اکبر رادی و ارثیه ایرانی‌اش




الهام فخاری
عضو شورای شهرتهران
مه همه‌جا را فراگرفته، از پنجره به کوچه نگاه می‌کنم، به بارش ریز باران و بامدادی که تاریک است. عود روشن می‌کنم و آوای تصنیف «ای کبوتر» می‌پیچد.
در همین مه‌آلودگی به سوی روزهای پرجلسه و چالش‌های بی‌پایان می‌نگرم. انگار که تجربه‌ای است چرخنده و پر دریچه، به رازآلودگی پشت صحنه و به سادگی سن. با تاریک و روشناها با چرخش ما بر جای جای سن و هم در تعامل با هر دم با پیرامون صحنه، که تنها تماشا نمی‌کند بلکه جان می‌دمد یا می‌ستاند از بازی تو بر صحنه، داستان پیش می‌رود. گاهی کسی چنان در نقش فرورفته و دیگران را به نقش خود گره زده که خاموشی چراغ‌ها و بسته شدن راهروها را هم درنمی‌یابد. گاهی کسی چنان در هراس از چگونگی نقش خود است که همان میانه روایت نقش را فرومی‌ریزد و مخاطب را بیزار می‌سازد. به باور من نمایش اجتماعی‌ترین و سیاسی‌ترین هنر است چون در اکنون بر روی سن می‌تواند آینده و گذشته را به نقش بیاورد و بازی را هربار به‌گونه‌ای دیگر بازنمایی کند. نمایش به تعامل هم‌نفسان در سالن وابسته است و می‌تواند آرمان‌ها یا نقدها را به رخ بکشد.
 نمایشنامه می‌تواند مخاطب را پیش چشم خودش روی سن بازنمایی کند زشتی و زیبایی‌اش را و درستی و ناراستی‌اش را به‌رخ بکشد آن هم چشم در چشم یا سایه به سایه. زبان واژگان و زبان تن با‌هم در جریان است‌. ما در ایران نمایش و نمایشنامه را بویژه با نام‌هایی چون بهرام بیضایی، اکبر رادی و محمد چرمشیر بازشناسی می‌کنیم. با روایت و به قلم‌شان تاریخ تاریکی را روی صحنه دیده‌ایم، زنده، نمادین و رسا. خودهمذات‌پنداری می‌کنیم، در«ارثیه ایرانی» و جان می‌بازیم در پرده‌های «مرگ در پائیز». او آفریننده‌، سراینده و نویسنده بود و بر زبان چیره. شخصیت‌هایی که او در نمایشنامه‌هایش آفرید از همه گروه‌های اجتماعی بودند، چون او روایتی راستین از تجربه زیسته و واقعیت اجتماعی را به صحنه می‌برد. آخرین نمایشنامه‌های او «آهنگ‌های شکلاتی» است که چند سال پس از نوشتن به روی صحنه رفت و چاپ شد. او بازی میان پیر و جوان و نگهبان را روایت کرد. روایتی تأمل‌ برانگیز که بخشی از کارنامه هویت‌بخش و معناساز او را رقم زد. گرچه هنوز نمایش در ایران فراگیر نیست و مخاطبان نمایش در بسیاری شهرها به نمایش دسترسی عادلانه ندارند ولی اکبر رادی نامش با نمایش به مثابه کنش فرهنگی معناساز گره خورده است.
من از کانون پرورش فکری و هم‌هنگام در مدرسه با نمایش آشنا و دوست شدم. برایم آن هنگام که در پشت صحنه نفس در سینه نگاه می‌داشتیم و بازی روی سن را با شنیدن دنبال می‌کردیم تا نوبت روی صحنه آمدن‌ هر کدام‌مان برسد نمادین است. آن‌ همه نرمش و صداسازی و دریابش محتوا و روایت متن و بازآفرینی در خود تمرین زندگی بود تا برسد به صحنه‌ای که اگر مجوز می‌گرفت باید با مخاطبانت تجربه‌ای یگانه می‌ساختی. ما نسلی بودیم که برای یافتن نمایشنامه جدید کسانی چون رادی و بیضایی نمایشگاه بین‌المللی کتاب را در دهه هفتاد می‌پیمودیم. کانون نمایش دانشجویی را برای نخستین بار پس از انقلاب فرهنگی در دانشگاه برپا کردیم و از کتاب‌های رادی و چرمشیر و برگردان‌ نمایشنامه‌هایی چون «دشمن مردم» گیبسون و بکت و مارکز تا باغ آلبالو را کاویدیم. نمایش دشوارترین و زنده‌ترین کار فرهنگی مدرسه و کانون و دانشگاه بود. برای دیدن کارهای او که بیشتر با کارگردانی هادی مرزبان به روی صحنه رفته، در صف می‌ایستادیم و شرافت و باورمندی‌اش را همواره الگویی فرهنگی برای هنرمندان و مخاطبان فرهنگی می‌دانسته‌ایم. حق فرهنگ و مردم از اکبر رادی و کوشش ارزنده فرهنگی‌اش شورا را بر آن داشت که با نامگذاری در شهر، این نقش جاودانه او برای نمایش و فرهنگ و هنر معاصر ایران پاس داشته شود و در کنار تابلوی نام روایت زیسته او برای مردم خوانا باشد. کسی که هرگز در هجو و بیهودگی نلغزید و هیچ‌گاه باور به خویش را فرونکاست. نوشتن و آفرینش نقش او بود که به کمال انجام داد.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7285/20/536750/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها