تکنیکهای رسانهای سعی در تغییر هویت افراد دارند و سعی میکنند از تروریست، ژورنالیست بسازند!
جمشید شارمهد و ژورنالیسم تروریستی!
درباره جمشید شارمهد سرکرده گروهک تروریستی تندر که اخیرا حکم اعدام او از سوی قوه قضاییه ایران صادر شد هم الان همین را میگویند. میگویند ایشان روزنامه نگار بوده! الان در رسانههای خارجی مطرح میکنند که جمشید شارمهد فردی بیگناه است و ایران میخواهد یک فرد بیگناه را اعدام کند؛ یعنی کسی که دستش به خون آغشته است و اقدام تروریستی انفجار در حسینیه شیراز در سال 87 به دستور او بوده است و بر اساس اسناد موجود اتهاماتش ثابت شده است. جمشید شارمهد سرکرده یکی از تندروترین گروههای تروریستی بود که در سال 82 تأسیس شد. در آن زمان اسم این گروه با عنوان انجمن پادشاهی ایران یا گروه انجمن سلطنتی ایران مطرح بود و در واقع از همان موقع مشخصاً علیه ایران اقداماتی داشتند، اما سه چهار سال بعد از این ماجرا، مشخصاً گروه انجمن پادشاهی ایران موسوم به تندر به فاز مسلحانه ورود پیدا کرد. دقیقاً از همین جا است که جمشید شارمهد به عنوان سرکرده این گروهک تروریستی انتخاب میشود و مسئولیتش را برعهده میگیرد. این شخص تابعیت آلمان را میگیرد اما در امریکا ساکن میشود. البته در چندین کشور اروپایی هم تردد داشته است. از همان موقع آنها به عنوان تروریست ضددینی فعالیت میکردند و هیچ ابایی نداشتند که بگویند مرتکب ترور میشوند.
ویدیوهای متعددی هم از آقای شارمهد وجود دارد که به صراحت مسئولیت ترورها را برعهده میگیرد و میگوید که اقدامات تروریستی را در دستور کار داریم. حادثه بمبگذاری در حسینیه شیراز در 24 فروردین 87 که در آن 14 نفر به شهادت رسیدند و حدود 300 نفر مجروح شدند، کار همین گروه تروریستی تندر بود. یک مکان مذهبی را برای اقدام تروریستی انتخاب کرده بودند و بعد هم مصاحبه کردند و مسئولیتش را برعهده گرفتند. 24 اقدام بزرگ در دستور کارشان برای انجام داشتند که 5 موردش را توانستند عملی کنند. در دادگاه اخیری که آقای شارمهد داشت، از ایشان سؤال شد که انفجار حسینیه را برای چه انجام دادید؟ ایشان پاسخ میدهد که به خاطر اینکه بسیجیها و سپاهیان در آنجا تردد داشتند. حالا سؤال من این است واقعاً کودک پنج ساله که در آنجا حضور داشته و به شهادت رسیده، چه گناهی داشته است؟ شارمهد و گروهش کسانی هستند که بدون نقاب و در کمال وقاحت به آدمکشی اعتراف میکنند. آقای شارمهد در 15سال اخیر، هم با «اف بیآی» و هم با «سی آی ای» ارتباط داشته که اسناد همه این همکاریها موجود است و خودش هم به این همکاریها اعتراف کرده است.
جالب اینجاست که از سال 99 که ایشان برای اولین بار دستگیر میشود، پروژه تطهیر یک تروریست شناسنامهدار مثل آقای جمشید شارمهد در دستور کار رسانههای بیگانه قرار میگیرد و از آن زمان سعی میکنند که جا بیندازند ایشان مثلاً روزنامهنگار بوده است. مجری برنامه: منطقهای عجیب و غریبی هم به هم میبافند که مثلاً ایشان چون روزنامه نگار بوده نمیتواند تروریست باشد! مشخص نیست که چطور این نتیجه را میگیرند که فلانی به خاطر شغلش نمیتواند مرتکب جرمی شده باشد!
پروژه تطهیر شارمهد در رسانهها چه ابعادی دارد؟
پروژه تطهیر آقای شارمهد، پروژه عجیبی است؛ یعنی تطهیر کسی که با این وقاحت اقدامات تروریستی انجام داده و گروه را هدایت کرده و لیدری ماجرا را برعهده داشته است. بیبیسی با دختر او مصاحبه میکند و دخترش میگوید که پدر من انسان خیلی مهربانی است و حتی آزارش به مورچه هم نمیرسد! بله ایشان شاید مورچه نکشته باشد، ولی آدم کشته است! یعنی وقاحت رسانهای به درجهای رسیده که آدمی را که تروریست بوده، میخواهند تطهیر کنند!
ارتباطاتی که شارمهد با برایان هوک داشته وجه دیگری از جرایم او را نشان میدهد. برایان هوک در دورهای مسئول گروه اقدام علیه ایران بوده و در دوره ترامپ، فرمان حقوق بشری ایالات متحده علیه ایران به دست ایشان بوده است. آنها بودند که شارمهد را هدایت میکردند؛ اقدامات تروریستی که وی انجام داده یک وجهش در واقع در پشت صحنه ماجراست که با کارگردانی امریکا اتفاق افتاده است. یعنی دولت امریکا به این وضع از تروریست و اقدامات تروریستیاش حمایت میکند. بعد، همان آقای برایان هوک هم ژست حقوق بشری میگیرد و بدون اینکه انگار اتفاقی افتاده باشد، در همان ایام خودش پروژه فشار حقوق بشری علیه ایران را فعال میکند. شارمهد بویژه در دهه 90 ارتباطات خیلی گستردهای داشته و مجموعه مکاتباتی را که با ترامپ و سیا داشته نمیتوان انکار کرد.
همه این جنجالها در واقع این مجموعه اقدامات سیستماتیکی بودند که به اسم حقوق بشر انجام دادند و میدهند و ایشان قطعاً روزنامهنگار نیست. اما محاسبه شان غلط بود؛ هیچوقت فکر نمیکردند دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی آنقدر قوی باشند که بتوانند نقشههای آنها را بخوانند. دستگیری شارمهد، قدرتمندی نهادهای اطلاعاتی ایران را میرساند.
در رابطه با شارمهد دو نکته قابل توجه است: نکته اول درباره حمایت کشورهای اروپایی از او است؛ باید دید که آقای شارمهد بودجه اقداماتش را از کجا تأمین کرده و در چه کشورهایی تردد داشته است. کشورهای اروپایی باید هزینه حمایتشان را بدهند، نمیشود که آنها داخل خاک ایران اقدام تروریستی انجام دهند و بیگناهترین افراد را به شهادت برسانند و هزینهای هم بابتش نپردازند. ما باید این ضرورت را باور کنیم که امروز ما در یک جنگ تمام عیار حقوق بشری به سر میبریم. اما انگار به اندازه اهمیتی که دارد، به آن توجه نمیکنیم که این به نکته دوم مربوط میشود.
نکته دوم این است که نهادهای مرتبط با این موضوع به نوعی در انفعال قرار دارند؛ وزارت امور خارجه، ستاد حقوق بشر قوه قضائیه، معاونت حقوق بشر وزارت دادگستری و سایر نهادهای مرتبط در دستگاههای مختلف که سازکار حقوق بشری دارند، باید با انسجام بیشتر و برنامه قویتر نسبت به هجمهها واکنش نشان دهند؛ یکی از علتهای مهم ضعف ما هم همین منفعل بودن نهادهاست. از یک طرف ما از نظر ساختاری حالت جزیرهای داریم و تمرکزی صورت نمیگیرد و هر نهاد برحسب تشخیص وظیفه، کار خودش را میکند. از نظر کارگزاری هم معتقدم که خیلی جاها بهتر میتوانستیم عمل کنیم؛ برای مثال، باید به همین انواع و اقسام اتهاماتی که گزارشگران ویژه به ما میزنند، پاسخهای روشن و صریح داد و نسبت به آن بیتفاوت نبود.
وزارت امور خارجه، ستاد حقوق بشر قوه قضاییه و معاونت حقوق بشر وزارت دادگستری علاوه بر اینکه باید با هم هماهنگ باشند، باید پیوست رسانهای بسیار قدرتمندی نیز برای مقابله با این جریانات داشته باشند. از ظرفیتهای بینالمللی هم حتماً باید استفاده کنیم؛ در خیلی موارد ما باید طرح شکایت کنیم ولو اینکه بدانیم آن نهاد بشری بینالمللی تحت نفوذ و سیطره امریکا است و احتمال لابی، نفوذ و این مسائل وجود دارد. نمایندگان مجلس ما در خیلی از این موارد کار مؤثری انجام نمیدهند؛ تنها یک مصاحبه ناگهانی انجام میدهند و یک بیانیه میخوانند، بدون اینکه ابتکار عملی داشته باشند.
استفاده از ظرفیت های بینالمللی حقوق بشر
ما قطعاً باید یک سازکار پدافند و حقوق بشری داشته باشیم که هر روز به روزرسانی شود و در برابر جنجالها و هجمهها محکم واکنش نشان دهد. در همین آشوبهای اخیر، نخستوزیر کانادا گفت که ایران 15 هزار نفر را اعدام کرده است؛ یعنی یک نخستوزیر عقلش در همین سطح است که چنین ادعای مضحکی را مطرح کند! اما ما علیه همین صحبتهای مضحک هم اقدامی نکردیم و چیزی نگفتیم، در صورتی که میبایست طرح شکایت میکردیم. ما در برابر اقداماتی که اروپاییها نظیر فرانسه، آلمان و انگلیس در این چند ماه اخیر کردند، چه اقدام متقابلی انجام دادهایم؟ انواع و اقسام اتهامات را به ما وارد کردند، اما هیچ واکنش جدی نداشتیم! باید از این پوسته انفعال خارج شویم.
باید از یک سری ظرفیتهای بینالمللی مثل جنبش عدم تعهد استفاده کنیم و به سمت شکلگیری سازمانهای حقوق بشری در میان ملتهای مستقل آزادیخواه برویم. اگر سالها قبل به این ماجرا فکر کرده بودیم، امروز میتوانستیم به سمت این سازمانها حرکت کنیم؛ اینکه مثلاً ما از داخل کشور تنها چیزی را محکوم کنیم کافی نیست. صدای خود را باید به شورای حقوق بشر برسانیم و از آن استفاده کنیم. در شورای حقوق بشر قطعاً باید طرح دعوا و شکایت کنیم.
در همین اتفاقات اخیر، ما با چرخهای مواجه هستیم که هدف نهاییاش تجزیه ایران است. در همین نشستهای اپوزیسیون به کرات و صریحاً گفتند که به دنبال براندازی و تجزیه هستند. لازمه براندازی آن است که امنیت ایران را نشانه بروند، پس باید آشوب ایجاد کنند. روی دیگر این قضیه ادامه تحریمها و صدور قطعنامه حقوق بشری علیه ایران است. به صراحت با لوگوی تجزیه طلبی، موضوع حقوق بشر را علیه ما مطرح میکنند و چهرههای به اصطلاح حقوق بشری مثل شیرین عبادی و نازنین بنیادی را در رسانهها بزرگ میکنند. جاوید رحمان که خودش گزارشگر حقوق بشر است، اولین موضعگیریاش در آشوبها محکوم کردن حجاب در ایران است! یعنی گزارشگر حقوق بشری که خودش باید مسلمان باشد، حجاب را محکوم میکند! بعد هم با رسانه تروریستی ایران اینترنشنال مصاحبه اختصاصی میکند. اما جالب است که همین آقای رحمان در همان زمانی که حادثه تروریستی شاهچراغ به وقوع پیوست، با وجود برگزاری کنفرانس خبری، هیچ اشارهای به آن نکرده و آن را به راحتی سانسور میکند. قطعاً در موضوع اقدامات متقابل در قبال هجمههای حقوق بشری باید بازنگری کنیم. جریان دانشگاهی، رسانهها، اندیشمندان و فعالان خوش ذوق ما باید به این ماجرا ورود کنند. نباید ما، هم شهید بدهیم و هم مورد اتهام واقع شویم.