محمد جعفربگلو در گفت و گو با «ایران» از ویژگی های گروهک منافقین و نقش آفرینی آنها در آشوب می گوید

تغییر استراتژی منافقین از «جذب توده» به «جذب نخبه»

گروه سیاست جریان نفاق همواره یکی از اصلی‌ترین چالش‌های جامعه اسلامی از صدر اسلام تا دوران انقلاب اسلامی بوده است که با امتزاج حق و باطل، پنهان‌کاری و ظاهری فریبنده سعی در ضربه زدن به جامعه از درون را دارد. سازمان مجاهدین خلق یکی از مهم‌ترین جریان‌های نفاق علیه جمهوری اسلامی است که در سا‌ل‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی با ظاهر خلق دوستی توانسته بود از بدنه اجتماعی مناسبی برخوردار شود و با تکیه‌ بر آن در پی قبضه قدرت در کشور بود. مواجهه امام خمینی به‌تدریج موجب آشکار شدن چهره واقعی سازمان و ریزش بدنه اجتماعی آن شد و زمینه برای طرد این سازمان از سوی مردم فراهم آمد. با وجود این، کینه‌ای که آنها از جمهوری اسلامی و مردم ایران به خاطر حمایتشان از انقلاب اسلامی به دل گرفتند، تا امروز باقی مانده و آنها سعی دارند با ایجاد اغتشاش و کارشکنی در عرصه‌های مختلف علیه جمهوری اسلامی بویژه در آشوب‌های اخیر سهم خواهی تاریخی خود را ادامه دهند. از این رو شناخت مختصات تاریخی این جریان و شیوه‌های فعالیت آنها بویژه در مقطع زمانی اخیر اهمیت زیادی دارد. در همین راستا به سراغ محمد جعفربگلو رفتیم تا ابعاد این موضوع را از وی جویا شویم. او در کتابی با عنوان «تهران تا تیرانا» خاطرات مسعود خدابنده از جمله اعضای جداشده سازمان مجاهدین خلق را گردآوری و منتشر کرده است.

سازمانی که امروزه از آن با عنوان سازمان منافقین
یاد می‌شود چگونه شکل گرفت؟
هنگامی که سازمان مجاهدین خلق در میانه دهه 40 پایه‌گذاری شد، فضای سیاسی و اجتماعی کشور متشنج بود. در آن شرایط، عده‌ای بر این عقیده بودند که دوره مبارزه مسالمت‌آمیز با رژیم پهلوی به سر آمده و برای مبارزه با رژیم، باید به شیوه‌های قهری و مسلحانه روی آورد. از دل این ایده، گروه‌های چریکی ظهور کردند که از جمله آنها، سازمان موسوم به مجاهدین خلق ایران بود. بنیانگذاران آن، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن، عبدالرضا نیک‌بین داوری و علی‌اصغر بدیع‌زادگان بودند. این افراد، هواداران و اعضای نهضت آزادی ایران بودند و به همین خاطر است که مهندس مهدی بازرگان بعدها از این گروه به عنوان «فرزندان نهضت آزادی» یاد کرد.
به نظر می‌رسد در بدو شکل‌گیری توانستند بخش‌هایی از جامعه را با خود همراه کنند؛ فکر می‌کنید دلیل آن چه بود؟
سازمان در بدو تأسیس، اسلام را به عنوان گفتمان اصلی خود معرفی کرد و بدین‌ترتیب موفق شد اعتماد جریان مذهبی جامعه را به خود جلب کند. در سال 1350، ساواک رد اعضای سازمان را زد و جمعی از آنان را بازداشت و محاکمه کرد. تعدادی به اعدام و تعدادی به زندان‌های طولانی‌مدت محکوم شدند. با این ضربه، مرکزیت سازمان دچار تحول شد و کم‌کم زمینه‌های لازم برای تغییر ایدئولوژی سازمان و رو آوردن به مارکسیسم مهیا شد. این ایده نهایتاً در سال 54 با هدایت تقی شهرام (که ازجمله اعضایی بود که در سال 50 زندانی شد و دو سال بعد به طور مرموزی موفق به فرار از زندان شد) از قوه به فعل درآمد و سازمان رسماً اعلام کرد که تغییر ایدئولوژی داده و مارکسیست شده است.
 همین تغییر ایدئولوژی باعث شد جریان‌های مذهبی به‌طور مشخص از آن برائت جویند؟
بله. وقتی تغییر ایدئولوژی سازمان اعلام شد، جریان مذهبی به سرعت درباره سازمان اعلام موضع کرد و خط خود را از آن جدا نمود. در همین دوره است که برخی از روحانیون، فتوای معروف به «نجس – پاکی» را درباره سازمان صادر کردند و بدین ترتیب جریان مذهبی رسماً این گروه را طرد کرد. با وجود این سازمان تلاش می‌کرد مقبولیت خود را در بین مردم حفظ کند. ساواک در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب، چندین بار اعضا و فعالیت‌های سازمان را شناسایی و آنها را دستگیر کرد. ازجمله همان‌طور که گفتم، در یکی از حملات ساواک در سال 1350، عده‌ای از اعضای مرکزیت سازمان ازجمله تقی شهرام دستگیر شدند. در بین آنها مسعود رجوی نیز حضور داشت. بعدها اسنادی از همکاری رجوی با ساواک منتشر شد و نشان داد که او به واسطه این همکاری، از حکم اعدام جان به در برده است.
این سازمان از چه زمانی به‌طور مشخص در مقابل انقلاب ایستادند و دشمن جمهوری اسلامی شدند؟
در ایام منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، مجاهدین خلق با استفاده از فضای سیاسی روز، فعالیت‌های خود را گسترش دادند. با پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان از جمله گروه‌هایی بود که خیلی زود سهم‌خواهی کرد و چندی نگذشت که ضدیت خود را با جریان انقلاب اسلامی نشان داد. سرانجام منافقین در خرداد 1360 به طور رسمی علیه نظام اعلان جنگ مسلحانه کردند و از تیرماه آن سال، فعالیت‌های تروریستی‌شان را شروع کردند. در تابستان آن سال چند اقدام تروریستی بزرگ انجام دادند که از آن جمله عملیات‌های 7 تیر و 8 شهریور بود. در مرداد آن سال، مسعود رجوی به فرانسه رفت. سازمان مجاهدین خلق این اقدامات تروریستی را هنگامی شروع کرد که کشور درگیر یک جنگ تمام‌عیار با دشمن متجاوز خارجی بود. مجاهدین خلق در ایام جنگ تحمیلی، در جبهه دشمن بعثی قرار گرفتند و رسماً به روی مردمشان اسلحه کشیدند. اوج این عمل در عملیات موسوم به فروغ جاویدان بود.
در سال‌های پس از جنگ، سازمان خود را به عنوان بارزترین مخالف جمهوری اسلامی مطرح کرد و کوشید با شیوه‌های گوناگون، علیه نظام فعالیت کند. در این سال‌ها، سازمانی که در بدو تأسیس ماهیت ضدامریکایی داشت، در نهایت خود را به دامان امریکا انداخت و رسماً به‌عنوان مزدور امریکا و اسرائیل علیه ایران فعالیت کرد.
امروز ساختار تشکیلاتی سازمان به سرکردگی مسعود رجوی (که به ادعای برخی از اعضای جداشده سازمان زنده است)، عملاً یک ساختار دیکتاتوری است و همه چیز به خواست و اراده رهبری سازمان معطوف است. درواقع همه تصمیمات در گرو خواست و اراده رهبری سازمان است و هیچ اراده‌ای بالاتر از آن نیست. البته این، همان ساختاری است که با ضریب متفاوت، در دوره‌های قبلی نیز در سازمان قابل لمس بود.
مثلاً در دوران رهبری محمد حنیف‌نژاد، تمام تصمیمات معطوف به اراده «آقا محمد» بود.
به نظر شما انگیزه‌های مختلف افراد برای همراهی با سازمان مجاهدین خلق چه بود؟
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق با شعارهای رنگارنگ به صحنه آمد. آنها خود را نماینده «خلق ستم کشیده» معرفی کردند و مدعی شدند در این مسیر علیه ظلم و جور خواهند جنگید. از سوی دیگر، ایدئولوژی سازمان بر پایه مبارزه با امپریالیسم امریکا استوار شده بود. همچنین فعالیت‌های چریکی در سال‌های قبل از انقلاب، اقدامی شجاعانه و جذاب محسوب می‌شد. این مسائل و شعارها در آن سال‌ها بویژه برای قشر جوان جذاب بود و از این‌رو بسیاری جذب سازمان شدند. لذا می‌توان گفت در آن سال‌ها، انگیزه افراد از عضویت در سازمان، مبارزه با رژیم شاه و امپریالیسم امریکا بود. در این رابطه من با چند نفر از اعضای سازمان که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت مجاهدین خلق درآمدند صحبت کردم؛ همه آنها می‌گویند مرکزیت سازمان آنها را فریب داد و از آنان سوءاستفاده کرد.
اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و روشن شدن ضدیت مجاهدین خلق با نظام جمهوری اسلامی، انگیزه‌های افراد برای همکاری با سازمان مجاهدین خلق تغییر کرد. عده‌ای با انگیزه دشمنی با نظام، به سازمان روی آوردند و گروهی نیز با دریافت پول به مجاهدین پیوستند. امروز فاش شده که مجاهدین خلق برای جذب اعضا، رسماً آنها را استخدام می‌کنند و ماهیانه به ایشان پول می‌دهند.
شیوه جذب اعضا امروز هم به همان شکل گذشته است؟ یا فکر می‌کنید تغییر پیدا کرده است؟
ساختار تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق در طول زمان دچار تحول شده است. طی سال‌های اخیر، ایده مجاهدین خلق برای جذب اعضا تغییر کرده و آنها دیگر به فکر جذب توده‌ای نیستند بلکه به جذب یا بهتر بگوییم استخدام نخبگان و افراد شاخص روی آورده‌اند؛ همان کاری که درباره بسیاری از خوانندگان ایرانی خارج از کشور انجام دادند و آنها را به کمپ منافقین بردند. حتی گفته می‌شود مسعود رجوی به فکر جذب محمدرضا شجریان بود اما ایشان به صراحت دست رد به سینه منافقین زد و آنها را مأیوس کرد. امروز هم هیچ بعید نیست بین برخی به اصطلاح سلبریتی‌ها که کشور را ترک کرده و به خارج می‌روند و سازمان مجاهدین خلق ارتباطی وجود داشته باشد.
اگر بخواهیم ماهیت گفتمانی منافقین را در گذر زمان مورد بررسی قرار دهیم، به چه نکاتی
برمی خوریم؟
در بدو تأسیس، سازمان مجاهدین خلق گفتمان اسلامی را به‌عنوان گفتمان بنیادین خود مطرح کرد. البته آشنایی آنان با اسلام به طور معمول از طریق آثار و نوشته‌های مهندس مهدی بازرگان شکل گرفته بود اما به سرعت این گفتمان به سمت التقاط پیش رفت و سرانجام در سال 54 به مارکسیست ختم شد. البته در این مسیر نه فقط تقی شهرام، که حتی بنیانگذاران اولیه سازمان نیز دخیل بودند. بسیاری بر این عقیده‌اند که نشان‌هایی از انحراف در اندیشه و آرای بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق وجود داشت. به گفته بهمن بازرگانی، حنیف‌نژاد گفته بود که اعضای سازمان باید یکسری از کتب مارکسیستی را مطالعه کنند. او معتقد بود باید دانش مبارزه را از مارکسیست‌ها آموخت. به این ترتیب می‌توان گفت روند مارکسیست شدن سازمان از همان ابتدا پایه‌ریزی شده بود.
با اعلان علنی تغییر ایدئولوژی در سال 54، تصفیه‌های خونین در درون تشکیلات سازمان روی داد و عده‌ای از جمله مجید شریف‌واقفی کشته شدند. البته پیش از این نیز شاهد تصفیه‌های فیزیکی در درون سازمان بودیم و هرکس به نوعی با مرکزیت مخالف بود، حذف می‌شد.
هنگامی که مجاهدین خلق اعلام کردند رسماً مارکسیسم را به‌عنوان ایدئولوژی اصلی خود پذیرفته‌اند، علاوه بر درون، در بیرون نیز گروهی از حامیان خود را از دست دادند. از جمله همان‌طور که اشاره کردم، گروه‌های مذهبی از سازمان فاصله گرفتند و عملاً خط خود را از این گروه جدا کردند. جالب اینکه در تمام این سال‌ها، امام خمینی از معدود افرادی بود که نسبت به این گروه، نگاهی توأم با احتیاط داشت. حتی وقتی اعضای سازمان - تراب حق‌شناس و حسین احمدی روحانی - در سال 50 در نجف به دیدار امام رفتند، ایشان از تأیید سازمان مجاهدین خلق امتناع کرده و مخالفت خود را با مبارزه مسلحانه اعلام کردند. این در حالی بود که اعضای مجاهدین خلق از روحانیون سرشناس آن دوره، تأییدیه داشتند. از این‌رو می‌توان گفت امام ازجمله اولین افرادی بود که به عمق آرای مجاهدین خلق پی برد و خطرات آن گروه را شناسایی کرد.
به نظر می‌رسد گفتمانی که این سازمان در برهه‌های مختلف داشته، تنها متفاوت نبوده، بلکه متناقض هم بوده است. یکی از نمودهای روشن این موضوع، مسأله نماز خواندن منافقین است که هم سابقه داشته و هم اخیراً عکس جدیدی در این باره منتشر شده است. نظر شما در این باره چیست؟
طی سال‌های بعد، سازمان با بحران ایدئولوژی مواجه شد. عده‌ای از اعضای این گروه در زندان‌های شاه، برای مخفی نگاه داشتن ماهیت تشکیلات‌شان، بروز نمی‌دادند که مارکسیست شده‌اند و حتی در این راه به قدری تقیه می‌کردند که به نماز می‌ایستادند. اصطلاح «منافقین» از همین ایام بر پیشانی این گروه درج شد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، گفتمان سازمان
بازهم دچار تغییر شد. در این سال‌ها آنچه برای مرکزیت سازمان اهمیت داشت، سهم بردن از قدرت بود و اساساً همین خواسته، سازمان را به رویارویی با نظام جمهوری اسلامی کشاند. از دهه 60، استراتژی سازمان «بی‌آینده» کردن جمهوری اسلامی بود و از این‌رو آنها به ترور مسئولان نظام روی آوردند. به عقیده رجوی، با ترور سران نظام، عمر جمهوری اسلامی به پایان می‌رسید. اما وقتی این طرح جواب نداد، سازمان به ترور مردم عادی روی آورد. هدف، ایجاد رعب و وحشت در بین مردم و ناامن ساختن فضای کشور بود. رجوی می‌خواست نشان دهد حاکمیت مستقر در ایران، توان اداره کشور و تأمین امنیت مردم را ندارد.
آنان در راستای مخالفت با جمهوری اسلامی به قدری افراط کردند که عملاً با دشمن متجاوزی که به خاک ایران حمله کرده بود، هم‌پیمان شدند. در این سال‌ها، سازمان گرفتار فقر ایدئولوژی بود. تصور کنید سازمانی که روزی با آن شعارهای اساسی متولد شد، کارش به جایی رسید که برای ترور شخصیت‌های ایرانی، رسماً پول دریافت می‌کرد و درواقع مزدور شده بود. مسعود خدابنده یکی از اعضای جداشده سازمان مجاهدین خلق می‌گوید که مسعود رجوی برای ترور شهید علی صیادشیرازی با صدام معامله کرد و از او پول گرفت تا این کار را انجام دهد. سازمان مجاهدین خلق، کم‌کم تبدیل به «فرقه رجوی» شد. اصطلاح فرقه به گروه‌هایی گفته می‌شود که اساساً با محوریت یک شخص و در راستای تصمیمات او فعالیت می‌کنند؛ حالا آن تصمیمات هرچقدر متناقض و متضاد باشد، افراد حق اعتراض ندارند و تنها باید اطاعت کنند؛ همان کاری که در عملیات فروغ جاویدان کردند و با وجود روشن بودن سرنوشت این عملیات، کسی جرأت نداشت اعتراض خود را به مسعود رجوی اعلام نماید.
سازمانی که از مبارزه مسلحانه در دوران شاه، به ترور مردم عادی در دهه 60 روی آورد، چه استراتژی‌ای می‌تواند داشته باشد؟ سازمانی که به بمبگذاری در سطل زباله یا اتوبوس شرکت واحد افتخار می‌کرد، به بحران استراتژی دچار شده بود و چاره‌ای جز تبدیل شدن به فرقه نداشت.
با در نظر گرفتن سابقه آشوب‌ها در ایران در دهه‌های اخیر، فکر می‌کنید نقش منافقین در آنها تا چه اندازه قابل توجه بوده است؟
همانطور که گفتم در دهه 60 مجاهدین خلق در کنار ترور افراد شاخص نظام، به ترور افراد عادی روی آوردند. این طرح تحت عنوان «زدن سرانگشتان رژیم» مطرح بود. از این‌رو تعداد زیادی از مردم عادی، اعضای کمیته و سپاه، افرادی که ظاهر مذهبی داشتند و... طعمه جنایت‌های منافقین شدند. واحدهای موتوری سازمان در آن سال‌ها فعال بودند و بخشی از این عملیات را اجرا می‌کردند. بمبگذاری در مسیرهای پرتردد، انفجار اتوبوس، ترور افراد حزب‌اللهی و ایجاد آشوب در کشور ازجمله برنامه‌های منافقین در دهه 60 بود.
مجاهدین خلق در پی بروز آشوب بعد از انتخابات دوره دهم ریاست‌جمهوری نیز به صحنه آمدند. در فتنه 88 منافقین فعال بودند و طبق اعترافات اعضای جداشده، در آن سال‌ها رجوی می‌کوشید فضای کشور را به سمت بحران هدایت کند. یکی از طرح‌های سازمان در سال 88، متشنج کردن فضای ایران با کمک فعالیت‌های رسانه‌ای و سایبری بود. منافقین با راه‌اندازی سایت‌ها و وبلاگ‌های متعدد، اخبار جعلی را مخابره می‌کردند. یکی از اعضای جداشده منافقین می‌گوید، در فتنه 88 اعضای فرقه رجوی تحت عنوان گروه وکلا و دانشجویان ایرانی مدافعین حقوق بشر با افراد مختلف در ایران تماس می‌گرفتند و ضمن گرفتن خبر و اطلاعات، آنها را تشویق می‌کردند در تظاهرات شرکت کنند. به بعضی از افراد پول و یا وعده پاسپورت می‌دادند که به‌عنوان خبرنگار برای آنها فعالیت کنند. هدف تمام این اقدامات به خشونت کشاندن فضای داخلی ایران بود. به گفته یکی از اعضای جداشده رجوی در یکی از پیام‌های داخلی‌اش به اعضای سازمان گفته بود ابداً از اینکه فضای داخلی کشور به خشونت و زد و خورد کشیده شود واهمه نداشته باشید. او اعضا را تشویق کرده بود که فضای کشور را به سمت خشونت ببرند. طبیعتاً در این میان اگر عده‌ای کشته شوند هم اهمیتی ندارد. هدف، متشنج کردن اوضاع ایران و تضعیف نظام بود. و در این مسیر، هدف وسیله را توجیه می‌کرد.
نقش منافقین را در آشوب‌های اخیر چگونه ارزیابی کرده و فکر می‌کنید چگونه سعی داشتند تنور آشوب‌ها را داغ نگه دارند؟
در جریان آشوب‌های اخیر هم مجاهدین خلق بیکار نبودند. در خارج از ایران، منافقین با راه‌اندازی تجمعاتی، تلاش کردند ابعاد بین‌المللی به وقایع ایران بدهند. در شبکه‌های اجتماعی ازجمله در توئیتر بشدت فعال بودند و با هشتگ زدن، سعی کردند اوضاع کشور را بحرانی جلوه دهند. من هر از چندگاهی سایت‌ها و رسانه‌های منافقین را رصد می‌کنم. امروز که دیگر در ایران خبری از اعتراضات اولیه نیست و اوضاع کشور کاملاً آرام است، شبکه‌های اطلاع‌رسانی منافقین تلاش می‌کنند اوضاع کشور را بحرانی نشان دهند و ادعا کنند که هنوز در تهران و سایر نقاط کشور، تجمعات در حال جریان است. مثلاً ارگان رسمی منافقین هر روز تیتر می‌زند: «صد و چندمین روز اعتراضات در ایران...» در حالی که کسانی که در ایران و تهران زندگی می‌کنند می‌بینند اینجا هیچ خبری نیست.
از دیگر فعالیت‌های منافقین در آشوب‌های اخیر، پمپاژ دروغ و خبرسازی بود که با ضریب بالا، در رسانه‌های منافقین انجام می‌شد. یکی دیگر از طرح‌های دشمنان در وقایع اخیر، پروژه کشته‌سازی بود. رسانه‌های معاند تلاش کردند با انتشار اسامی افراد، آنها را به‌عنوان کشته‌شدگان اعتراضات ایران معرفی کنند. در رسانه‌های منافقین نیز این موضوع کاملاً برجسته بود و به‌طور روزانه فهرستی از اسامی افراد به عنوان کشته‌شدگان اعتراضات ایران منتشر شد. در جریان فتنه 88 نیز از این حربه استفاده کرده بودند.
سازمان مجاهدین خلق ازجمله گروه‌هایی است که در زمینه کشته‌سازی سابقه دارد. این گروه از همان دهه 60، اقدام به کشته‌سازی کرد و به اذعان اعضای جداشده از سازمان، لیستی جعلی و ساختگی از اسامی کشته‌ها را تهیه کرده‌اند و مسعود رجوی آن لیست را «بانک خون» می‌نامد. حتی اسامی اعضای مجاهدین خلق که در جریان عملیات موسوم به فروغ جاویدان (مرصاد) کشته شدند نیز در این فهرست گنجانده شده است.
هدف منافقین از این قبیل اقدامات، تضعیف نظام و تخریب چهره جمهوری اسلامی در خارج است. منافقین برای متقاعد ساختن نهادهای بین‌المللی برای اعمال فشار بیشتر بر ایران، اقدام به این قبیل کارها می‌کنند. آنها از اینکه مردم ایران گرفتار تحریم‌های متعدد دارویی و غذایی شوند هیچ ابایی ندارند. از طرف دیگر، از منظر آنها، موضوع کشته‌سازی می‌تواند به مثابه بنزین عمل کرده و موتور محرکه آشوب‌های خیابانی باشد.
علل عدم همراهی بخشی از مخالفان جمهوری اسلامی با منافقین به‌عنوان مخالف جمهوری اسلامی چیست؟ چرا آنها تا این اندازه منفور هستند؟
سازمان مجاهدین خلق در تاریخ ایران دارای یک پیشینه مشخص است. منافقین در دهه 60 بسیاری از مردم بی‌گناه را به قتل رسانده‌اند و از همه مهمتر ننگ همکاری با دشمن متجاوز، بر پیشانی منافقین حک شده است. هیچ ایرانی وطن‌پرستی نمی‌تواند با این موضوع کنار بیاید که خاک کشورش توسط بیگانه اشغال شود و او به جای اینکه در برابر دشمن متجاوز بایستد و بجنگد، دوشادوش او و در برابر مردم خودش جنگ کند. این ننگ تا همیشه با مجاهدین خلق می‌ماند.
همه از گذشته سازمان منافقین اطلاع دارند و می‌دانند این سازمان، یک پیشینه تروریستی داشته است. مهم نیست امروز نهادهای بین‌المللی این سازمان را در فهرست گروه‌های تروریستی قرار دهند یا نه؛ مهم حافظه تاریخی مردم ایران است که سازمان مجاهدین خلق را به عنوان یک گروه تروریستی و ضد مردمی که ماهیتی ضدملی هم دارد می‌شناسند.
با چنین پیشینه‌ای طبیعی است که حتی گروه‌های اپوزیسیون نیز به همکاری با منافقین رغبت نداشته باشند، چراکه ارتباط منافقین با هر جریانی، موجب می‌شود آن جریان یا گروه بدنام شود. جالب اینجاست که خود فرقه رجوی هم از این رویکرد عمومی و از این تنفر جمعی اطلاع دارد. به همین خاطر، اعضای سازمان منافقین در تجمعاتی که گاه در کشورهای اروپایی و امریکا علیه ایران برگزار می‌شود، با پوشش ظاهر می‌شوند و حتی آرم و پرچم مجاهدین خلق را در دست نمی‌گیرند. چون تجربه نشان داده وقتی حتی یک نفر با پرچم و علامت مجاهدین خلق در میان تجمعات حاضر می‌شود، آن اجتماع متفرق می‌شود. لذا منافقین تلاش می‌کنند در این قبیل تجمعات، تا آنجا که ممکن است ماهیت خود را به‌عنوان عضو سازمان مجاهدین خلق پنهان کنند. البته باید به این نکته توجه کنیم که هنوز کارکرد سازمان مجاهدین خلق برای دشمنان خارجی ایران ازجمله امریکا و اسرائیل تمام نشده است و آنها همچنان از فرقه رجوی در راستای اهداف و امیال خود استفاده می‌کنند. نمونه‌اش دیدار مقامات و سناتورهای امریکایی با مریم رجوی است. این هم طنز تاریخ است: سازمانی که با ماهیت ضدامریکایی در ساحت سیاسی ایران متولد شد، امروز مزدور امریکا شده است!
 در پایان اگر مطلب ناگفته‌ای دارید که فکر می‌کنید لازم است بفرمایید.
اگرچه در فضای داخلی و خارجی، این سازمان طرفدار ندارد، اما این به معنای پایان حیات این گروه نیست. منافقین بشدت علیه ایران در حال فعالیت هستند و در وقایع اخیر نیز عناد و دشمنی خود را بار دیگر به وضوح نشان دادند. منطقی نیست که این گروه را تعدادی پیرمرد و پیرزن که در گوشه‌ای از خاک آلبانی آخرین روزهای عمرشان را سپری می‌کنند تصور کنیم. این فرقه همچنان خطرناک است و تاریخ نشان داده از هیچ جنایتی علیه مردم ایران ابایی ندارند. منافقین در فضای بین‌المللی نیز تحرک دارند و همچنان به‌عنوان مهره امریکا، فعالیت خود را ادامه می‌دهند. این گروه حالا دیگر به «فرقه» تبدیل شده است و خطرش از منافقین دهه 60 کمتر نیست.

 

معرفی کتاب

مسعود خدابنده از جمله اعضای جداشده سازمان مجاهدین خلق است که بیش از دو دهه سابقه حضور در جمع منافقین را در کارنامه دارد. او در سازمان، تمام رده‌های مسئولیتی را پیمود و به نزدیک‌ترین فرد به سرکرده سازمان تبدیل شد؛ به طوری که به‌عنوان سرتیم حفاظت از مسعود و مریم رجوی برگزیده شد. خدابنده اخیراً خاطرات خود را در کتابی با عنوان «تهران تا تیرانا» روایت کرده است. این کتاب به اهتمام محمد جعفربگلو و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. مسعود خدابنده که با نام مستعار «رسول» در سازمان فعالیت می‌کرد، در تابستان 1360 مسئول مستقیم انتقال محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری (عاملین انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری و دفتر نخست‌وزیری) از ایران بود. اطلاعات خدابنده از پیشینه سازمان، روابط تشکیلاتی، طرح‌های عملیاتی گوناگون، کمپ اشرف، منابع مالی سازمان مجاهدین خلق و پشت‌پرده روابط مسعود رجوی با افراد و گروه‌های مختلف، خواندنی و جالب است. وی در بخشی از کتاب «تهران تا تیرانا» درباره فعالیت‌های سایبری منافقین سخن می‌گوید. با توجه به تحرکات اخیر منافقین در شبکه‌های اجتماعی و بویژه توئیتر، این بخش از خاطرات این عضو جداشده سازمان مجاهدین خلق جالب توجه است. خدابنده می‌گوید: «سازمان مجاهدین خلق قبلاً با استفاده از شبکه‌های تلفن، تکاپوی رسانه‌ای داشت و امروز با ابزار اینترنت و شبکه‌های اجتماعی به این کار اقدام می‌کند. یکی از این شگردها که اخیراً لو رفته، حساب‌های مجازی «حشمت علوی»، از توئیتر و فیس‌بوک گرفته تا مقاله‌نویسی برای شبکه العربیه عربستان سعودی و نشریات اسرائیلی است. برخی مطبوعات غربی و تعدادی از خبرنگاران، به شواهد و مدارکی دست‌یافته‌اند که نشان می‌دهد سرنخ ماجرا در کمپ مجاهدین در آلبانی است. جالب است که هم رئیس‌جمهور امریکا و هم وزیر خارجه این کشور بارها با اشاره به نوشته‌های این فرد (که اصلاً وجود خارجی ندارد) دلیل و مدرک علیه ایران آورده‌اند، مثلاً شبکه دو سه هزار نفره حساب‌های توئیتری سازمان توئیتی از حشمت علوی را پخش می‌کند که به‌عنوان‌مثال امروز در ایران پنج هزار نفر در خیابان کشته ‌شده‌اند! مایک پمپئو در کنفرانس مطبوعاتی با ارجاع به این اخبار جعلی، علیه ایران جوسازی می‌کند.»
وی در جای دیگری از کتاب، با اشاره به حمایت امریکا از منافقین و تأمین بخشی از هزینه‌ها و خرج‌کردهای سازمان توسط امریکا می‌گوید: «وقتی مجاهدین خلق از عراق اخراج شدند، امریکا با پرداخت حدود سی میلیون دلار (سه پرداخت ده میلیون دلاری) به آلبانی و فشارهای سیاسی و خارج کردنِ سازمان از لیست تروریستی امریکا و اروپا، دولت آلبانی را وادار کرد که اینها را بپذیرد. آلبانی ولی عراق دوره صدام نیست. در این محل جدید که می‌خواهد به اتحادیه اروپا هم بپیوندد، یکی از معضلات و تهدیداتی که نمی‌گذارد فرقه رجوی خواب راحت داشته باشد گذشته و تاریخچه تروریستی سازمان بوده و هست، لذا رجوی از همان روز اول ورودش، شروع به حذف شاهدان و مدارک کرده است.
من خود شاهد بودم که اغلب کسانی که یا تحت تعقیب بین‌المللی بوده  یا شاهدان عینی برخی از قتل‌های گسترده درون‌سازمانی بوده‌اند به اشکال مختلف کشته‌ شده‌اند. به‌طور مثال می‌شود از مالک شراعی (که از شاهدان قتل 51 نفر در درون کمپ اشرف عراق بود) یاد کنم. شراعی اگر بیرون می‌آمد حتماً اطلاعاتش از قتل آن 51 نفر در کمپ اشرف علنی می‌شد. رجوی چطور می‌توانست این را بپذیرد؟ سازمان از دست افرادی مثل محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری در عراق در امان بود و آن دو نمی‌توانستند کاری انجام دهند؛ ولی بعد از سقوط صدام و بخصوص که اینها حتی در آلبانی هم نبودند و در اروپا بودند، عملاً تهدید جدی محسوب می‌شدند و ازنظر من سازمان با انگیزه خلاص شدن و با سوءاستفاده از اعتماد این افراد و هواداران در اروپا و با خرید مزدور و قاتل، محمدرضا کلاهی را ترور کرد و اگر مسعود کشمیری را هنوز نکشته باشند حتماً به دنبالش هستند.
آنهایی که در غرب در این زمینه فعال هستند هنوز هم از بیان سابقه تروریستی سازمان ابایی ندارند. کسی فراموش نکرده که اولین حرکت تروریستی سازمان، قتل نظامیان امریکایی در زمان شاه بوده است. ممکن است بعضی‌هایشان مثل رودی جولیانی، جان بولتون یا مایک پمپئو به خاطر پول لابی‌گری یا منافع مقطعی مزخرفاتی سرهم کنند ولی آنجایی که باید تصمیم‌گیری شود، تاریخچه این گروه محفوظ است.  امروز سازمان مجاهدین خلق ازنظر امریکا یک وسیله است. امروز دیگر هیچ‌کس مدعی نیست که رجوی‌ها علیه بشریت مرتکب جنایت نشده‌اند. صرفاً می‌گویند که اینها الان دیگر آن کارهای گذشته را انجام نمی‌دهند. اینکه پیرمردان و پیرزنان علیل امروز دیگر نمی‌توانند ترور کنند را من هم می‌پذیرم! ولی اینکه به جرم قتل و جنایت دادگاهی نشوند را نمی‌شود پذیرفت...   .»

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و یکصد و سیزده
 - شماره هشت هزار و یکصد و سیزده - ۰۵ بهمن ۱۴۰۱