قصه ما به سر رسید
نوشته یحیی نطنزی
«درخت گردو» با همه دستاوردهای تحسینبرانگیزش در کارگردانی و اجرا یک مشکل مهم دارد؛ اینکه تماشاگر را ترغیب نمیکند مثل هر فیلم خوب دیگری دوباره به تماشایش بنشیند و از تجدید دیدار با آن لذت ببرد. جمله سختگیرانهای است و به نظر میرسد نویسنده در مواجهه با فیلم جدیدی از کارنامه فیلمساز توانمندی همچون محمدحسین مهدویان مته به خشخاش میگذارد؟ شاید اینطور به نظر برسد! ولی راستش همه فیلمهای ماندگار سینمای جهان فارغ از اینکه میتوانند از آزمون زمان سربلند بیرون بیایند، آثاریاند که تماشاگر از تماشای چندبارهشان یا حداقل از مرور سکانسها و لحظههایشان سر ذوق میآید. «درخت گردو» اما به یک دلیل ساده بیشتر در همان دفعه اول مخاطبش را تحت تأثیر قرار میدهد و بعید است کسی بتواند بهراحتی برای تماشای مجددش انرژی بگذارد: به خاطر سانتیمانتالیزم اغراقشده و احساساتگرایی آزاردهندهای که همه انرژی مخاطب را میگیرد و گیرایی تصاویر فیلم را در مواقعی به ذکر مصیبت تقلیل میدهد.
بحث اصلاً بر سر میزان خشونت و حجم دلخراشبودن اتفاقی نیست که فیلم بر اساسش ساخته شده. حتماً واقعیت از آنچه در فیلم میبینیم دهشتناکتر بوده و تیم سازنده «درخت گردو» تلاش کرده تا حد ممکن روایتی قابل نمایش از آن به تصویر بکشد. مشکل به زاویه دیدی برمیگردد که برای روایت انتخاب شده و فیلم را به سمت مرثیهسرایی سوق داده؛ مرثیهای که با نریشنهای نه چندان مفید بر آن تأکید میشود و نتیجه را به دام پرگویی میاندازد. وقتی فیلمساز در مواجهه با مدیومی همچون سینما میتواند داستانش را به زبان تصویر بیان کند، وقتی در این فیلم اتفاقاً تلاش کرده نسبت به تجربههای قبلیاش ایماژهای تصویری خلاقانهتری بیافریند (نمونهاش صحنه اصابت موشک اول) و وقتی این امکان را داشته که از حضور بازیگرانی مثل پیمان معادی و مهران مدیری برای گرمای بیشتر صحنهها بهره ببرد، چه نیازی داشته که با روایتی تا این حد شفاف و گفتار متنی تا این میزان «رو» که متأسفانه چندان خوب هم نوشته نشده احساسات رقیقه تماشاگر را بیشتر تحریک کند؟ آیا همین تصمیم باعث نشده فیلمی که اتفاقاً به یک راوی دانای کل بیطرف نیاز داشته، از راوی اول شخصی آسیب ببیند که موضعگیری از پیشتعیینشدهاش در لحن و گفتارش موج میزند؟ آیا همین تمهید باعث نشده برخی سکانسهای فیلم به جای اینکه بهتآور باشند اشکانگیز به نظر برسند و تأثیرشان بیشتر مقطعی باشد تا ماندگار؟ «درخت گردو» از این نظر با مخاطبش شبیه افراد صاحبعزایی برخورد میکند که وارد مجلس ختمی شدهاند و با تن دادن به فضای سنگین مراسم و گوش سپردن به صدای نوحهخوان چشمیتر میکنند و به اصطلاح سبک میشوند، اما چند ساعت بعد از مراسم به زندگی عادیشان برمیگردند. درحالیکه مخاطب امروزی، 32 سال بعد از واقعه غمبار سردشت، شاید به جای عزاداری و تجربه این حس مقطعی بیشتر به یک واکاوی عمیق نیاز داشته باشد؛ به یک رویکرد تند و تیزتر نسبت به چرایی و چیستی وقایع تاریخی که سازنده «درخت گردو» در دستاوردهایی مثل «آخرین روزهای زمستان» یا «ماجرای نیمروز» به خوبی از عهدهشان برآمده بود. به همین دلیل فیلم جدید او با اینکه قدرت کارگردانیاش را همچنان به رخ میکشد اما همزمان اثری محافظهکار هم به نظر میرسد و مخاطبش را چندان سرذوق نمیآورد.
«درخت گردو» با همه دستاوردهای تحسینبرانگیزش در کارگردانی و اجرا یک مشکل مهم دارد؛ اینکه تماشاگر را ترغیب نمیکند مثل هر فیلم خوب دیگری دوباره به تماشایش بنشیند و از تجدید دیدار با آن لذت ببرد. جمله سختگیرانهای است و به نظر میرسد نویسنده در مواجهه با فیلم جدیدی از کارنامه فیلمساز توانمندی همچون محمدحسین مهدویان مته به خشخاش میگذارد؟ شاید اینطور به نظر برسد! ولی راستش همه فیلمهای ماندگار سینمای جهان فارغ از اینکه میتوانند از آزمون زمان سربلند بیرون بیایند، آثاریاند که تماشاگر از تماشای چندبارهشان یا حداقل از مرور سکانسها و لحظههایشان سر ذوق میآید. «درخت گردو» اما به یک دلیل ساده بیشتر در همان دفعه اول مخاطبش را تحت تأثیر قرار میدهد و بعید است کسی بتواند بهراحتی برای تماشای مجددش انرژی بگذارد: به خاطر سانتیمانتالیزم اغراقشده و احساساتگرایی آزاردهندهای که همه انرژی مخاطب را میگیرد و گیرایی تصاویر فیلم را در مواقعی به ذکر مصیبت تقلیل میدهد.
بحث اصلاً بر سر میزان خشونت و حجم دلخراشبودن اتفاقی نیست که فیلم بر اساسش ساخته شده. حتماً واقعیت از آنچه در فیلم میبینیم دهشتناکتر بوده و تیم سازنده «درخت گردو» تلاش کرده تا حد ممکن روایتی قابل نمایش از آن به تصویر بکشد. مشکل به زاویه دیدی برمیگردد که برای روایت انتخاب شده و فیلم را به سمت مرثیهسرایی سوق داده؛ مرثیهای که با نریشنهای نه چندان مفید بر آن تأکید میشود و نتیجه را به دام پرگویی میاندازد. وقتی فیلمساز در مواجهه با مدیومی همچون سینما میتواند داستانش را به زبان تصویر بیان کند، وقتی در این فیلم اتفاقاً تلاش کرده نسبت به تجربههای قبلیاش ایماژهای تصویری خلاقانهتری بیافریند (نمونهاش صحنه اصابت موشک اول) و وقتی این امکان را داشته که از حضور بازیگرانی مثل پیمان معادی و مهران مدیری برای گرمای بیشتر صحنهها بهره ببرد، چه نیازی داشته که با روایتی تا این حد شفاف و گفتار متنی تا این میزان «رو» که متأسفانه چندان خوب هم نوشته نشده احساسات رقیقه تماشاگر را بیشتر تحریک کند؟ آیا همین تصمیم باعث نشده فیلمی که اتفاقاً به یک راوی دانای کل بیطرف نیاز داشته، از راوی اول شخصی آسیب ببیند که موضعگیری از پیشتعیینشدهاش در لحن و گفتارش موج میزند؟ آیا همین تمهید باعث نشده برخی سکانسهای فیلم به جای اینکه بهتآور باشند اشکانگیز به نظر برسند و تأثیرشان بیشتر مقطعی باشد تا ماندگار؟ «درخت گردو» از این نظر با مخاطبش شبیه افراد صاحبعزایی برخورد میکند که وارد مجلس ختمی شدهاند و با تن دادن به فضای سنگین مراسم و گوش سپردن به صدای نوحهخوان چشمیتر میکنند و به اصطلاح سبک میشوند، اما چند ساعت بعد از مراسم به زندگی عادیشان برمیگردند. درحالیکه مخاطب امروزی، 32 سال بعد از واقعه غمبار سردشت، شاید به جای عزاداری و تجربه این حس مقطعی بیشتر به یک واکاوی عمیق نیاز داشته باشد؛ به یک رویکرد تند و تیزتر نسبت به چرایی و چیستی وقایع تاریخی که سازنده «درخت گردو» در دستاوردهایی مثل «آخرین روزهای زمستان» یا «ماجرای نیمروز» به خوبی از عهدهشان برآمده بود. به همین دلیل فیلم جدید او با اینکه قدرت کارگردانیاش را همچنان به رخ میکشد اما همزمان اثری محافظهکار هم به نظر میرسد و مخاطبش را چندان سرذوق نمیآورد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه