کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
شکوه فتح در خون جگرهاست
که خون مرد؛ سر خط خبرهاست
مصاف خیر و شر پایان ندارد
عیار مرد و نامرد این خطرهاست
یکی پیوسته سرگرم سخن شد
یکی مرد عمل زین ما و من شد
یکی رفته سر دار سکوتش
یکی سردار پیروز وطن شد
به یاد سروهای ایستاده
بخوان با من نوای بینوایی
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
رستند از آتش درون
پیراهنهای غرق خون
فاتحان مرز جنون
سربازان وطن
رفتند از خود سوی حسین
رهروان کوی حسین
سرشارند از بوی حسین
سربازان وطن
به نام عشق
در جبهۀ خون
از مرز جنون
باید گذشت
به نام عشق
از سمت خطر
تا فتح و ظفر
باید گذشت
شعر نماهنگ «شکوه فتح»
شاعر مرتضی حیدری آل کثیر
که خون مرد؛ سر خط خبرهاست
مصاف خیر و شر پایان ندارد
عیار مرد و نامرد این خطرهاست
یکی پیوسته سرگرم سخن شد
یکی مرد عمل زین ما و من شد
یکی رفته سر دار سکوتش
یکی سردار پیروز وطن شد
به یاد سروهای ایستاده
بخوان با من نوای بینوایی
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
رستند از آتش درون
پیراهنهای غرق خون
فاتحان مرز جنون
سربازان وطن
رفتند از خود سوی حسین
رهروان کوی حسین
سرشارند از بوی حسین
سربازان وطن
به نام عشق
در جبهۀ خون
از مرز جنون
باید گذشت
به نام عشق
از سمت خطر
تا فتح و ظفر
باید گذشت
شعر نماهنگ «شکوه فتح»
شاعر مرتضی حیدری آل کثیر


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه