گشتی در یکی از راسته های دستفروشان

آخرین بساط زمستان

مریم طالشی
خبرنگار

زن یک بلوز سبز را از داخل کیسه پلاستیکی بیرون می‌آورد و کنار یک دامن کاموایی می‌گذارد. دامن هم سبز است اما کمی تیره‌تر. ترکیب دو سبز زن را زیاد راضی نمی‌کند. فروشنده که دختری بیست و چند ساله است، یک دامن نخودی رنگ از زیر ردیف دامن‌های کاموایی می‌کشد بیرون و کنار بلوز سبز می‌گذارد. زن می‌خندد: «آهان، این قشنگ شد.» لبخندی محزون گوشه لب دختر می‌نشیند. زن دامن را قیمت می‌کند و دختر می‌گوید قابل شما را ندارد، 130 هزار تومان. زن راضی به نظر می‌رسد چون دامن نخودی را تا می‌کند و می‌گذارد توی کیسه پلاستیکی خودش و کارت را به دست دختر می‌دهد. معامله انجام می‌شود و زن راهش را می‌گیرد و می‌رود.
در بساط دختر جوان آنچه بیش از همه چشم را می‌گیرد، رنگ‌هاست. خودش هم مانتوی بافتنی آبی فیروزه‌ای پوشیده و یک شال بافت صورتی با گل‌های قلاب بافی رنگارنگ را دور گردنش پیچیده است. هوا سرد است و زمستان دارد آخرین زورهایش را می‌زند. یکی دو ساعت پیش نم بارانی هم زده و این را می‌شود از نایلون‌های بالای سر بعضی دستفروش‌ها که اثرات قطره‌های آب روی آن باقی مانده فهمید. بقیه هم که سایه‌بان نایلونی ندارند، یک تکه پلاستیک کنار دستشان است که معلوم است موقع بارندگی آن را روی بساطشان می‌کشند البته به شرط آنکه باران آنقدر شدید نباشد که مجبور شوند جمع کنند و بروند.
جلیقه‌های بافتنی بساط دختر با دامن‌های بلند بافت خوب ست می‌شود. ترکیب قشنگی برای زمستان است و اگر هوا خیلی سرد باشد می‌شود یک پالتوی بلند هم روی آن پوشید. رنگ‌ها کنار هم جلوه بیشتری پیدا می‌کنند. ارغوانی و سبز مثل ترکیبی از درختان ارغوان در زمینه چمن پوش دره‌های ارغوان است که جاذبه‌ای است بی‌نظیر در ایلام و بهار باید دیدش. حالا در زمستان تهران که حسابی برفگیر بوده و سرمایش به قاعده، لباس‌های سبز و ارغوانی دختر به چشم مشتری‌ها می‌نشیند و آن‌جور که می‌گوید پرطرفدارترین رنگ‌های این فصل بوده است. «ارغوانی که رنگ سال است و سبز هم می‌دانید که این یکی دو سال خیلی مد شده است. این سبز خیلی طرفدار دارد و حالا مثل قبل نیست که همه فقط دنبال رنگ‌های خنثی باشند. رنگ‌های خنثی هم قشنگ است اما بعد از یک مدتی آدم را خسته می‌کند. دوست‌داری یک چیز رنگی بپوشی و حس و حال خودت را عوض کنی. دل آدم باز می‌شود از لباس‌های رنگی.»
جلیقه‌ها را دانه‌ای 150 هزار تومان و دامن‌ها را 130 هزار تومان می‌فروشد و راضی است. قیمت مغازه خیلی بیشتر از اینهاست، حتی حالا که فصل حراج است و دختر قسم می‌خورد که همین جنس را توی مغازه بالای 200 هزار تومان می‌فروشند. مردم هم قیمت‌ها را می‌دانند و برای همین خدا را شکر فروشش امسال خوب بوده و از اول فصل هم همین قیمت می‌داده است.
کمی آن طرف‌تر از بساط دختر جوان، زنی میانسال بساط کرده است. او هم لباس‌های بافتنی می‌فروشد به علاوه پافرهای بی‌آستین که در رنگ‌های مختلف موجود است. می‌گوید اینها فری سایز است و زنانه و مردانه هم ندارد. «الان خیلی جنس‌ها همین‌طوری است. زن و شوهر با هم یک مدل می‌خرند. مرد سرمه‌ای می‌خرد و زن قرمز. بعضی وقت‌ها هم هردو همرنگ می‌خرند. حالا به نظر من فرقی هم ندارد. هرکس هر رنگی را دوست دارد بپوشد.» زن مشغول جواب دادن به یک مشتری می‌شود که دنبال رنگ مشکی پافر است که از بخت بدش همین پیش پای او تمام شده و اگر یکی دو روز دیگر سر بزند شاید از بازار بیاورد.
«مشکی‌ها زود تمام می‌شوند. مشکی همچنان خیلی پرطرفدار است و امسال کرم هم زیاد می‌خرند. البته توی بافت‌ها، رنگی‌ها طرفدار بیشتری دارند خصوصاً پلیورهای شبرنگ خیلی خواهان دارند مثل فسفری و سرخابی. اینها را امسال خوب فروخته‌ام. پلیورهای بلند هستند که خیلی کاربرد دارند.» قیمت پلیورهای بلند که تا بالای زانو می‌رسد، 210 هزار تومان است و زن توصیه می‌کند که با شلوارهای دمپاگشاد بافتنی که دارد، می‌شود اینها را ست کرد و پوشید و خیلی قشنگ می‌شود. آدم یک لحظه یادش می‌رود زن‌ها دارند کنار خیابان جنس می‌فروشند و خیال می‌کنی داخل یک بوتیک با ویترین نورآرایی شده ایستاده‌ای و فروشنده‌ای چیره دست و خبره در مُد دارد توصیه می‌کند. زن که سر درد دلش باز می‌شود می‌فهمی که خیلی هم بیراه فکر نکرده‌ای. «من خودم مغازه داشتم منتها مشکل مالی پیدا کردم و مجبور شدم مغازه را پس بدهم و پول پیش را بگیرم. یک مدت هم توی کانال و پیج اینستاگرام مغازه جنس می‌فروختم اما فروش آنجوری خیلی فایده ندارد مگر اینکه تبلیغ بدهی که آن هم در توان من نیست. الان هم که دیگر فروش آنلاین با این وضع اینترنت خیلی سخت شده برای همین فعلاً اینجا هستم.»
اینجا که هست، یعنی کنار پیاده‌رو، جایی است که خیلی‌های دیگر مثل او دارند کار می‌کنند تا درآمدی داشته باشند. درآمدشان کم و بیش مثل هم است. یعنی این‌جور نیست که مثلاً یک روز کار یکی خیلی گل کند، نه. همه کم و بیش مثل هم هستند و از لحاظ جنس‌ها شباهت دارند، گاهی کم و گاهی زیاد. مثلاً امسال زمستان همه لباس‌های بافتنی آورده‌اند، از پلیور و شلوار و دامن بافتنی گرفته تا شال و کلاه که همگی هم خریدار دارند چون این زمستان سرد بوده و نیاز به پوشیدن لباس‌های گرم و ضخیم هم بیشتر از هر سال دیگر حس می‌شده است.
مرد دستش را روی آتش افروخته در پیت حلبی نگه داشته و با هر زبانه آتش که در اثر وزش باد عصرگاهی به هوا بلند می‌شود، دستش را کمی عقب می‌گیرد. کلاه بافتنی را تا روی ابروها پایین کشیده و قوز کرده و خسته به نظر می‌رسد. بساطی که جلوی پایش پهن شده مال خودش نیست و کسی آن را به او سپرده است. مرد برای خودش بساطی ندارد و به گفته خودش بپاست. بپا یعنی کسی که حواسش به بساط بقیه هست، موقعی که نباشند و زمانی که سرشان خیلی شلوغ است و ممکن است جنس را بدزدند.
«زیــاد از دستــفروش‌هــا جنــس برمی‌دارند. وقتی شلوغ می‌شود مثل شب عید بیشتر جنس می‌برند. اینجا مغازه نیست که دوربین و اینها باشد. بالاخره باید مراقب جنس‌شان باشند. من مراقبم.»
مرد کلاه را کمی بالا می‌دهد و پیشانی‌اش را می‌خاراند. رد قرمزی ناخن روی پیشانی‌اش باقی می‌ماند. مرد نگاهش به بساطی است که به او سپرده شده. کسی چیزی قیمت می‌کند و مرد می‌گوید فروشنده‌اش الان برمی‌گردد و رفته تا دستشویی و دیگر باید برگردد. دستشویی دستفروش‌ها همان دستشویی عمومی دور میدان است. فروشنده بساط قوز کرده و سرمازده برمی‌گردد و مرد بپا بساط را تحویلش می‌دهد و همان جا می‌ایستد و دست‌ها را روی آتش می‌گیرد. سرما بیشتر از هر سال خودش را نشان داده و حالا دارد کم‌کم آماده رفتن می‌شود. این آخرین بساط زمستان است.

 

بــــرش

بساطی که جلوی پایش پهن شده مال خودش نیست و کسی آن را به او سپرده است. مرد برای خودش بساطی ندارد و به گفته خودش بپاست. بپا یعنی کسی که حواسش به بساط بقیه هست، موقعی که نباشند و زمانی که سرشان خیلی شلوغ است و ممکن است جنس را بدزدند.
«زیاد از دستفروش‌ها جنس برمی‌دارند. وقتی شلوغ می‌شود مثل شب عید بیشتر جنس می‌برند. اینجا مغازه نیست که دوربین و اینها باشد. بالاخره باید مراقب جنس‌شان باشند. من مراقبم.»

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و صد و سی و شش
 - شماره هشت هزار و صد و سی و شش - ۰۶ اسفند ۱۴۰۱