
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

بیرون از دوگانه عامه پسندی یا روشنفکری
مریم شهبازی
خبرنگار
شاید عمده شهرت شیوا مقانلو به ترجمههایی باشد که طی حدود هفده سال کار مداوم روانه کتابفروشیها کرده است. با این حال سال هاست به تدریس در دانشکدههای هنر(سینما و تئاتر) و همچنین مؤسسات خصوصی نظیر «کارنامه» و «بهاران» برای آموزش ادبیات و سینما به علاقه مندان مشغول است. البته او بهعنوان نویسنده هم صاحب چهار مجموعه داستان با نامهای «کتاب هول»، «دود مقدس»، «آنها کم از ماهیها نداشتند» و «آدمهای اشتباهی» و همچنین ناداستان «فانوس دریایی» نیز هست. مجموعههایی که برخی داستانهای آنها موفق به کسب جوایز مختلفی از جمله «گلشیری» و«مهرگان ادب» شدهاند. برخی از ترجمههای سینمایی اش هم به منابع آموزشی دانشگاهی راه یافتهاند. از این نویسنده، منتقد ادبی و مترجم که بهعنوان یکی از دو مترجم برتر سال 97 هم تجلیل شده، بتازگی رمانی با عنوان «اسرار عمارت تابان» منتشر شده، کتابی که در کمتر از دو هفته به چاپ دوم رسیده و افزون بر این به نظر میرسد موفق به جلب نظر مثبت منتقدان هم شده است. اطلاعات بیشتر درباره «اسرار عمارت تابان» را در خلال گفتوگو با شیوا مقانلو میخوانید.
«اسرار عمارت تابان»، اثری در ژانر معمایی و تا حدی هم جنایی است، آنهم با حضور پررنگ تاریخ و از سویی اسطورهها. چطور شد که به سراغ تألیف چنین رمانی رفتید؟
«اسرار عمارت تابان» چکیده و عصاره چیزی است که در ادبیات به آن معتقدم. اسطوره و تاریخ همیشه در داستانهای کوتاه من هم حضور داشتهاند که اینجا با خط روایی روشن تری روایت میشوند. این قصه حاصل سالها سفرهای بیرونی و ذهنی من است، پژوهشهای علمی، مطالعه و تحلیل پیرامون گونه ها و فرم های ادبی مختلف و البته علاقهام به ادبیات سیاه حادثه ای. سعی کردم ساختار رمانم را منطبق با اصول جهانی و امروزی رمان بریزم؛ با پرهیز از هرچیزی که رمانی را «باری به هر جهت» نشان می دهد، پرهیز از نقاط کوری که به نظرم ادبیات داستانیمان دچارش است: «دوقطبی ادبیات روشنفکرانه بدون خواننده / ادبیات زرد عامه پسند مبتذل.» البته من بیشتر آدم داستان کوتاه بودهام که آثارم به گفته منتقدان موفق بودهاند. با این حال برخی همکاران، داستان کوتاه را شکل ادبی نمیدانند و میگویند داستاننویسی که رمان ننوشته نویسنده نیست! پس باید طوری به عرصه رمان میآمدم که هم تأییدی بر شیوه و قلم خودم باشد و هم تکذیبی بر نگرههای اشتباه. نویسنده چه در داستان کوتاه و چه در رمان و اصلاً در هر حیطهای، باید بکوشد بهترینش را بنویسد و در کارش موفق باشد. ما زمانی باید دست به انتشار اثرمان بزنیم که اتفاق یا حرف تازهای داشته باشد، مخاطب را قدری تکان و پلهای به جلو هل بدهد. البته این را که چقدر موفق شدهام میزان استقبال مخاطبان نشان خواهد داد.
از ادبیات غیراصولی یاد کردید؛ تعبیر مذکور را متوجه آثاری میدانید که به قول خودتان باری به هر جهت هستند یا دلایل دیگری برای این تقسیمبندی قائلید؟
امیدوارم تعبیرم از درست و نادرستی ادبیات منجر به سوء تفاهم نشود که دارم برای ادبیات و نویسندگی تصمیم میگیرم! هرکسی مجاز است چیزی که می خواهد بنویسد، اما هرکسی اسمش نویسنده و نوشتهاش کتاب نیست. مقصود من، ادبیاتی است که نویسندهاش برای خلق آن زحمت کشیده، مطالعه و آزمون و خطا کرده، شیوهها را یاد گرفته و جهان بینی مشخص و حرف مهمی را در آن آورده و در عین حال در اثرش فخر نفروخته باشد. همینگوی جمله مهمی دارد: «مست بنویس و هوشیار ویرایش کن.» جملهای به ظاهر ساده، اما در عمل سخت است. اگر الهامات ذهنی بدون بهرهگیری از تکنیک به روی کاغذ بیایند و قابلیت جلو بردن مخاطب را نداشته باشند دیگر داستان نیستند، دلنوشته و خاطره و گفتوگوهای روزمره پای تلفن اند! یعنی همان ضعفی که بیش از همه در رمانهای زرد عامهپسند دیده میشود. آنسوی طیف هم با ادبیات خسته و خمودهای روبهروییم که تفکر و تکنیک دارد ولی بیانش ضعیف و ضدداستان و تکراری است و تنها قشر خاصی مخاطب آن هستند.
نکتهای که از همان ابتدا به چشم می آید شباهت رمان شما با نوشتههای «دن براون» است، حتی شاید تابان، شخصیت اصلی داستان را بتوان با «پروفسور لنگدان» در «راز داوینچی» مقایسه کرد!
«دن براون» از نویسندگان محبوب من است، نویسنده باهوشی که خدمت بزرگی به برخی شهرها و فرهنگها کرده و با نمایش شهرها و خردهفرهنگها در پس زمینه آثارش، توانسته توجه مطالعاتی، علمی و حتی توریستی مردم را به آنها جلب کند. البته این رویکرد خاص براون نیست و او هم متأثر از نویسندگانی پیش از خود است، اما با حمایتهایی که شده توانسته جهانیش کند. بنابراین وجود چنین شباهتهایی میان نوشته من با یک نویسنده خارجی عجیب نیست، اما مسأله اصلی، رویکرد خاص رمان من است، بخصوص در کشور ما: یک قهرمان زن! تابان ایرانی من با مشکلات خیلی بیشتری روبهرو است تا لنگدان امریکایی او، بخصوص که تابان زنی معمولی است که تنها با تکیه بر توانایی ذهنی و علم خود به مصاف مشکلات میرود.
و البته نبود دینستیزی خاصی که در آثار «دن براون» مشاهده میشود که حتی برای دورهای ممنوعیت توزیع این کتاب را در برخی کشورها سبب شد، از نقاط مهم کتاب شماست!
بله، دن براون دوقطبیهای فرهنگی مشخصی دارد، گرچه مخاطب را به اندیشیدن در حوزههای جدیدی تشویق میکند اما بههرحال سوگیری هم دارد. ولی من برعکس، تلاش کردم هیچ جای رمانم موجب دلخوری یا اهانت به قومیت یا آیین و فرهنگی نباشد در عین حال که به کسی باج هم ندهم و طرفداری نکنم که خب، خیلی سخت بود.
«اسرار عمارت تابان» مملو از اطلاعات مرتبط با حرفه باستانشناسی و مباحث تاریخی ست. این نشأت گرفته از تحقیقی است که برای همین اثر انجام دادهاید یا بحث علاقهمندی شخصیتان بوده؟
تاریخ از ابتدای کودکیام بخش جدانشدنی از خواندههای من بود، بویژه که پدرم هم دبیر تاریخ بود. سالهای کودکیام در اتاق کتابخانه منزلمان، مملو از رمانهای تاریخی و سفرنامه، سپری شد. والدین و حتی مادربزرگم کتابخوانهای حرفهای بودند. آنقدر که گاهی با مادربزرگم بر سر خواندن آثار «ژول ورن» مسابقه میدادیم! خوششانس بودم که شخصیتم در چنین فضایی شکل گرفت و «اسرار عمارت تابان» فرصتی بود که همه این علاقهمندیها را متصور بشوم. البته در این کتاب علاوه بر مسائل تاریخی، با دقت، جزئیات مسیرها و راههای جغرافیایی، وضعیت منطقه، پوشش گیاهی، پناهگاههای محیط زیستی و حیات وحش منطقه را هم پیش روی مخاطب گذاشته ام. این امر هم متأثر از مطالعات تخصصی است که برای این کتاب انجام دادم، هم مصاحبه و مشورت با متخصصان امر و هم سفرهای متعدد و تجربیات زیستی.
و نکته دیگر توجه خاصی است که به اسطوره دارید. این از جهت کمک به حفظ آنهاست یا باز هم نظیر تاریخ، بحث علاقه شخصی خودتان در میان است؟
بیایید تاریخ و اسطوره را از هم جدا کنیم و حتی تاریخ رسمی را از تاریخ داستانی. در آثارم به سراغ آن ارجاعات تاریخی میروم که در وجودشان تردیدی نیست؛ مثلاً اینکه شهری به نام بلقیس، با دژ و بارو، وجود داشته که باقیماندههای آن نزدیک شهر اسفراین است. بااین حال شما نمیدانید حاکم آن دژ در زمان حمله مغول چه کسی بوده! چنین شخصیتهایی دیگر به من و تخیلم بهعنوان نویسنده تعلق دارند. وظیفه نویسنده این است که تا میتواند بخواند و با تحقیق، پشتوانه دقیق و علمی برای کارش جمع کند. اما وظیفهاش این نیست که مثل یک مستندساز واقعیت عین به عین در نوشتهاش منعکس کند. اگر مخاطبان خواهان مطالعه چنین اثری باشند، بهیکباره کتاب تاریخی دانشگاهی میخوانند! نویسندهای که خواهان بهرهمندی از تاریخ در خلق اثر خود است، در عین آنکه بر سنگ علمی محکمی ایستاده، اما باید قصه خودش را داشته باشد. اما در بحث اسطورهها در عین استواریشان بر مبانی نظری قومی و فرهنگی، دستمان بازتر است و راحتتر میتوان با آنها بازی کرد.
ضمن آنکه قهرمان اغلب آثار داستانیتان زنان هستند اما شما را نمیتوان در زمره نویسندگان فمینیست به معنای رایج آن دانست؛ چرا که هم دست به عرضه تصویری اغراق شده از تابان نزدهاید و هم اینکه جایگاه مردان هم در آثارتان بهدور از برخی سوگیریهای رایج است.با این حال زنان جایگاه خاصی در نوشتههایتان دارند!
ابتدا ناگزیر به تصحیح برخی اشتباهات درباره مفهوم فمینیسم و فمینیستها هستم. مفهوم فمینیسم بویژه در 10-15 سال اخیر با سوءبرداشتهای زیادی همراه شده و مثالها و مصداقهای اشتباهی داشته ناشی از برخی الگوهای غلط و رفتارهای رادیکال برخی مدعیان، که همین برای پدرسالاری سنتی هم بهانهای شده جهت نفی فمینیسم؛ درصورتیکه اصل ماجرا این نیست، ازآنجاییکه موضوع پایاننامهام در دوره ارشد «پست فمینیسم و سینما» بوده مطالعات بسیاری دراین باره انجام دادهام و حتی بخشهایی از تاریخچه و مسائل نظری را هم ترجمه کردهام. بحث اصلی فمینیسم برقراری عدالت و برابری است، تلاش برای جهانی برابر ازنظر جنسیت، حق استفاده برابر از فرصتهای اجتماعی و شغلی و مالی. فمینیسم این نیست که چماقی دستمان بگیریم و همه مردان را بکوبیم یا رفتارهای اخلاقی خارج از عرف داشته باشیم. اما در رمان من، همانطور که گفتید در داستانهای کوتاهم هم ضمن حضور قهرمانان مرد، اما زنان همیشه پررنگ و ملموس اند. در این رمان هم شما در هنگام مواجهه با زنی جسور و قدرتمند، با جنبههای عادی و مختلف زندگی او روبهرو میشوید که بخشی از آن عشق است. نکته مهم درمورد زنان داستانهای من این است که در عین دور بودن از رفتارهای احساسی افراطی، اما همگی حتی در روابط احساسی خود انتخابگر هستند و فاعل عشق.
درست برخلاف تصاویری که برای سالها در ادبیات مردسالارانه ایرانی از زنان، حتی گاه به قلم خود زنان ارائه شده، زنانی قربانی و محکوم به فرمانبرداری!
هم قهرمان سازیهای اغراق شده آفت است و هم ارائه تصاویری که زنان را همچنان مقهور و منفعل در سرنوشت خود نشان میدهند. در نوشتههای برخی همکارانم کاراکترهایی داریم که به رغم شخصیتی قوی و مدرن، نهایت دغدغهشان این است که فلان مرد دوستشان دارد یا ندارد، برمی گردد یا برنمی گردد و از این قبیل. این اجبار به معشوق بودن هنوز از تفکر نویسندگان ما پاک نشده. در صورتی که اغلب زنان امروزی در دنیای واقعی، در زندگی احساسی خود نیز انتخاب میکنند، انتخابی که درنهایت ممکن است ناچار به پرداخت بهایی برای آن شوند. اگر ما در فمینیست صحبت از حقوق برابر میکنیم، انتخاب و پای آن ایستادن هم یکی از شرطهای برابری است.
این نگاهی است که در آثار شما یا نویسندگانی همچون فرخنده آقایی، ناهید طباطبایی و فریبا وفی میبینیم؛ شکلی تلطیف یافتهتر از نوشتههای نویسندگانی همچون شهرنوش پارسی پور. این تغییری که حداقل یک دههای است در ارائه تصویر صحیحتری از زنان آغازشده از کجا و تحت تأثیر چه عواملی ست؟
بیشک پای تغییرات اجتماعی و افزایش آگاهی فرهنگی در میان است. نه فقط در آثار زنان، بلکه تا حدی در نوشتههای مردان هم چنین تغییری را میبینیم که هم برای اصلاح فرهنگ حاکم بر جامعهمان و هم در ادبیات داستانی شروع خوبی است و البته قابل تعمیم به همه جامعه یا زنان نیست. دنیا جلو میرود و علم پیشرفت میکند؛ زنان و مردان بیشتر سفر میکنند و مرتبط میشوند و جهان را میبینند و الگوهای اشتباه یا کهنهشان را زیر سؤال میبرند و در باورهای خودشان یا نسل و قومشان تجدیدنظر میکنند. طبیعی است آن رویکرد پر از بغض و اغراقشده برخی نوشتهها، از تبعیض سالها و قرنها و جور و جفایی میآید که بر زنان این سرزمین رفته و شما نمونههایی از آن را در «اسرار عمارت تابان» هم میبینید. اما بهنظر من این جور و جفا باید عاملی شود برای جلو رفتن و نه درجا زدن.
و تجربهتان از حضور در داوریها و محفلهای ادبی چیست؟ حداقل در میان نویسندگان جوان چقدر به عبور از این کلیشهها امیدوار هستید؟
البته آدم محفلی نیستم و ابداً با هیچ گروه ادبی ارتباطی ندارم. اما بهعنوان یک کارشناس نشر که کتاب زیاد دستم میرسد و بهعنوان داوری ادبی که زیاد داوری کرده ام، به نظر میرسد اتفاقات خوبی در راه است. طی سالهای اخیر برخی نویسندگان جوانتر در کتابهایشان در حال تجربه مقولههای تازهای هستند و از فضاهای روزمره تکراری فاصله گرفتهاند یا اگر به سراغ آن فضاها رفتهاند با بازنمایی تازهای همراهش کردهاند. اما در داستان کوتاه جوایز شهرستانی، غلبه دو الگوی تکراری در کار دوستان به چشم میآید: یکی الگوهای مدرنیستی رئالیستی که مضامین شهری بشدت تلخ و سیاه دارد (و همیشه گفتهام این زنگ خطری است برای کارشناسان علوم اجتماعی و روانشناسی)، که در آنها خط روایی و پیرنگ داستانی چندان مهم نیست و نویسنده/ راوی/ کاراکتر بیشتر در کار تکگویی از احوال خود است. الگوی دوم هم الگوی بومیتری است که دغدغههای اقلیمی دارد خارج از دسترس مرکز؛ که تا اینجایش جالب است اما متأسفانه اینها هم درگیر ضعف ساختاری و فقدان روش درست داستاننویسی هستند.
به اسرار عمارت تابان بازگردیم، از ساختاری بگویید که برای این رمان بهره گرفتهاید؟
بهنظر خودم ساختاری که در این رمان استفاده کردهام شبیه به نقشه فرشهای ایرانی است. برای بافنده پای دار قالی، تکتک گلها و برگها و نقطهها، با رنگهای مختلف، معنایی دارند که گرچه هرکدام سرجای خودشان کاملاً و باید دقیق بافته شوند اما درنهایت همگی در خدمت یک الگوی کلی و بزرگتر هستند که بعد از اتمام کار معلوم میشود. از سوی دیگر، از نظر طرح معما و دادن سرنخ و سپس سختتر شدن معماها و دادن سرنخ بعدی و آزمون و خطای کاراکتر در هنگام داستان، بخشی از این ساختار را هم از جهان گیمها و سریالها دارم. نه اینکه کاربر دائمی بازیهای کامپیوتری باشم، ولی ساختار داستانی و روایتی گیمها را تا جایی که وسعم برسد دنبال و تحلیل میکنم.
اتفاقاً از این جهت هم میتوان شباهتهایی در کتاب تان پیدا کرد، اینکه ماجراهای رمان نظیر بازیهای کامپیوتری مرحله به مرحله پیش میرود!
همینطور است؛ در ساختار یک بازی، گیمر باید با حل گرههای هر مرحله به مرحله بعد برود، اما در عین گرفتن این پاداش و حرکت به جلو، با مرحلهای سختتر روبهرو میشود؛ درست شبیه مراحلی که تابان در این رمان با آنها طرف میشود.
از ساختار چندصدایی «اسرار عمارت تابان» هم بگویید.
تلاش کردم چندصدایی یا پلی فونی را در شکلی که بهنظرم درست است و با سه خط زمانی مختلف، پیش روی مخاطب بگذارم: فصلی از رمان در قرن هفتم هجری میگذرد، فصلی در دهه چهل ایران و بیشترین دوره زمانی هم به سالهای 93-94 بازمیگردد. در هر فصل الگوی زبانی راوی را هم تغییر دادهام، البته روی لهجههای کاراکترها هم حساسیت به خرج دادم که در عین اینکه برای تمام مخاطبان قابل فهم باشند اما بفهمند که این منطقه خراسان است. در کل، سعی کردهام سخت کار کنم تا مخاطبم راحت بخواند.
ماجرای رمان بسیار تصویری از آب درآمده، این مسأله چقدر نشأت گرفته از تحصیلات دانشگاهیتان در ارتباط با سینماست؟
خیلی زیاد! طی روز به همان اندازهای که مینویسم فیلم و سریال هم میبینم و مغز و چشمم خودآگاه یا ناخودآگاه در حال تحلیل تصاویر و ربط دادنشان به کلمات است. از ابتدای تألیف این رمان هم میدانستم مشغول خلق اثری هستم که تصویرسازی پررنگی دارد. به امید خدا قسمت دوم این رمان را هم به همین سبک و سیاق خواهم نوشت و اگر عمری باشد تابان به سفرهای کاوشی دیگری هم میرود. الان در مرحله فیشبرداری برای کتاب دوم هستم که زمان میبرد. بهدلیل شرایط ناشی از کرونا، برای حضور در کاوشها و مناطق تاریخی مورد نظرم قادر به سفر نیستم و تا عادی شدن شرایط باید به جستوجوهای مجازی بسنده کنم.
جلد نخست را به اتکای اطلاعات شخصیتان نوشتهاید یا برای آن دست به سفر و تحقیق زدهاید؟
من به خیلی از شهرهای ایران سفر کردهام و تقریباً هرجا رفتهام اول و بیش از همه بناهای تاریخی و حتی سایتهای باستان شناسی را دیدهام؛ از کاشان و شیراز بگیرید تا کرمانشاه و قشم و همه جا حس کردهام داستان بزرگی دارد که هنوز نوشته نشده. برای این رمان هم، چند سال قبل سفری به اسفراین داشتم و دژی را که مکان اصلی این داستان است از نزدیک دیدم و در آن چرخیدم. مصاحبهها و تحقیقات مختلف هم انجام دادم. البته به مدد جهانوطنی خاصی که اینترنت سبب شده، براحتی میتوانید به این شهر و دژ سفر مجازی کنید؛ اما برای من کسب تجربه زیستی و صحبت نزدیک با آدمهای مطلع اهمیت زیادی دارد. در شکل پیوسته، بیش از دو سال صرف تحقیق و سفر و گفتوگو و فیشبرداریهای رمان کردهام؛ و یک سال هم صرف نوشتن آن.
و در آخر از این بگویید که جلد دوم رمان در کدام منطقه باستانی سپری میشود؟
همانجا که سرنخش را صفحه آخر دادهام. در جلد بعدی، تابان برای حل یک معمای جنایی پیچیده روانه گوردخمههای یزد میشود و قصه در نقاط مرکزی ایران، یزد و کرمان، سپری میشود.
پیش بهسوی جریان اصلی ادبیات ایران
سهند آدمعارف
منتقد ادبی
رمان، علاوه بر یک فرم یا ژانر ادبی، بخشی از دستاورد فرهنگ بشری است؛ چه آن را به امر خلاقه نسبت بدهیم چه این کار را نکنیم؛ از این منظر جامعهای که رمان نداشته باشد با فقدان بزرگی در عرصه فرهنگ روبهرو است. جامعه ایران از یک وجه رمان دارد و از وجه دیگر رمان ندارد؛ رمان دارد از آن جهت که نویسندگان درجه یک زیادی داریم که سالانه تعداد قابل توجهی رمان با کیفیتهای استاندارد روبه بالا و در برخی موارد «برجسته» مینویسند و از جهت دیگر جامعه ایران رمان ندارد به این دلیل که رمان در مقام مقایسه با سایر کشورها خواننده چندانی ندارد و خواندن رمان به یک عادت و در نتیجه نیاز فرهنگی ایرانیان تبدیل نشده است. قصد آسیبشناسی نداریم اما بخشی از این فقدان (فارغ از بحث ممیزی)، کاملاً به رواج فایدهباوری و حتی رنجباوری در میان اقشار مختلف ایرانیان بر میگردد. به این معنا که سالهاست روشنفکران و نخبگان جامعه صرفاً بر لزوم عناصر آموزندگی و آگاهیبخشی کتاب تأکید کردهاند و در نتیجه این نگاه و برداشت به باور عام هم راه یافته و تثبیت هم شده است که فرد کتابخوان همواره بایست از مطالعه خود رنج بکشد و تازه پس از مطلع شدن نیز رنجی مضاعف بر رنجهایش افزوده خواهد شد که همانا رنج آگاهی است. حالآنکه یکی از جنبههای اصلی مطالعه و بخصوص مطالعه رمان، کسب لذتی متعالی و عمیق یا حتی پیشپا افتاده و سطحی است؛ لذتی که فقط رمانخوانهای حرفهای میدانند چیست. از این منظر است که آگاهی و آموزش در ادبیات تبدیل میشوند به عناصری ثانویه که بهصورت غیرمستقیم اتفاق میافتند.
رمان «اسرار عمارت تابان» که بهتازگی منتشر شده و با استقبال نسبی هم روبهرو شده است از آن دست رمانهایی است که خواننده قرار نیست برای خواندن آن متحمل رنج شود، یعنی بهقصد لذت بردن خواننده از یک رمان نوشته شده است. شاید این موضوع پیش پا افتاده بهنظر برسد اما بسیار اهمیت دارد. در عین حال به شعور خواننده هم احترام میگذارد و سعی میکند لذتی که با خواندن سطور قرار است خواننده ببرد لذتی سطحی نباشد.
فارغ از کلیات مربوط به لذت و آگاهی، جدیدترین رمان شیوا مقانلو ماجرای تابان؛ یک دختر باستانشناس جوان را روایت میکند که به دعوت یکی از استادانش، برای حفاری و اکتشاف باستانشناسانه، به ناحیهای در خراسان شمالی میرود. شخصیتپردازی تابان در این رمان بسیار دقیق و چندوجهی است. خواننده از ابتدای کتاب همزمان با پیشروی وقایع، با تکگفتار درونی مستقیم تابان بهعنوان قهرمان داستان مواجه میشود. او برای خودش قوانینی دارد که در مواجهه با آدمها و رویدادها سعی میکند با اتکا به آنها راه و واکنشهای درست را تشخیص بدهد. شخصیتهای فرعی هرکدام ویژگیهایی دارند که با وجود کوتاهی حضورشان به سرعت برای خواننده ملموس میشوند.
داستان پرکشش و در عین حال مملو از ظرافتهای تصویری و تدوینی است. در عین سرشار بودن قصه از مفاهیم روانشناختی و شخصیتشناختی، قصه کاملاً سینمایی و سکانس به سکانس پیش میرود و در هر سکانس زاویه دید روایت مدام تغییر میکند و نهایتاً میتوان گفت روایت رمان پیش از آنکه فیلمنامهاش نوشتهشود بهطور کامل و جزء به جزء دکوپاژ شده است.
«اسرار عمارت تابان» رمانی واجد بسیاری از ویژگیهای رمانهای ژانر جنایی و ماجراجویانه است ،الا اینکه سهلانگاریهای بسیاری از نمونههای خارجی رمانهای ژانر را ندارد. قصه با چفت و بستهای منطقی پیش میرود و در عین حال زبان شسته و رفته و فارسی تمیزی دارد. لهجه خراسانی شخصیتهای محلی ملموس و خودمانی از آب درآمده و در عین حال آنقدر در زمینه لهجه افراط نمیکند که سررشته امور از دست خواننده خارج و از قصه به حاشیه رانده شود.
شیوا مقانلو بهطور دقیق با رمانش سعی دارد یک خلأ بزرگ را پر کند که قطعاً در این مسیر تنها نیست و در چند سال اخیر تلاشهای مطلوب اما ناکافی هم صورت گرفته است؛ خلأ رمانهای جریان اصلی (main stream)ادبیات ایران. رمانهایی که ضمن واجد بودن ارزشهای ادبی بتوانند برای طیفهای گستردهای از مردم جذابیت ایجاد کنند، البته تصور کردن و به تبع آن به وجود آمدن یک جریان اصلی در ادبیات ایران، مصداقی فراتر از ژانرنویسیهای سفارشی چندسال اخیر دارد اما همانها هم در نوع خود راهگشا بودهاند. از این منظر «اسرار عمارت تابان» شاید نعل به نعل یک ژانر نباشد و در برخی نقاط همچون پلیفونیهای روایتهای تاریخی کاملاً طبق فرمولهای خودش عمل کند اما اعمال این تکنیکها بههیچوجه خودنمایانه نیست و کاملاً به پربارتر شدن مسیر روایت و ایجاد چفت و بست مناسب در معما و خلق غافلگیری برای مخاطب یاری رسانده است. دیگر بداعت مقانلو در این رمان، خلق قهرمان زنی با ویژگیهای انسانی (و نه اسطورهای) و حتی زنانه همراه با همه قوت و ضعفهای خودش است. قهرمانی که اگر نگوییم بیسابقه اما دستکم نگارنده نظیرش را در ادبیات داستانی معاصر به یاد ندارد و پر واضح است منظور از قهرمان صرفاً راوی یا شخصیت اصلی زن یک رمان نیست که دهه هفتاد شمسی سرشار بود از این زنانهنگاریهایی که به مسیر خاصی هم منتهی نشدند و پیشنهاد خاصی هم به ادبیات ندادند. کنش قهرمانی در فرم رمان پدیدهای است که زن ایرانی در مقطع کنونی به آن نیاز وافر دارد، پس میتوان گفت فارغ از هر امتیاز ادبی رمان «اسرار عمارت تابان» دستکم در حوزه اجتماعی و فرهنگی هم پیشنهادهای زیادی دارد و هم دستاوردهای پرثمری؛ فارغ از همه این دستاوردها این رمان را بخوانید چون از آن لذت خواهید برد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ