
تحلیلی روانشناختی از دیکتاتور بغداد و دبیر کل وقت سازمان ملل
مذاکرات صلح در افق روانشناسی سیاسی
عباس ملکی
عضو هیأت علمی دانشگاه صنعتی شریف
جنگ، یکی از پدیدههای انسانی است که از ابتدای اجتماعی زندگی کردن انسان تاکنون جریان داشته است. وقوع جنگ همان مقدار محتمل است که وقوع زلزله. تصمیمگیری در زمینه وقوع زلزله را هنوز نشناختهایم و تنها با برخی از روشهای علمی بخصوص روندسازی و مدلسازی تغییرات اقلیمی میتوانیم در مورد احتمال این اتفاق اندیشه کنیم. وقوع جنگ را هم نمیتوان پیشبینی کرد، اما میتوان با توجه به مشاهده برخی از روندها و دخالت نیروهای پیشران، نتیجه گرفت که اوضاع به سمت وخامت پیش رفته و احیاناً جنگی رخ خواهد داد. یکی از نیروهای پیشران در زمینه جنگ را میتوان با کمک علم روانشناسی سیاسی شناسایی کرده و تا اندازهای وضعیت آینده را بررسی نمود. دراین زمینه تحلیل رفتار و گفتار نمایندگان یک کشور، یک قبیله، یکنژاد یا یک فرقه اهمیت فراوانی پیدا میکند. اینکه رئیس جمهوری یک کشور تا چه اندازه از تهدید سخن میگوید یا تا چه اندازه در نمایش قدرت کشورش تأکید دارد. حتی حرکت دست یک فرمانده نظامی میتواند نشانی از برنامههای کشورش در فردای آن روز باشد.
روانشناسی سیاسی مطالعه آن دسته از فرآیندهای ذهنی است که زمینهای برای قضاوت سیاسی و تصمیمگیری است. فرآیندهای ذهنی متعدد بوده و تاکنون چارچوب عمومی برای تلفیق یا ترکیب آنها پیدا نشده است. روانشناسی سیاسی میتواند یا باید بر آن دسته از فعالیتهای ذهنی متمرکز شود که قابل اجرا بوده و در زمره وظایف سیاسی مردم باشند. نکته مهم در این بین آن است که کشوری که مورد تهدید قرار میگیرد، اگر از قبل با چشمان باز رفتار کشور رقیب را رصد نکرده یا به فرآیند سیگنالهای ضعیف عکسالعمل نشان ندهد، یکباره با وضعیتی غیرقابل انتخاب روبهرو شده و چارهای جز رویارویی برای خود نمیبیند. این نکته را هم در نظر داشته باشیم که اتفاقات در پهنه سیاسی و بخصوص در میان کشورها گرچه بهصورت تدریجی حادث میشوند، ولی رفتن به وضعیت بحران میتواند در چند روز یا در چند ساعت اتفاق بیفتد.
بنابراین تصمیمگیری سیاسی در چنین مواقعی همیشه با کمبود زمان نیز مواجه است. در کشورهای با برنامهریزیهای نظامی و سیاسی متمرکز یا بهعبارتی در رژیمهای تمامیت خواه، عوامل تصمیمگیری سادهتر هستند و عمدتاً در چارچوب روانشناسی دیکتاتور میتوان آن را بررسی کرد. اما در کشورهای متکثر، حتی آنها که از نظامهای کارآ برخوردار نیستند، آیا مقامات منتخب و دیگر فعالان سیاسی همان اشتباهاتی را در زمان تصمیمگیری با کوتاهی زمان انجام میدهند که مردم عادی؟ عموماً انسانها در زمان تصمیمگیری اعتماد به نفس بیش از حد دارند. نمونه آنکه در خودرو نشستهایم و به طرف مقصد میرویم. راننده با تردید در مسیر جلو میرود. شما پیشنهاد میکنید که شاید بهتر باشد از یک عابر مسیر را بپرسیم تا مطمئن شویم. کم هستند کسانی که پیشنهاد شما را بپذیرند. دومین اشتباه انسانها اطمینان به اولین شواهد است. انگاشتن آنکه سیاستگذاران بهتر قضاوت سیاسی میکنند، قابل فهم است، اما ممکن است که قابل اثبات نباشد.
رمزگشایی از روحیات یک دیکتاتور
از این جا به یک وضعیت حقیقی نقب میزنم. بهعلاوه، میخواهم خیلی کوتاه نکاتی درباره روانشناسی سیاسی خاویر پرز دوکوئیار و صدام بنویسم.
پس از تشکیل کشوری بهنام عراق و در پی مدتها آشوب و ناامنی در این کشور نهایتاً حزب بعث عراق که یک حزب چپی و از لحاظ اقتصادی دولتی بود، زمام امور را به دست گرفت. عراق به لحاظ ژئوپلیتیکی هم دارای مزیتهای متعدد و هم گلوگاه است. عراق از نیروی انسانی وسیع، منابع آب فراوان، ذخایر انرژی متعدد، تاریخ و فرهنگ غنی و دسترسی به آبهای آزاد برخوردار است. در عین حال این کشور در مرزهای خود محصور بین چند کشور بزرگ از جمله ترکیه، عربستان و ایران است. دسترسی این کشور به آبهای آزاد چیزی در حدود 15 تا 60کیلومتر در برابر شبه جزیره فاو بسته به جزر و مد آب دریاست و نهایتاً اینکه تفاوتهای نژادی در میان مردمان این کشور، چسبندگی به مرکز را تقلیل میدهد. از ابتدای به حکومت رسیدن حزب بعث، دو عامل تسهیل دسترسی به آبهای آزاد و یکپارچه نمودن وضعیت اجتماعی جامعه عراقی با به حاشیه بردن اکراد و شیعیان در دستور کار این رژیم بود. حملات متعدد به کردستان عراق و اخراج شیعیان عراقی با ادعای آنکه اصالتاً ایرانی هستند، بارها در دوره حسن البکر و صدام تکرار شد. دولت ایران با استفاده از مزیت همگرایی با جهان غرب در 1975 تلاش کرد که مشکلات خودش با این نظام سوسیالیستی را کمتر کند و پس از ماهها گفتوگو نهایتاً معاهده حسن همجواری و مرزهای دولتی در مارس 1975 در سعدآباد به امضای وزرای خارجه دو کشور در برابر رهبران دو کشور میرسد.
من در مقاله دیگری به روانشناسی سیاسی صدام بهدلیل تقابل او با رفتار سیاسی آیتالله هاشمی رفسنجانی پرداختهام. او در زمانی که معاون نخستوزیر عراق بود، در زیر فشار نیروهای ایرانی در شمال عراق عهدنامه را امضا کرد. در این عهدنامه خط مرزی ایران و عراق در آبهای اروندرود براساس خط القعر (تالوگ) تعیین شد. همچنین دو کشور موافقت کردند که از رخنه اخلالگران در مرزهای دو کشور جلوگیری کنند. نسخه اصلی این پیمان هماکنون در زمره یکی از اسناد سازمانملل متحد در مقر آن نگهداری میشود.
این عهدنامه برای صدام ناراحتکننده بود، طوری که پساز قبضه کردن کامل قدرت در عراق در ١٩٧٩، در سپتامبر ١٩٨٠ احساس کرد که میتواند این پیمان را زیر پا بگذارد. او یکطرفه آن را پاره کرد و در ٢٢ سپتامبر 1980، بهصورت وسیع و همه جانبه به خاک ایران حمله کرد.
در هنگام حمله عراق به ایران، فضای بینالمللی خیلی موافق ایران نبود. ماجرای گروگانگیری سفارت امریکا و اسارت 52 دیپلمات امریکایی بمدت 444 روز، فضای روابط ایران و امریکا را به بدترین وضعیت خود کشانده بود. رابطه ایران با دیگر کشورهای غربی و همچنین با اتحاد شوروی در این مقطع چندان خوب نبود که این وضعیت قاعدتاً در روابط ایران با این کشورها و در معادلات جنگ و در تصمیمات شورای امنیت تأثیر میگذاشت. رابطه عراق با شوروی و کشورهای غربی خوب بود و در سالهای میانی جنگ رابطه عراق با امریکا نیز بتدریج بهبود یافت. در قضیه گروگانگیری دیپلماتهای امریکایی در ایران، مسئولان امریکایی قسم یاد کردند تا انتقام خود را از ایران بگیرند. امریکا در آن زمان نفوذ زیادی در شورای امنیت داشت و جنگ عراق با ایران نیز فرصت مناسبی برای تلافی امریکا ایجاد کرد.
پساز حمله عراق به ایران، توقع این بود که شورای امنیت سازمان ملل متحد بنابر وظیفه ذاتی خود مبنی بر حفظ صلح و رفع تجاوز به این مسأله سریعاً بپردازد. شورای امنیت در تصمیمات متخذه خود و قطعنامههای صادره، برخورد اصولی با جنگ و متجاوز نکرد و حتی تا مدتها و در زمانی که نیروهای عراقی در هزاران کیلومتر از سرزمین ایران مستقر بودند، خواستار عقب نشینی آنها به مرزهای شناخته شده بینالمللی نشد. همچنین شورا در طول هشت سال جنگ هیچگاه از عراق بهعنوان آغارگر جنگ و متجاوز نام نبرد و مسئولیت آن را به رسمیت نشناخت.
تظاهر به صلح از سوی جنگ طلب
جنگ طولانی ایران و عراق با آتش بس دوجانبه مابین دو کشور به لحاظ نظامی در مرداد ١٣٦٧ پایان پذیرفت. پساز کش و قوسهای فراوان مذاکراتی و عدم تمایل عراق به انجام مذاکرات سه جانبه دبیرکل ملل متحد را واداشت تا در جلسه مذاکرات سه جانبه در سوم اردیبهشت ١٣٦٨در ژنو تلویحاً به شکست مذاکرات اعتراف کند. در دی ١٣٦٨ صدام پیشنهاد کرد که مذاکرات مستقیم بین ایران و عراق شروع شود. ایران این پیشنهاد را رد کرد. در اردیبهشت ١٣٦٩ نامهای از سوی صدام و یاسر عرفات خطاب به آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی رفسنجانی به تهران رسید. آقای هاشمی پاسخ این نامه را داد. درمجموع ١٢ نامه در این روند تبادل شد. نهایتاً در مرداد ١٣٦٩ نیروهای عراقی رسماً از خاک ایران عقبنشینی کردند. درحالی که در همان ماه، صدام حمله خود را به کویت آغاز کرده بود.
شورای امنیت ملل متحد از آغاز جنگ هشت ساله ایران و عراق تا زمان پذیرش قطعنامه در 17 ژوییه 1988 (27 تیر 1367) در مجموع 9 قطعنامه یعنی بهصورت متوسط هر سال یک قطعنامه و همچنین 18بیانیه برای جنگ ایران و عراق صادر کرد.
در مجموع قطعنامههای صادر شده درباره جنگ ایران و عراق به مواد 24، 2، 39 و 40 به تعداد 5 بار بدون یادآوری فصل هفتم منشور ملل متحد استناد شده است. ایران شورا را بهدلیل جانبداری از عراق، فاقد صلاحیت لازم برای نگهداری از صلح و امنیت بینالمللی میدانست. ادعای ایران با توجه به شواهد موجود در قطعنامههای صادر شده شورای امنیت در مورد جنگ ایران و عراق قابل تأیید است. برای نمونه هر چند شورای امنیت بهصورت تلویحی یا مستقیم وضعیت بین ایران و عراق را بهدلیل به خطر افتادن صلح و امنیت منطقهای و بینالمللی دانست -مطلبی که در قطعنامه 598 با ذکر اینکه در مخاصمه بین ایران و عراق نقض صلح حاصل شده به صراحت بر آن تأکید شد- اما این شورا هرگز اقدامی برای تعیین و تنبیه متجاوز انجام نداد.
ماهها پساز آتش بس، نیروهای عراقی همچنان در قسمتهایی از خاک ایران حضور داشتند ولی شورای امنیت بدون اینکه بهطور مستقیم به این موضوع اشاره کند تنها از دو طرف درگیر میخواست که مفاد قطعنامه 598 را به اجرا درآورند. این در حالی بود که گروه نظارت سازمان ملل (یونیماگ) نیز در منطقه حاضر بود و وزارت امور خارجه ایران در گزارشهای متعدد خود به طور مرتب تخلفات عراق را به اطلاع این سازمان و شخص دبیر کل میرساند تا اینکه با تغییر سیاستهای منطقهای عراق و بعد از اشغال کویت توسط صدام، او در تاریخ 23 مرداد 1369 طی نامهای به رئیس جمهوری ایران قرار داد 1975 الجزایر را مجدداً پذیرفت و در تاریخ 26 مرداد 1369 یعنی دو سال پس از آغاز حالت آتش بس، از خاک جمهوری اسلامی ایران عقب نشینی کرد و شروع به آزادی اسرا نمود.
دیپلمات ادیب در میدان صلح
اما در این میان یک بازیگر تلاش داشت که با استفاده از اصل انصاف در حقوق بینالملل، صدای ایران را نیز بشنود. خاویر پرز دوکوئیار، متولد 1920، در شهر لیما در پرو، در 1942 به استخدام وزارت خارجه پرو درآمد. او سابقه اداری بلندی در کار با دبیرخانه ملل متحد داشت. در 1979 معاون دبیرکل ملل متحد در امور سیاسی شد و نهایتاً در 15 دسامبر 1981 بهعنوان دبیرکل ملل متحد انتخاب گردید. در دوران دبیرکلی او مخاصمات و بحرانهای متعددی در جهان روی داد. از جمله شکاف بین امریکا و شوروی، مسأله افغانستان، قبرس، لبنان و البته جنگ ایران وعراق. با خروج نیروهای شوروی از خاک افغانستان یک پرده از بحران افغانستان در 1988 پایان یافت. دوکوئیار علاقه خاصی به موزیک، ادبیات، داستانهای خورخه لوئیس بورخس از آرژانتین و گابریل گارسیا مارکز از کلمبیا داشت. به تعبیر یکی از دیپلماتها، او با خود نگرشی ادبی فلسفی به سازمانملل خواهد آورد. او برای حل بحرانها، علاوه بر مسیر نامه نگاری دبیرخانه با کشورها، از ظرفیتهای شخصی خود نیز استفاده میکرد. او معتقد بود روابط شخصی در تسهیل گفتوگوها و تبادل نظرات بسیار حائز اهمیت است. دوکوئیار بر غیررسمی بودن فرآیند حل مناقشه تأکید کرده و میگفت: «دیپلماتها هنگام انجام مذاکرات غیررسمی از نشستن پشت میزهای تشریفاتی با رومیزیهای سبزرنگ خودداری کرده در صندلیهای کنار میز قهوه مینشینند. دیپلماتها در چنین مواقعی لحن گفتوگو دارند و با اعلام مواضع آزمایشی خود امتیاز داده یا میگیرند.»
گزارش بسیار مهم خاویر پرز دوکوئیار که یکی از آخرین اقدامات او در مقام دبیرکلی سازمان ملل در 1992 بود، بسیار گویاست. یافته اساسی دبیرکل این بود که توسل عراق بهزور در برابر ایران در 1980 شایسته همان تقبیح حقوقی است که در مورد تجاوز عراق به کویت ابراز شده است، این یافته بسیار حائز اهمیت میباشد. طی جنگ ایران و عراق دبیرکل دوبار به تهران و بغداد سفر کرد. چندین بار نمایندهاش اولاف پالمه را در مورد آزادسازی 63کشتی خارجی گرفتار شده در اروند رود و نیز آزادسازی تعدادی از اسیران جنگی برای مذاکره با مقامات دو کشور به منطقه فرستاد. 7 بار هیأتهایی را برای بررسی کاربرد سلاحهای شیمیایی و بازدید از اردوگاههای اسیران جنگی به منطقه اعزام کرد و دو طرح مهم (8 مادهای و طرح اجرایی دبیرکل برای اجرای 598) را در حل و فصل جنگ ایران و عراق ارائه داد.
دبیرکل پس از تصویب قطعنامه 598 تا پذیرش آن از سوی ایران بر شدت فعالیتهای خود افزود و هم با مسئولان وزارت خارجه ایران و هم با مقامات مسئولان وزارت امور خارجه عراق سه بار ملاقات و گفتوگو کرد. 4بار با اعضای دائم شورا، یکبار با اعضای غیردائم، ده بار با نماینده دائم ایران و 5 بار با نماینده دائم عراق در سازمان ملل دیدار و گفتوگو کرد. در مجموع قطعنامههای صادر شده در جنگ ایران وعراق 23 بار از دبیرکل یاد شده و تنها در قطعنامه 598، 5 بار از دبیر کل یاد شده است.
زمان در حکم سلاح
به صدام بازگردیم. صدام در 1367، پس از پذیرفتن آتش بس، حدود ٧٠٠کیلومتر مربع از اراضی ایران را پس نمیداد و ادعا میکرد که تمام شط العرب از آن اوست. او معتقد بود که تا ایران به شناسایی حق عراق برتمامی شط العرب اعتراف نکند، به مرزهای بینالمللی برنخواهد گشت و تبادل اسرا آغاز نخواهد شد. این نشان دهنده تمایل عمیق غریزی وی به قدرت و حفظ آن بود. وجه مشخصه دیگر صدام صبر او بود. او زمان را در حکمِ یک اسلحه به کار میبرد و دشمن خود را در درازمدت به زانو درمیآورد. برخلاف ادعای خویش که فکر میکرد جهاندیده است، از خاورمیانه فقط چند روز دور بود؛ یکبار در ١٩٧٢ به مسکو و بار دیگر در ١٩٧٥ به پاریس سفر کرد. بههمین علت، برداشت او از غرب و شرق کامل نبود و ادعا میکرد که غربیها تنها به منافع اقتصادی کوتاه مدت میاندیشند.
بعدها معلوم شد که صدام از افسران ارشد و مردم عراق میترسید و برای جلوگیری از این ترس اقدام میکرد. پساز جنگ کویت، مشخص شد که اکثر تصمیمات او ناشی از ترس بوده است. ترس از اینکه مبادا مجدداً مانند دوره کودکی اش کسانی بر او پیروز شوند و او را از سلطه بر دیگران محروم سازند. به ندرت صدام در مسألهای بین کشوری، منطقهای، یا بینالمللی با بازیگران دیگر همکاری میکرد. در نتیجه، همه، حتی مخالفان جنگ امریکا با عراق، به این نتیجه رسیده بودند که امتناع او از همکاری کامل با سازمان ملل متحد نشان میدهد که درصدد ساختِ سلاحهای کشتار جمعی است. از طرف دیگر، محاسبات او در چارچوب نظریه بازی کاملاً اشتباه بود. صدام معتقد بود که ایالات متحده امریکا از بیماری مزمن ویتنام رنج میبرد و هرگونه دخالت در یک جنگ دیگر، که باعث خسارات جانی به مردم امریکا شود، باعث اعتراض عمومی در جامعه امریکا و سرنگون کردن دولت امریکا خواهد شد.
مطالعه شخصیت و سیاست از قدیمیترین و مهمترین موضوعات مورد توجه بوده است چرا که تحلیلگران سیاست خارجی همواره علاقهمند به فهم این مسأله بوداند که رهبران کشورها چگونه جهان را مینگرند، چه چیزی به آنها انگیزه میدهد و چگونه تصمیم می گیرند. روانشناسی سیاسی میتواند باعث درک این امور و تصمیم گیری افراد شود. میتوان گفت دیدگاه روانشناسی سیاسی بیشتر از هر رشته دیگری میتواند در روابط بین الملل مؤثر واقع شود.