علیهِ جولانِ ناامیدی

مروری بر کتاب جولان جوانمرد

مریم حنطه‌زاده

پژوهشگر

ترکیب «مدیریت جهادی» که تا بیست سال پیش، بیشتر به مدیران حوزه جنگ و یا جهادسازندگی اطلاق می‌شد، این سال‌ها به‌عنوان توصیف الگوی مدیریت متعهد و کارآمدِ مورد انتظارِ رهبر شناخته می‌شود و متأسفانه مانند بسیاری از کلیدواژه‌های مورد استفاده ایشان، چنان بی‌محابا و دم‌دستی تکرار شده و مورد سوء‌استفاده‌های تبلیغاتی قرار گرفته که عملاً درک مفهوم و ویژگی‌های آن را دشوار کرده است. برای اصلاح کاریکاتوری که از مدیریت جهادی در رسانه‌ها تصویر شده است و اغلب اجرای پرسروصدا و کوتاه‌مدت پروژه‌های عمرانی و مهندسی را در ذهن‌ها تداعی می‌کند، نمی‌توان تنها به مقالات و گفت‌و‌گو و توصیف‌های علمی از ملزومات ترکیب «مدیریت جهادی» متکی بود؛ بلکه باید با «روایت» تحقق‌های نزدیک به الگو، به جنگ انبوه «خبر»های مدیریتی رفت. با این نگاه، کتاب «جولان جوانمرد» با پرداختن به زندگی و تجربیات مرحوم احمد خالدی به‌عنوان نمونه‌ای از الگوی مدیریتی متفاوت جمهوری اسلامی، اولین گام‌ها را در این مسیر برداشته است. شاید دکتر خالدی از جنبه‌های مختلف، یکی از متفاوت‌ترین‌ نمونه‌های تحقق «مدیریت جهادی» باشد؛ کسی که در رأس سازمان‌هایی با مأموریت‌های متفاوتی بوده و دوران کاری‌اش را بی‌هیاهو و به دور از بزرگنمایی‌های خبری گذرانده است، در دسته‌بندی‌های متداول احزاب سیاسی نمی‌گنجد و حتی اکنون زنده نیست که بگوییم از چاپ این خاطرات، او و فرزندانش که سهمی از ادامه مناصب مدیریتی او ندارند، سودی می‌برند.
خارج از عرصه مدیریت هم، پرداختن به زندگی و سبک مدیریتی امثال آقای خالدی، می‌تواند اثر خود را در مبارزه با جولان ناامیدی بزرگنمایی‌شده توسط دشمنان، نشان دهد. تلاش‌ شبانه‌روزی رسانه‌هایی که هرگونه تجربه موفق جمهوری اسلامی و عملکرد مثبت انسان‌های معتقد به دین و انقلاب را نفی می‌کنند، علاوه بر کارکردهای سیاسی، فضایی در فرهنگ عمومی ایجاد می‌کند که در آن، بسیاری از ضعف‌ها و آفت‌های فرهنگی و قانونی، رنگ عرف و جبر اجتماعی به خود می‌گیرند تا برخی از مردم با استناد به آنها، انتخاب‌ها و عملکردهای نادرستشان را توجیه کنند. شاهد عینی این مدعا، در پایان کتاب جولان جوانمرد و در خاطرات یکی از دوستان مرحوم خالدی آمده است؛ آنجا که تعریف می‌کند روزی پس از مرگ ایشان، پسر آقای خالدی را در تاکسی می‌بیند و بعد از پیاده‌شدنش: «همین‌طور بی‌مقدمه به راننده تاکسی گفتم: «این طرف رو دیدی؟ این آقازاده بود. پدرش معاون وزیر و مدیرکل بوده. الان یکی از پسرهاش بیکاره و خونه‌ش هم اجاره‌ایه.» راننده تاکسی گفت:»... بوده.» از همین جواب غیرمؤدبانه فهمیدم گویا باورش برای برخی از مردم سخت شده است؛ ولی احمد واقعیت داشت.». بنابراین پرداختن به زندگی ایشان، با رفع مهجوریت از تصویر و تجربه زیسته مدیران پاکدست و گمنام و بی‌هیاهوی مسلمان، بارقه نوری در تاریکی فرهنگ سیاسی و اقتصادی جامعه به شمار می‌رود.
بیست سال تجربه متنوع مدیریتی
مهندس (و بعدتر دکتر) احمد خالدی، از همان فردای پیروزی انقلاب، به‌ مانند بسیاری از جوانان انقلابی دهه پنجاه، درگیر کارها و مسئولیت‌های بزرگی می‌شود که اولین آنها، همکاری با مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی در سامان دادن به کمیته‌های انقلاب اسلامی و بعدتر تأسیس و راه‌اندازی دانشگاه امام صادق(ع) است. در ابتدای دهه هفتاد، به وزارت بازرگانی می‌رود و آنجا مسئولیت تأسیس سازمان بازرسی را بر عهده می‌گیرد و بعدتر با پایان یافتن ریاست جمهوری آقای هاشمی، مسئولیت سازمان حمایت از تولیدکننده و مصرف‌کننده را به مدت دو سال بر عهده دارد. در این میان و در ابتدای دهه هشتاد، دوران کوتاهی را مدیر مجموعه فرهنگی سروش صداوسیما می‌شود و بعدتر در دوران ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد، در شورای عالی امنیت ملی به ریاست آقای جلیلی و مدتی هم به عنوان معاون بین‌الملل وزارت نفت نقش‌آفرینی می‌کند. مرحوم خالدی در همه سال‌های دهه هفتاد تا نود، هم‌زمان به عنوان استاد دانشکده معارف دانشگاه علم‌وصنعت (دانشگاه محل تحصیل خود) نیز به تدریس مشغول بوده است. با این تنوع در حوزه‌های مدیریتی سطح بالا، به واقع می‌توان ایشان را از نسل اول مدیران کشور دانست، جوانانی که در دهه شصت مدیر انقلابی شمرده می‌شدند و در دهه‌های بعدی سمت و سوی فکری و عملکردی متفاوتی با یکدیگر داشته‌اند.
غیر از بحث زندگی پیش از انقلاب و فصول انتهایی مربوط به خاطرات خانواده و دوستان، هر فصل از کتاب به یکی از سازمان‌هایی که ایشان مدیریت آنجا یا بخش‌هایی از آن را عهده‌دار بوده، اختصاص داده شده است. با مطالعه کتاب برای مخاطب مشخص می‌شود که مرحوم خالدی، چه در آنجا که قرار بوده سازمانی را از نو شکل دهد (سازماندهی از صفر) و چه در آنجا که متولی ساختار و نیروهای موجود شده‌، چگونه توانسته است با وقف کامل زمان، مطالعه گسترده اسناد، نکته‌سنجی و طبقه‌بندی درست مشکلات و منابع موجود، در نحوه عملکرد و انجام مأموریت سازمان خود تحول ایجاد کند. پاکدستی، آزادگی و توصیه‌ناپذیری دکتر خالدی از اطرافیان و دوستان و مدیران بالادستی، یکی دیگر از ویژگی‌های بارز مدیریتی ایشان است که خاطرات جذابی را پیش چشم مخاطب قرار می‌دهد.
نکته دیگری که در زندگی دکتر خالدی پررنگ است، توجه به آموختن علوم معارفی و تدریس آنها در دانشگاه است که البته متأسفانه فصل مستقلی از کتاب را به خود اختصاص نداده است. گرچه شاید در نگاه اول این مسأله چندان مرتبط با مدیریت به نظر نرسد، اما در مقام مقایسه با سایر مدیران، تمایز ویژه‌ای وجود دارد: در واقع در حالی‌که بسیاری از مدیران تجربی دهه شصت، بعدها در رشته‌های علوم سیاسی و مدیریتی ادامه تحصیل دادند و یا تعدادی از مدیران بعدی کشور، از دل رشته‌های مرتبط در دانشگاه‌های تهران و دانشگاه امام صادق(ع) بیرون آمدند، اما دکتر خالدی که خودش در تأسیس دانشگاه امام صادق (ع) نقش‌آفرینی جدی داشته است، تحصیلات تکمیلی‌اش را در دانشگاه‌های دیگر و در رشته‌های فلسفه (ارشد) و عرفان (دکترا) ادامه می‌دهد. این مسأله در کنار برخی نکات موجود در خاطرات کتاب، نشان می‌دهد که ایشان بیش از آنکه کارآمدی در مسئولیت‌های مدیریتی جمهوری اسلامی را مرهون مدرک و دانش آکادمیک بداند، چیزی که می‌بینیم با پرخوانی و مطالعات تحقیقی جبران می‌‌کرده است، آن را ناشی از پایمردی و عمیق شدن در معارف دینی می‌دانسته و از تذکر مداوم در این حوزه غفلت نکرده است. مسأله‌ای که می‌تواند یکی از ویژگی‌های مهم «مدیر جهادی» به‌شمار آید؛ اینکه عبارت جهادی را با معنای عمیق‌تر و اسلامی آن ملازم دانسته و آن را یکی از ویژگی‌های سبک زندگی خودِ انسانِ مدیر و نه صرفاً مدیریت او بدانیم.

 خواندنی است ولی طولانی
با وجود اینکه کتاب «جولان جوانمرد»، از نظر سوژه جدید و متفاوت و همچنین فتح بابی که در ثبت تاریخ شفاهی مدیریت جهادی انجام داده است، مهم و مورد تحسین است؛ اما خالی از اشکال نیست. شاید بتوان حجم بالای کتاب را اولین ایراد آن دانست؛ نویسنده تاریخ شفاهی، باید همان‌قدر که طرفِ امانت‌داری سوژه و راویان را می‌گیرد، نگران ارتباط‌گیری بهتر و درک سریع مخاطب کتابش هم باشد و در این دوران کتاب‌گریزی، تیغ تدوینش را تیزتر کند. کتاب با حذف برخی خاطرات (به ویژه در بخش خانواده) و اسناد (مثلا یک صفحه برای تصویر رسید پرداخت خمس و دوباره همان!)، بازنویسی کوتاه‌تر و حذف مضامین تکراری، می‌توانست حداکثر 300 صفحه باشد؛ اتفاقی که قطعاً در انتخاب و خرید و خوانده‌شدن آن توسط طیف وسیع‌تری از مخاطبان تأثیر می‌گذارد.
همچنین با وجود تلاش‌های بسیار در تحقیق و تدوین و تیترگذاری‌، نمی‌توان حاصل کار را از نظر فاصله‌گرفتن از فضای خاطره‌گویی صرف و ارائه تصویر شفاف و نظام‌مندی از اصول فکری و مدیریتی دکتر خالدی، موفق دانست. به نظر می‌رسد با توجه به اینکه کتاب حاصل مصاحبه مستقیم با خود مرحوم خالدی نبوده است (تحقیقات کتاب پس از مرگ و از اطرافیان ایشان صورت گرفته است)، نقل بی‌کم‌وکاست خاطرات بدون دخالت و جمع‌بندی مستقیم‌تر نویسنده، نتوانسته است قاب‌بندی خاطرات را بر اساس اصول کانونی مدیریتی تنظیم کند. به‌عنوان مثال در فصل بازرگانی، ما شاهد این هستیم که دسته‌ای از خاطرات متعلق به مدیران بالادستی آقای خالدی و نحوه عملکرد کل مجموعه است و برخی دیگر متعلق به حلقه خاص همکاران ایشان و یا کارمندان پایین‌دستی او هستند که بیشتر به جزئیات و روش‌های مدیریت داخلی سازمان و نیروهای انسانی اشاره دارند؛ اما در تیترگذاری‌ها و بخش‌بندی آنها، این تمایز برای مخاطب به‌روشنی نشان داده نشده است. با وجود این نقدها، خواندن جولان جوانمرد نه تنها برای مدیران، بلکه برای مخاطبین عادی و منتقدان و فعالان عرصه‌های گوناگون انقلابی، می‌تواند بسیار جذاب و درس‌آموز باشد و درکی عملی و نزدیک به واقع، از چالش‌های حکمرانی و تجربیات ریزودرشت مدیریت سطح کلان آن دهد.

 

جستجو
آرشیو تاریخی