یلدای امسال دل بدهیم به قصه جانفشانی پرستاران
هارون یشایایی
تهیهکننده سینما
خانواده پرجمعیتی بودیم؛ 6 پسر و سه دختر. پدر فوت کرده بود و به همراه مادر جمعی 10 نفره میشدیم. خودمان لشکری بودیم برای عبور از شب بلند سال. آن روزها هر کداممان مشغول کاری بودیم و دور هم جمع کردن خانواده کار پرزحمتی بود. مادر که سرپرست و بزرگ و مورد احترام همه بود میدان دار بود. به هر سختی تن میداد تا دور هم جمع شویم، انار دانه میکرد، هندوانه میخرید و سعی میکرد شب یلدایمان بیرونق نباشد. از خصوصیات بارز مادر همین تلاش برای حفظ دورهمی در چند شب سال از جمله شب نوروز و اعیاد خودمان و شب یلدا بود. یکی از سنتهای شب چله فرهنگ قصهگویی و شعرخوانی است. صادقانه بگویم آن روزها هیچ کداممان سواد چندانی نداشتیم. مادر کتابخوانی بلد نبود اما قصههایی را که به صورت شفاهی شنیده بود برایمان تعریف میکرد. با قصههایی از تورات، داستان نوح، یوسف، موسی، خروج از مصر و... ما را سرگرم میکرد. تلاش او برای دور هم جمع کردن اعضای خانواده حالا به ما به ارث رسیده است. الان هم با دختر و پسر و چهار نوهام جمعمان جور است. حافظ خوانی به راه است و پسرم کیارش که با ادبیات انس و الفت دارد چند سالی است که علاوه بر تفأل بر حافظ برایمان شاهنامهخوانی میکند. در میان قصهها اما پرطرفدارترین داستان، زندگی خودم است. نوههایم سرنوشت و داستان زندگی پدربزرگشان را بیشتر از هر قصهای دوست دارند. من زندگی پرماجرایی داشتم و علاقه آنها به شنیدن باعث میشود گذشتهام را مرور کنم. نقل خاطره میکنم از فعالیتهای اجتماعی و کارهایی که برای جامعه یهودیان انجام دادم و آنها با علاقه گوش میکنند. شب یلدای امسال اما متفاوت از هر سال است. قرار است با دوری، هوای هم را داشته باشیم. با وجود همه نوستالژی و علاقهای که به کنار هم بودن داریم باید از بیماری کرونا عبور کنیم. این شبها تکرار میشود و باید زنده بمانیم تا تکرار یلدا و کنار هم بودن را دوباره تجربه کنیم. پس اولویت اولمان سلامتی است تا سال آینده جای عزیزی خالی نماند. به فکر عزیزانمان باشیم و حداقل به مناسبت روز پرستار با تیم درمانی که این روزها برای نجات هموطنانمان از جان مایه گذاشتند، همدلی کنیم. امسال به قصه جانفشانی پرستاران دل بدهیم که البته داستانی تاریخی است. ۳۰ سال مدیرعامل بیمارستان دکتر سپیر (بیمارستان خیریه کلیمیان) بودم و شاهد بودهام که پرستارها همیشه کنار مردم بودهاند. یک نمونهاش ۱۳ آبان سال ۱۳۵۷ است. سر چهارراه سرچشمه تظاهرات مردمی برپا شد. افراد زیادی زخمی شدند. بیمارستان ما که نزدیکترین مرکز درمانی بود پر شد از زخمیها. لباس تمام پرستارها غرق به خون بود. رئیس پرستارها زندهیاد خانم حصیدیم که مورد احترام همه بود طوری مدیریت کرد که کسی بیرون در نماند. پس از درمان بچهها را از در کوچه بیمارستان فراری میداد تا اسیر گارد امنیتی نشوند. نسل آن پرستارها مثل ما رو به پایان است اما نسل جدید پرستاران در همین ایام کرونا ثابت کردند شاگردان و جانشینان خوبی برای این نسل فداکار هستند. آسایش و جان خودشان را برای نجات ما به خطر انداختند. ما هم به فکر جان عزیز آنها باشیم که قابل احترامند و در عین حال در تنگنا. برای قدردانی همین قدر از ما بر میآید که مراقب خودمان باشیم و بگوییم «مخلصتان هستیم». کاش آنهایی که کاری از دست شان برمیآید جور دیگر از آنها قدردانی کنند، از پرستارانی که هیچ وقت حقوقشان برابر زحمات شان نبوده است.
تهیهکننده سینما
خانواده پرجمعیتی بودیم؛ 6 پسر و سه دختر. پدر فوت کرده بود و به همراه مادر جمعی 10 نفره میشدیم. خودمان لشکری بودیم برای عبور از شب بلند سال. آن روزها هر کداممان مشغول کاری بودیم و دور هم جمع کردن خانواده کار پرزحمتی بود. مادر که سرپرست و بزرگ و مورد احترام همه بود میدان دار بود. به هر سختی تن میداد تا دور هم جمع شویم، انار دانه میکرد، هندوانه میخرید و سعی میکرد شب یلدایمان بیرونق نباشد. از خصوصیات بارز مادر همین تلاش برای حفظ دورهمی در چند شب سال از جمله شب نوروز و اعیاد خودمان و شب یلدا بود. یکی از سنتهای شب چله فرهنگ قصهگویی و شعرخوانی است. صادقانه بگویم آن روزها هیچ کداممان سواد چندانی نداشتیم. مادر کتابخوانی بلد نبود اما قصههایی را که به صورت شفاهی شنیده بود برایمان تعریف میکرد. با قصههایی از تورات، داستان نوح، یوسف، موسی، خروج از مصر و... ما را سرگرم میکرد. تلاش او برای دور هم جمع کردن اعضای خانواده حالا به ما به ارث رسیده است. الان هم با دختر و پسر و چهار نوهام جمعمان جور است. حافظ خوانی به راه است و پسرم کیارش که با ادبیات انس و الفت دارد چند سالی است که علاوه بر تفأل بر حافظ برایمان شاهنامهخوانی میکند. در میان قصهها اما پرطرفدارترین داستان، زندگی خودم است. نوههایم سرنوشت و داستان زندگی پدربزرگشان را بیشتر از هر قصهای دوست دارند. من زندگی پرماجرایی داشتم و علاقه آنها به شنیدن باعث میشود گذشتهام را مرور کنم. نقل خاطره میکنم از فعالیتهای اجتماعی و کارهایی که برای جامعه یهودیان انجام دادم و آنها با علاقه گوش میکنند. شب یلدای امسال اما متفاوت از هر سال است. قرار است با دوری، هوای هم را داشته باشیم. با وجود همه نوستالژی و علاقهای که به کنار هم بودن داریم باید از بیماری کرونا عبور کنیم. این شبها تکرار میشود و باید زنده بمانیم تا تکرار یلدا و کنار هم بودن را دوباره تجربه کنیم. پس اولویت اولمان سلامتی است تا سال آینده جای عزیزی خالی نماند. به فکر عزیزانمان باشیم و حداقل به مناسبت روز پرستار با تیم درمانی که این روزها برای نجات هموطنانمان از جان مایه گذاشتند، همدلی کنیم. امسال به قصه جانفشانی پرستاران دل بدهیم که البته داستانی تاریخی است. ۳۰ سال مدیرعامل بیمارستان دکتر سپیر (بیمارستان خیریه کلیمیان) بودم و شاهد بودهام که پرستارها همیشه کنار مردم بودهاند. یک نمونهاش ۱۳ آبان سال ۱۳۵۷ است. سر چهارراه سرچشمه تظاهرات مردمی برپا شد. افراد زیادی زخمی شدند. بیمارستان ما که نزدیکترین مرکز درمانی بود پر شد از زخمیها. لباس تمام پرستارها غرق به خون بود. رئیس پرستارها زندهیاد خانم حصیدیم که مورد احترام همه بود طوری مدیریت کرد که کسی بیرون در نماند. پس از درمان بچهها را از در کوچه بیمارستان فراری میداد تا اسیر گارد امنیتی نشوند. نسل آن پرستارها مثل ما رو به پایان است اما نسل جدید پرستاران در همین ایام کرونا ثابت کردند شاگردان و جانشینان خوبی برای این نسل فداکار هستند. آسایش و جان خودشان را برای نجات ما به خطر انداختند. ما هم به فکر جان عزیز آنها باشیم که قابل احترامند و در عین حال در تنگنا. برای قدردانی همین قدر از ما بر میآید که مراقب خودمان باشیم و بگوییم «مخلصتان هستیم». کاش آنهایی که کاری از دست شان برمیآید جور دیگر از آنها قدردانی کنند، از پرستارانی که هیچ وقت حقوقشان برابر زحمات شان نبوده است.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه