در حافظه موقت ذخیره شد...
روایتهایی از ظاهرسازیهای مذهبی منافقین
نیم قرن نماز تاکتیکی!
امام جماعت اجباری
لطفالله میثمی در خاطرات خود با اشاره به فضای زندان در اوایل دهه 50 میگوید: «از سال 1351 که در زندان قصر بودیم، بهمن بازرگانی ادعا کرد که مارکسیست شده و نماز هم نمیخواند. بعد مسعود رجوی، موسی خیابانی و محمد حیاتی به او میگویند که تو را به خدا اعلام نکن؛ چرا که بچهها هم به او شک کرده بودند. حتی به همین دلیل پیشنماز شد تا شک و شبهه بچهها از بین برود. این موضوع را زینالعابدین حقانی در زندان شیراز به من گفت. 70 نفر در زندان قصر که از کادرهای سازمان بودند و تمام زندگی خود را برای مبارزه گذاشته بودند، نامحرم تلقی شده و این مسأله از آنها مخفی شده بود.»
از سوی دیگر بهمن بازرگانی همین روش برخورد را به نوع دیگری روایت میکند. او میگوید: رسول مشکینفام بسیار زودتر از همه ما مارکسیست شد، اما حنیفنژاد سعی در ایزوله کردن او داشت. در زندان که میخواستیم نماز بخوانیم، حنیفنژاد مشکینفام را مجبور میکرد که نماز بخواند. همین روش را تقی شهرام مارکسیست در برابر مذهبیها به کار گرفت... در آن زمان حنیفنژاد میتوانست به دلیل مارکسیست شدن برخی از اعضای سازمان را به جبهه تبدیل کند، اما به مشکینفام گفت که عقایدت را پنهان کن و در خدمت سازمان باش و نمازت را هم در ظاهر بخوان. مارکسیست شدن من بسیار طول کشید و زمانی که مارکسیست شدم از کادر رهبری خودم به کناری رفتم و سازمان را برای مذهبیها گذاشتم. بنابراین بنیاد چنین رفتارهایی در ریاست سازمان را حنیفنژاد گذاشت و بعدها تقی شهرام همان را پیاده کرد.
نماز تاکتیکی در زندان
حبیبالله عسگراولادی هم که از زندانیان باسابقه و مبارز در دوران رژیم پهلوی بود، روایت جالبی از نماز تاکتیکی منافقین در زندان دارد: «در زندان مشهد همراه اعضای سازمان مجاهدین خلق افرادی همچون طلاب، دانشجویان و کسبه متدین، دستگیر شده و به زندان میآمدند. در بین اینها فردی به نام آقای مجد بود که بعد از انقلاب هم مدت کوتاهی در بسیج خدمت میکرد و امام جماعت اعضای مجاهدین شده بود.
ایشان قرائت خیلی سختگیرانهای در نماز داشت، مثلاً مد و لا الضالین را خیلی میکشید. یک روز که نماز به و لا الضالین رسید، خیلی طول داد، ناگهان دکتری از بین صف جماعت با ناراحتی گفت: «این مسخرهبازیها چیست؟ چرا مسخرهبازی در میآورید؟ شما به ما گفتید: تاکتیکی نماز بخوانید، این نماز تاکتیکی نیست.» هنوز سخنان وی تمام نشده بود که خود مجاهدین خلق ریختند و جلوی دهان او را گرفتند.»
دعای ساختگی رجوی
ادامه این روند در سالهای بعد نیز ادامه داشت که اوج آن در عراق و قرارگاه اشرف بود. سید حجتالله سید اسماعیلی در خاطرات خود از آن روزهای فرقه رجوی میگوید: در وسط نماز ظهر و عصر و همچنین مغرب و عشا دعاهایی به نوبت و توسط اعضای فرقه خوانده میشد. کتاب دعا شامل جملات کوتاهی از صحبتهای شخص رجوی به عنوان رهبر فرقه بود که بر اساس تاریخی که روی هر دعا نوشته شده بود میبایستی در آن روز مشخص و در وسط دو نماز خوانده میشد.
در اوایل این تناقض را داشتم، جملاتی که از صحبتهای رجوی در وسط نماز میخوانیم یک متن ساده است و اصلاً دعا نیست، مثلاً یکی از دعاها که شامل چند خط بود صحبتهایی از رجوی به مناسبت روز عاشورا را شامل میشد و دعاهای بعدی هم در همین دستگاه نوشته و تنظیم شده بودند و اصلاً با آن چیزی که من از دعا در ذهنم داشتم همخوانی نداشت. من در ذهنم از دعا این تصور را داشتم که صرفاً وسیله ایجاد رابطه هر فرد با خدایش است و حال در تشکیلات مجاهدین به ترتیب دیگری و با معنا و مفهوم خاص دیگری به جای آورده میشد.
ساخت اضطراری مسجد در قرارگاه اشرف
بعد از سقوط صدام و با باز شدن پای اهالی منطقه به قرارگاه اشرف و در صحبتهایی که آنها با مسئولین سازمان داشتند از اینکه مجاهدین ادعای مسلمانی میکردند ولی در قرارگاهشان هیچ مسجدی وجود نداشت تعجب میکردند که تشکیلات بلافاصله تعداد بیشماری از اعضای فرقه را برای ساختن یک مسجد در خیابان 100 قرارگاه اشرف بسیج کرد که فکر کنم در کمتر از یک ماه مسجدی با منارههای بلند و در کنار جاده ساخته شد تا بیرونیها آن چهرهای که از مجاهدین در ذهنشان نقش بسته بود پاک شود.
الحق باید اسم این مسجد را مسجد ضرار گذاشت، چرا که آنچه به محتوای فهم ایدئولوژیکی مجاهدین برمیگشت آنها زیاد در قید و بند نماز و اینکه اعضای سازمان حتماً نمازشان را بخوانند، نبودند. شاخص مجاهد بودن و مسلمان بودن در تشکیلات مجاهدین، انقلاب ایدئولوژیک و سایر مقولات ایدئولوژیکی بود که از طرف رهبری فرقه تدوین و در اختیار اعضای سازمان قرار داده میشد و حسابرسی از اعضای سازمان نیز در همین راستا بود. روابط و مناسبات درون سازمان هرگز آن چیزی نبود که در بیرون از تشکیلات تبلیغ میشد.
در ادامه همین نمونه برخوردهای فریبکارانه، همچنین از اینکه مجاهدین برای برگزاری نماز جماعت و انجام سایر امورات دینی و مذهبی روحانی نداشتند بشدت مایه تعجب اهالی منطقه بود و وقتی سازمان فهمید که نداشتن روحانی در برخورد با اهالی و بویژه با سرعشیرههای آنها در حل و فصل امورات دیگر به مشکل برمیخورد بلافاصله دستور داد 3-2 نفر از مسئولین سازمان ریش گذاشته و لباس آخوندی بپوشند...