سید رسول منفرد
رئیس حوزه هنری گیلان:
درسنامه یارَش سطحی نیست و کاری عمیق است. حدود یکونیم سال یک گروه 10 نفره کل استان را درنوردیدند و بیش از ۲هزار کنشگر پیشرفت را شناسایی کردند و در نهایت از میان آنها، ۲۱ قهرمان را انتخاب کردند و درسنامهشان را نوشتند. این درسنامه قرار است به آدمهایی که در خط مقدم امور تربیتی هستند، کمک کند؛ یعنی کسی که دارد در کلاس درس آموزش میدهد، در کانون فرهنگی تربیتی کار میکند یا در خانواده مسئولیت تربیتی در قبال فرزند نوجوانش دارد. دانشآموزان در نظامهای آموزشی ما خوب درس میخوانند و فناوریهای آموزشی خوبی در کشور داریم، اما هنوز نتوانستهایم برای مسأله امید به چاره مناسبی برسیم. این کتاب با کمک قصه این قهرمانها مسأله امید را حل میکند. یارَش دور از مسأله نیست و به مسأله امید و امیدواری میپردازد.»
خانم نرجس توکلی لشکاجانی، مسئول دفتر هنر و ادبیات پیشرفت گیلان و سرپرست محققان و نویسندگان درسنامه یارَش:
«ما در دفتر هنر و ادبیات پیشرفت حوزه هنری گیلان طی پژوهشی مفصل سراغ افراد پیشرو استان رفتیم. بعد از چند ماه پژوهش به نتیجهای باورنکردنی رسیدیم. یعنی به ۲هزار نفری رسیدیم که راه پرفراز و نشیبی را طی کرده بودند. این برای ما خیلی عجیب بود؛ آن هم در گیلانی که در بسیاری از آمارها وضعیت بدی دارد. به تحقیق متوجه شدیم بین همین مردم خودمان، آمارهای امیدآفرین و جریانساز غوغا میکند اما رسانههای موجود در کشور به چنین قهرمانانی ضریب کافی نمیدهند؛ گویا این کنشگران و کارهایشان صدایی ندارند، در رسانهها تیتر نمیشوند و کارهایشان تعقیب نمیشود. ما در دفتر پیشرفت قرار شد صدای این جریان پیشرو و مؤثر و قدرتمند باشیم. درسنامه یارَش با همین ایده نوشته شد. وقتی نوجوان با قهرمانهای غیرانتزاعی مواجه میشود، افرادی که کنش جدی میدانی دارند و کارشان امکان و بستر تحقق دارد، امیدوار میشوند و با خودشان میگویند من هم میتوانم این راه طیشده را بروم.»
آقای مجتبی همتیفر، رئیس سازمان تعلیم و تربیت کودک:
مفهوم زندگی پیچیدگی و تنیدگی دارد و وقتی میخواهیم بچهها را برای این زندگی آماده کنیم، میآییم این مفهوم را تکهتکه میکنیم؛ میشود درس ریاضی، مطالعات اجتماعی، دینی، حتی چیزی که کشاورز با بیلزدن تجربه میکند را میگوییم ورزش. با این کار همه روح مسأله را میگیریم و بعد سؤال میکنیم چرا این آموزشها کاربردی نیست؟ ما با این تقسیمبندیها و جداسازی ساحتهای زندگی و تربیت، روح را از آنها گرفتهایم و قاعدتاً با یک موجود کمروح بهراحتی نمیتوان ارتباط گرفت. اما وقتی به این درسنامه نگاه میکنیم، میبینیم که این کتاب و آن زندگیای که به اشتراک گذاشته شده است، برای همه کسانی که دانشآموز و دانشجو هستند یا روحیه اینچنینی دارند، حتماً مفید است.با خواندن کتاب و تجربیاتی که در آن به اشتراک گذاشته شده، میفهمیم زندگی یک فرد موفق، انگار مثل عسلی است که ما فقط آخرش را دیدهایم و متوجه سختیها و مخاطراتش نبودهایم. نسل امروز ما شاید یکی از ویژگیهایش این است که میخواهد سریع و آسان به نقطهای از موفقیت بالا برسد. زیرا در حالت انفعالی است که نشسته و انتظار دارد اتفاقی بیفتد اما تجربه این کتاب نشان میدهد که اصلاً اینطور نیست. شما نه تنها نباید بنشینید، بلکه باید حرکت کنید و خیلی هم نباید انتظار داشته باشید که مسیر هموار باشد. این همان مفهوم کنشگری و فعالبودن است که در اسناد تحولی نظام آموزشی هم بسیار تکرار شده است. در خلال روایتهای کتاب میبینیم هرکدام از سوژهها کاری را انتخاب و رویش تمرکز کرده است؛ یکی در حوزه چای، یکی زنبورداری، یکی پزشکی و گاهی هم یک شاخه علمی. بعد انگار در یک مرحلهای از دشواری، خدا راهی را برای او باز میکند و این حس را به مخاطب میدهد که اگر شما حساس باشید به مسائل، بویژه مسائل بوم و مردم خودتان، کار درمیآید و خدا کمک میکند.سال پیش رهبری در دیدار دانشجویی فرمودند، دشمن دنبال ایدئولوژیزدایی از جامعه ماست و بهطور ویژه روی دو نقطه دست گذاشته؛ آرمانزدایی و هویتزدایی. این کتاب دقیقاً نقطه مقابل این دوتاست: آرمانی را ترسیم میکند که خدمت به این جامعه و پیشرفت است و به آدمها یک هویتی میدهد که من به عنوان یک فرد میتوانم و میشود و نیاز به مهاجرت و ازخودبیگانگی ندارم. ما به چنین کارهای الهامبخشی برای دانشآموزان نیاز داریم. نیاز داریم نشان دهیم که کارهای بزرگ، توسط آدمهایی معمولی انجام میشود که یک حرکت فردی را به یک حرکت جمعی و اجتماعی تبدیل میکنند. با استفاده از این روایتها، به عنوان یک معلم میتوانیم آشناییزدایی کنیم و به زندگی یک آدم معنا بدهیم. کاری که شاید ما معلمها کمتر میکنیم.
آقای علی پارسانیا، معاون وزیر آموزش و پرورش:
ما در تربیت نیاز به قهرمان داریم. در تعلیم و تربیت هر مکتب، دو بخش داریم: یک بخش ایدههاست و یک بخش نمادها. ایدهها یعنی بنیاد معرفتی و اندیشگانی آن بنیاد تربیتی. هیچ جریان آموزشی و پرورشی در دنیا نیست که برخاسته از مکتبی نباشد؛ قطعاً یک مکتب و اهداف و اصول و روشها و سازوکارهایی دارد. معمولاً وقتی میخواهیم مکتبی را بشناسیم، میرویم سراغ مفاهیم و ایدههایی که آن مکتب را توضیح دادهاند. بعد میگوییم که غایت تربیت این مکتب، تربیت چنین انسانهایی است و نمونه نشان میدهیم. بنابراین گرچه معرفت خودش انگیزهبخش و حرکتآفرین است، اما تا وقتی که از این ایدهها و مفاهیم انتزاعی، روی زمین نمادهای عینی و عملیاتی ننشیند، این مکتب در عمل به ثمر نمیرسد و در حد کاغذ و کتاب و منابع میماند. روایت قهرمانان تربیتی کارش این است، که میآید ایدههای مکتب تربیتی شما را به صورت ملموس و عینی جلوی روی دانشآموز و مربی میگذارد و وقتی که آن نمونه عینی جلوی روی دانشآموز قرار گرفت، دقیقتر و تفضیلیتر میفهمد.هرچقدر شما درباره هویت و هویت روستایی با دانشآموزت صحبت کنی، اثرش محدود است اما مثلاً وقتی کار جناب آقای قاسم اصلانی را میگذاری جلوی دانشآموز، حالا او میتواند آن مفهوم را به صورت عینی و ملموس درک کند. هرچقدر درباره اینکه یکشبه آدم به نتیجه نمیرسد، صحبت کنید و بگویید اینگونه نیست که مسألهها همیشه ثابت باشد، بلکه همواره و در طول زمان مسألهها تغییر میکند و مهم این است که توی انسان مسأله داشته باشی و کمکم مسألهها و ایدهها و کارهایت را بزرگ بکنی، باور نمیکند. ولی وقتی نمونه کار سجاد حبیبی را میبیند که شاید از ابتدا نمیخواسته یک جریان جدیدی را در بازیافت رقم بزند، اما وقتی با یک مسأله دیگری وارد کار شده و به ایده مصالح ساختمانی رسیده است؛ برای دانشآموز شهود رخ میدهد. ارزش این کتاب از این حیث است که آمده از زبان اثبات عدول کرده به ثبوت. در واقع به جای اینکه بیایی از امید و تلاش و جهد و جهاد صحبت کنی، نمونههای تلاشگری و جهد و جهاد را نشانش میدهی. دیگر لازم نیست با دانشآموز وارد مباحثه استدلالی بشوی. او نمونه عملیاتی آن را دیده است. لذا ما نیاز داریم برای اینکه بچههای ما با نگاه حل مسأله، روحیه مسئولیتپذیری ملی و حتی بینالمللی پیدا کنند، یک نهضت تربیتی از قهرمانهای بینالمللی و بومی خودمان راه بیندازیم و آن چیزی را که میخواهیم در قالب کلمات به بچهها بگوییم و در قالب تصاویر به آنها نشان بدهیم. کار اول کتاب یارَش همین تصویرسازی بوده است و کار دوم آن، شوقآفرینی است. هرچقدر ما درباره امید و تلاش صحبت کنیم و مربی ما هم خوب به معرفتی که مدنظر معلم است، دست پیدا کند، آنقدری تأثیرگذار نیست که دیدن این نمونهها برایش شوقآفرین و انگیزهبخش است. چنین روایتها و کتابهایی، در لایه انگیزشی و روانی و عاطفی دانشآموز هم کار معلم را خیلی آسانتر میکنند.
خانم رقیه فاضل، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت:
یکی از دغدغههای جدی در تعلیم و تربیت، امیدآفرینی است؛ یعنی امید و ایمان به این قضیه که من میتوانم کاری انجام بدهم. امید به این قضیه که آیا این ایران جایی برای زندگی کردن است یا نه؟ یا باید هر چه زودتر کاری بکنم و اگر میتوانم بار و بندیلم را ببندم و بروم جای دیگری! یا این حرف که همهجا را فساد گرفته و ما هر کار هم بکنیم صدایمان به جایی نمیرسد؛ چیزهایی که ما مخصوصاً در دوره دوم دبیرستان ممکن است خیلی زیاد از زبان دانشآموزانمان بشنویم. یارَش جواب اینها را مستقیم نمیدهد اما به سوژههایی پرداخته است که ناظر به مسأله توسعه منطقهای است و در مورد چهرهها و مسألههایی سخن گفته که تهرانی نیستند و این خودش یک ایستادگی در برابر حجم شدید تهرانزدگی است که مدام در رسانهها و در دروس آموزشوپرورش ما پمپاژ میشود و یک شوقی نسبت به عدالت، امیدی نسبت به پیشرفت را ایجاد میکند که به نظرم خیلی اهمیت دارد.
یکی از خوبیهای این کتاب چندساحتی بودن آن است که برای یک معلم خیلی غنیمت است. آدمهایی که در این کتاب به آنها پرداخته شده، بسیار متنوع هستند. عرصهها و ساحتهای مختلفی هم دارد؛ ورزش و فرهنگ، فضای علم و تکنولوژی و عرصههای پزشکی را نیز دارد. ما اگر میخواهیم یک یادگیری چند ساحتی را رقم بزنیم، حقیقتاً انتزاعی حرفزدن نمیتواند به ما کمک زیادی بکند. مثلاً در خاطرات خانم مهرافزا، میتوان به عنوان یک معلم زیست روی مسأله ناباروری و کارهای سلولی صحبت کرد، میتوان به حجاب و چالش ایشان در تحصیل دانشگاهی در دوران پهلوی اشاره کرد و به تاریخ پهلوی گریزی زد و حتی میتوان حرف را به مهاجرت معکوس از تهران به گیلان کشاند. یعنی با نشان دادن یک انسان واقعی که زندگی و خاطرات و عملکرد مشخصی دارد، امکان طرح مفاهیمی را که به سختی میتوان بینشان ارتباطی برقرار کرد، پیدا میکنیم. یعنی بدون اینکه دانشآموز احساس کند که چرا معلم دارد در مورد فلان چیز صحبت میکند، میتوان از یک مفهوم به یک مفهوم دیگری حرکت کرد.
[1] یارَش واژهای گیلکی از مصدر یارستن و به معنای توانایی و جرأت است.