گفتوگو با لوکا آکینو نوازنده ترومپت درباره حضور در بخش بینالملل جشنواره موسیقی فجر
از موسیقی شرقی الهام گرفتهام
گفتوگوها: ندا سیجانی
تریوی جز ازکشورایتالیا شامگاه شنبه 26 بهمن ماه نخستین اجرای بخش موسیقی بینالملل را در تالاروحدت روی صحنه برد. لوکا آکینو سرپرست این گروه موسیقی و نوازنده ساز ترومپت است که دراین برنامه با همراهی فابیوگیاچینو نوازنده پیانو و داومیراندا نوازنده کنترباس قطعاتی را بهصورت بداهه برای مخاطبان اجرا کردند.
لوکا یکی ازاستعدادهای ترومپت نوازی ایتالیا است و صدای سازش منحصر به فرد و خلاقانه است. موسیقی آکینو ریشه دربداهه نوازیهای مایلز دیویس و چت بیکراست و درواقع بازتابی ازموسیقیهای جز، هیپ هاپ و گرانج در آثار او نمایان است.
این نوازنده برای نخستین بار به ایران آمده و درفستیوال موسیقی فجر شرکت کرده است در واقع آشنایی او با این جشنواره بواسطه مدیربرنامهاش انجام گرفته که پیش از این چندین بار و در همراهی با دیگر نوازندگان ایتالیایی به ایران سفرکرده و آشنا با جشنواره موسیقی فجر است. او درگفتوگو با «ایران» از علاقهمندیاش به موسیقی جز میگوید: از 17 سالگی به موسیقیهای راک، گرانج و گروههای جز امریکایی علاقهمند شدم و بسیار گوش میدادم تا آنکه در 20 سالگی عمویم یک ترومپت برایم خرید و با این ساز کار خود را شروع کردم البته هیچ گاه موسیقی را بهصورت آکادمیک دنبال نکردهام و اغلب کارهایم بهصورت بداهه است.
آکینو در ادامه بیان کرد: زادگاه موسیقی گروه ما برگرفته ازموسیقی سنتی کشورایتالیا است و با ترکیب موسیقی جز، که از نگاه من یک هنر بداهه نوازی است.
او درمورد تأثیرموسیقی درتبادل فرهنگی ملتها افزود: سالها پیش در کمپین میراث جهانی یونسکو شرکت کردیم و اجرایی در شهر پترا (اردن) برگزار شد البته موزیسینهای بسیاری از کشورهای مختلف شرکت داشتند، این کنسرت در واکنش به حمله طالبان به اردن بود و در آنجا بود که به قدرت موسیقی پی بردم و باید گفت هنروموسیقی ملتها را به یکدیگر نزدیک میکند. لوکا آکینو 4 سال قبل آلبومی منتشر کرد که موضوع آن صلح بود که با حمایت یونسکو تهیه شده بود وعواید آن آلبوم را به خانواده قربانیان حمله طالبان به اردن
پرداخت کرد.
اوعلاقهمند به موسیقی شرقی است و از این موسیقی بسیار الهام گرفته البته آشنایی او با موسیقی شرقی بواسطه گوش دادن به آثار Jon Hassell نوازنده مشهور ترومپت امریکایی است. لوکا درادامه بیان کرد: از کودکی به آثار Jon Hassell علاقهمند بودم. او سالها در خاورمیانه زندگی کرده و آشنا با موسیقی این منطقه است و نواهایی که با ترومپت مینوازند تأثیرگرفته از موسیقی شرقی بوده است. البته بعد ساخت آن آلبوم که به سفارش یونسکو بود من نیز تحت تأثیر موسیقی شرقی قرار گرفتم.
گفتوگو با ضابیط نبیزاده موسیقیدان آذربایجانی درباره حضور در جشنواره موسیقی فجر
خود را شاگرد معنوی استاد شجریان می دانم
ضابیط نبیزاده از موسیقیدانان و خوانندگان شهیر جمهوری آذربایجان شامگاه یکشنبه 27 بهمن نخستین اجرای خود را در قالب جشنواره موسیقی فجردر سالن خلیج فارس فرهنگسرای نیاوران برگزار کرد. در کنسرت اخیرعلی اصغر ممداُف نوازنده تار وخیام ممداُف نوازنده کمانچه، ضابیط نبیزاده را همراهی کردند اجرایی که درسه بخش موسیقی مقامی، ماهینی (ترانه) و ترانههای فولکلور بود.
هدف و فعالیت ضابیط نبیزاده ارائه و معرفی موسیقی مقامی آذربایجان است. او که از سال ۲۰۰۰ تاکنون مشغول تدریس در کالج موسیقی باکو است، بارها بهعنوان نماینده موسیقی آذربایجان در جشنوارههای جهانی شرکت داشته وهمچنین در شهرهای مختلف ایران نیز کنسرت های بسیاری برگزار کرده است.
نخستین باری که نبیزاده به ایران آمد سال 1994 بود به گفته او:«زمانی که به ایران آمدم آیتالله العظمی محمدعلی اراکی به تازگی درگذشته بود و بعد از آن 9 بار دیگر هم به ایران سفرکردم و در سینما آزادی اجرای برنامه داشتیم، همان سینمایی که آتش گرفت. بهطورکلی شاید بیش از 14 کنسرت در تهران برگزارکرده باشم. البته اجراهای بسیاری هم در شهر تبریز داشتهام.»
اجرای آن دوره درتهران با همراهی هنرمندان بزرگ جمهوری آذربایجان چون «هابیل علی اف»، «عاشیق عدالت نصیب اوف»، «تیمورمصطفی اوف»، «رامیز قلیاف»، «واصف آدی گوزلاف» و... برگزار شد. همچنین به دعوت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اجراهایی هم در تالار وحدت انجام شد.
او در ادامه افزود: حضورم در جشنواره موسیقی فجر برای اولین بار است و به عقیده من، جشنواره بزرگ و شناخته شدهای است و فرصتی بوده تا گروههای مختلف موسیقی از شهرها و کشورهای مختلف برای ارائه یک اجرای فاخر به دورهم جمع شوند.
نبیزاده در مورد اشتراکات موسیقی آذری جمهوری آذربایجان و ایران بیان کرد: «ایران و آذربایجان مشترکات موسیقایی بسیاری دارند و البته تفاوتهایی هم دیده میشود که بیشتر در تحریرها یا مقامهای آذربایجان یا پردههای موسیقی است. موسیقی فولکلور آذربایجان بیشتر برمبنای ترانه است اما دستگاههای موسیقی آوازی ایران هم بسیار فاخر و ارزشمند است.بهطور مثال آوازهایی که در دستگاه موسیقی چهار گاه ایران و مُقام سه گاه آذربایجان خوانده میشود شباهتهای بسیاری باهم دارند.»
تصنیف زیبا و ماندگار «مرغ سحر» به خوانندگی استاد محمدرضا شجریان ازجمله قطعاتی است که در ایران و جمهوری آذربایجان طرفداران بسیاری دارد. نبیزاده درادامه بیان کرد: مردم جمهوری آذربایجان استاد شجریان را خیلی دوست دارند و او را خواننده بزرگی میدانند، صدایش را میشنوند و بهخاطر اجراهای اصولی دستگاه موسیقی ایران او را تحسین میکنند او یکی از مفاخر موسیقی دنیا است. عالیم قاسم اف خواننده شهیر آذربایجان و آقای شجریان هنرمندان بسیار بزرگی هستند و در یک ترازقرار دارند. 30 سال است که با موسیقی ایرانی آشنایم و گوش میکنم و در این سالها بیشتر به آثار آقای شجریان علاقهمندم هستم و با آواز ایشان با موسیقی آوازی ایران آشنا شدم و سعی میکنم آن را بدرستی اجرا کنم و همچنان این مسیر را ادامه میدهم. آقای شجریان فراتر از یک خواننده و موسیقیدان است کسی که موسیقی را خوب میشناسد و خود را شاگرد معنوی موسیقی او میدانم. بهعنوان مثال دستگاه افشاری در کشور ما وجود ندارد اما من با گوش دادن به کاستهای آقای شجریان با این دستگاه موسیقی آشنا شدم و آن را اجرا میکنم. به یاد دارم سالها پیش که جوان بودم و سفری به ایران داشتم سعی کردم آواز ایرانی بخوانم آقای شجریان گفتند: در اینجا به اندازه کافی موسیقی ایرانی خوانده و شنیده میشود بسیار دوست داریم آواز آذری بخوانید که برای ما شیرین ترو لذت بخشتر است. بسیاری از علاقهمندان موسیقی آوازی در ایران و آذربایجان علاقهمندند مانند ایشان بخوانند البته کار آسانی نیست.
اما در مورد قطعه «مرغ سحر» باید بگویم ملودی این کار در ایران و آذربایجان مشترک است و تفاوتی ندارد البته اصل این قطعه ساخته یکی از آهنگسازان ایرانی است و در دستگاه ماهور است و اگر اشتباه نکنم نخستین بار صفیالدین ارموی ردیفهای آن را نوشته است و برخی از ساختههای او میراث مشترکی است و کمک کرده تا موسیقی آذری و ایرانی به هم نزدیکتر شوند. البته قطعه ای که در ایران خوانده میشود اشعار کوتاه تری دارد اما در آذربایجان به مدت 45 دقیقه این کار اجرا میشود و شاعر آن علی سلیمی است.
ضابیط نبیزاده از 6 سالگی به موسیقی علاقهمند میشود اما از 25 سالگی بهصورت حرفه ای آن را دنبال میکند و آموزش میبیند.
این خواننده درمورد علاقهمندیاش به موسیقی آوازی ایران بیان کرد: آواز بنیان موسیقی آذربایجان و ایران است اما در نوع ارائه آن تفاوتها و مهارتهای خاص وجود دارد. ناگفته نماند موسیقی آذربایجان در یک برهه زمانی تحت تأثیر موسیقی ایران قرار گرفته است.
او در مورد بهرهگیری از اشعار شاعران ایرانی در موسیقی آذری اظهار داشت: شاعران بزرگی چون محمد حسین شهریار، شاه اسماعیل خطایی، ابوالقاسم نباتی و...در ایران هستند که اشعار زیبایی به فارسی و آذری سرودهاند و درواقع آثار مشترکی است که در ایران و آذربایجان استفاده میشود اما بهطور مثال نمیتوانیم از اشعار سعدی در موسیقی آذربایجان بهره ببریم چرا که سبک خاصی دارد و در موسیقیهای مقامی قرار نمیگیرد اما اگر به عقبتر برگردیم خواهید دید اشعار بسیاری هستند که در بهکارگیری موسیقی آذری و ایرانی مشترک هستند .اشعار شاعرانی چون فضلالله نعیمی یا عمادالدین نسیمی. ناگفته نماند چه خوب است که اشعار دیگر شاعران بزرگ ایران چون نظامی گنجوی یا فزونی استرآبادی به آذری ترجمه شود و مورد استفاده قرار بگیرد.
او در ادامه درباره تأثیرموسیقی درتبادل فرهنگی ملتها گفت: اگرمی خواهید کشوری را بشناسید به موسیقی آن گوش بدهید همه چیز از طریق موسیقی قابل درک است و در روابط کشورها اهمیت بسیاری دارد. بهتر است بگویم آنقدر که موسیقی میتواند در حل مسائل ملتها تأثیر گذارباشد،سیاست و سیاستگذاران نمیتوانند چرا که موسیقی زبان بینالملل است و به همین سبب هیچ گاه محصور نمیشود و اگر فرصتی باشد دوست دارم با نوازنده های ایران همکاری داشته باشم.
او میگوید: تمام عمرم را برای موسیقی گذاشتهام و موسیقی زندگی من شده است من بهخاطر موسیقی به کشورهای مختلف دنیا سفر کردم و دوست دارم همه بدانند موسیقی چیست و آن را احساس کنند و امیدوارم که از موسیقی قدر شناسی شود. در حال حاضر موسیقی آذربایجان و ایران در دنیا شنیده میشود و همه به آن علاقهمند هستند خود من هم سالها است تجربیاتم را به نسل جوان منتقل میکنم.
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
ادامه از صفحه 7
خانم پرتو اصرار بسیاری داشتند من تدریس موسیقی انجام بدهم اما همان دوران هم در حوصلهام نمیگنجید، اما آقای ظریف علاقه بسیاری به آموزش داشتند و معلم بزرگی بودند و به مدت 60 سال، ثمره علم و دانش خود را به هنرجویان آموختند.» هوشنگ ظریف سبک متفاوتی در تارنوازی داشت، استناد او در تدریس به ردیف استادش موسی خان معروفی است. ردیفی که موسی خان طی
۳۰ سال و با بهرهگیری از ردیف میرزا عبدالله و آقاحسینقلی و برخی دیگر از قدما نوشته است. استاد ظریف معتقد است این شیوه کاملترین ردیف است و خود را بهعنوان یک شاگرد موظف میداند که آن را تدریس کند. کتاب «دستور مقدماتی تار و سه تار» نوشته زنده یاد روحالله خالقی که در میان هنرجویان موسیقی با نام کتاب اول و دوم معروف است سالهاست در هنرستانها و آموزشگاههای موسیقی بهعنوان کتاب مقدماتی نوازندگی این دو ساز تدریس میشود. این کتاب در ابتدا بهصورت جزوههایی بود که استادان هنرستان آن را تدریس میکردند. اما هوشنگ ظریف تمامی این جزوهها را جمعآوری و تصحیح کرد و بهصورت یک کتاب منتشر شد که یکی از پرکاربردترین کتابهای موسیقی ایرانی است. آثار صوتی بسیاری هم دارد که مربوط است به برنامههای متعدد گلها که ضبط و پخش شده است و تکنوازیهای زیبایی از خود به یادگار گذاشته است اما کاست «اصفهان دشتی» یکی از بهترین نمونههای تکنوازی تار در ایران است.
هوشنگ ظریف و پروین صالح هر دو از چهرههای بنام و شناخته شده موسیقی ایران هستند و درکنار زندگی مملو ازعشق خود، هنر موسیقی را هم عاشقانه دنبال کردند؛ آنها آموختند و آموزش دادند تا آیندگان هم رهرو راه آنها باشند و سالها شاگردی در محضر بزرگان موسیقی چون روحالله خالقی، ابوالحسن صبا، موسی معروفی، جواد معروفی و... و تعلیم و تربیت از منش و هنر این بزرگان را به نسل جوان هم انتقال دادند اما سرنوشت آن هنرستان موسیقی ملی و آنچه امروز با عنوان هنرستان موسیقی شناخته شده است دنیای دیگری است و همین اتفاقات تلخ و فشارهای عصبی هوشنگ ظریف را بیمار کرد و با بیماری آلزایمرهمه آن روزهای تلخ و شیرین زندگی به فراموشی سپرده شد تا دیگر نداند چه بر سر نسل جوان موسیقی آمد و سرنوشت آن همه تعلیم و تربیت چه شد؟ همان سرنوشتی که گریبان زنده یاد حسین دهلوی را هم گرفت و هیچ گاه به آرزویش نرسید و سرانجام به گفته شاگردانش دق کرد؛ حسین دهلوی و هوشنگ ظریف نتوانستند رنجی را که بر سر موسیقی آمده است را تاب آورند و چون صدایشان به جایی نمیرسید به یکباره به سکوت نشستند اما سینهشان پر درد بود، دهلوی که رفت اما مرهمی هم برای زخمهای هوشنگ ظریف پیدا نشد. براستی چه چیزی سبب شد مسیر هنر، موسیقی و آموزش تغییرکند و نگاههای فرمایشی و سفارشی بتوانند به مراکز آموزشی بویژه هنرستان موسیقی ملی که یادگار کلنل علینقی وزیری و روحالله خالقی است راه پیدا کنند!
خانم صالح نقش استاد بزرگی چون هوشنگ ظریف در تربیت و آموزش موسیقی را اینگونه نقل میکند: «متأسفانه در حال حاضر فضای آموزشی بسیار تغییر کرده نه شاهد تدریس استادان و معلمان موسیقی خوب هستیم و نه هنرجوها دل به کار میدهند. بهتر است بگوییم موسیقی را تفننی و از سرتفریح و سرگرمی دنبال میکنند. مدرس خوب ابتدا باید یک هنرمند عاشق و با اخلاق و منش درست باشد و مانند یک پدر دلسوزانه رفتار کند تا بتواند شاگردانش را با جان و دل آموزش بدهد.از آقایان حسین علیزاده، ارشد طهماسبی یا دیگران سؤال کنید روش تدریس آقای ظریف چگونه بود و با موسیقی چه کرد!؟ آقای ظریف موسیقی را نت به نت تدریس میکرد و برای آموزش صحیح ساعتها وقت میگذاشت تا هنرمندان نخبه را در اجتماع پرورش بدهد. من همچنان تأکید میکنم مدرس واقعی باید شاگردانش را مانند فرزند خود دوست بدارد تا از طریق این ارتباط عاطفی، احساسش را به آنها انتقال دهد. متأسفانه باید بگویم در حال حاضر مسائل مالی و خیلی مسائل دیگر به همه هنرهای ما نفوذ پیدا کرده و واژه هنر و هنرمند را کاملاً تغییر داده است. فراموش نکنیم رسانه ملی هم نقش بسیاری دارد؛ آن دوران از ساعت 8 شب برنامه رادیو پخش آثار هنرمندانی چون دلکش، فاختهای، بنان و... بود اما امروز تلویزیون به جای نشان دادن ساز شهناز، گل و بلبل نشان میدهد و این فاجعه بزرگی است؛ واقعاً نمیدانم سیاست کاری رسانه ملی چیست! موسیقی نوازشگر روح انسان است نه تخریب جامعه.
بیتردید همین بیاحترامیها و برخوردهای نادرست سبب شد بعد از انقلاب هیچ یک از آن هنرمندان در تلویزیون حضور نداشته باشند و اوضاع روز به روز بدتر از گذشته میشود. شرایط موسیقی بانوان هم که مشخص است من و خانمها افلیا پرتو، ارفع اطرایی و گیتی وزیری تبار از بازماندههای نسل گذشته هستیم که در صحنه امروز حضوری نداریم. البته من بعد از انقلاب بهدلیل بیماری آرتروز بازنشسته شدم و درواقع نخستین کسی بودم که از ارکستر ملی کنارهگیری کردم و تا به امروز نه تدریسی دارم و نهسازی مینوازم.»
هوشنگ ظریف و پروین صالح در این سالها مشوق یکدیگر بودند و در کنار هم و در سفرهای متفاوت، روزگارخود را بدون کمترین حاشیه و مسألهای گذراندند و در این سالهای میانسالی هم همچنان کنار یکدیگر به سرمی برند؛ هیچ گاه ابراز گلایه و دلخوری نداشتند اما تنها گلایه استاد اجحاف در حق هنرجویان بود و پذیرش آن را نداشت. او از اعضای هیأت انتخاب دانشکده موسیقی دانشگاه هنر و هنرستان موسیقی بود و نمیتوانست به خود بقبولاند کسی که شناختی از موسیقی ندارد در دانشگاه تحصیل کند و در مقابل فردی که با عشق و دانش موسیقی را انتخاب کرده براحتی کنار گذاشته شود و در آخر تصمیم خود را گرفت و از دانشگاه استعفا کرد. خانم صالح میگوید: «آقای ظریف بعد از استعفا از دانشگاه، آموزش موسیقی را بهصورت خصوصی برگزار کرد، بدون آنکه وجهی از شاگردانش دریافت کند. اما آنقدر غصه خورد و غصههایش را در سینه حبس کرد تا آرام آرام افسردگی گرفت و بیماریش شدت یافت و در این مدت جز دوستان و شاگردان صمیمیاش کسی حالی از او نمیپرسد. سه سال است که در این خانه نشستهام و جز برای رفتن دکتر از منزل خارج نشدهام؛ البته وظیفهام است آن زمان که عقدنامهمان را امضا کردیم تعهد دادیم در خوشی و ناخوشی در کنار هم باشیم و همدیگر را فراموش نکنیم. هوشنگ ظریف بزرگترین افتخار زندگی من است او برای من استاد، همسر و یک رفیق مهربان است. در این سالها کوچکترین بیاحترامی از ایشان ندیدم چرا که او پرورش یافته روحالله خالقی بود و انسانیت مهمترین درسی بود که از او آموخت. همین چند روز پیش بهدلیل کبودی انگشتانش حلقه ازدواجمان را از دستش درآوردم، در پشت این حلقه تاریخ ازدواجمان حک شده، یادگار آن روزهای خوب هنرستان موسیقی ملی و.... بیان این همه خاطرات زیبا و تلخ و شیرین از استاد «هوشنگ ظریف» دنیای دیگری از او برایم میسازد به دیدارش میروم، در گوشهای از اتاقش روی تخت دراز کشیده و نگاهش به نقطهای خیره مانده. موهای لخت و سفیدش صورت او را همچنان زیبا و دلنشین نشان میدهد اما انگشتان دستش دیگر رمق در دست گرفتن تار و در شور نواختن را ندارد. عاقبت آنهایی که او را خانهنشین کردند چه خواهد شد؟ استاد با همان چشمان پر مهرش که یک دنیا حرف در آن نهفته است نگاهش را به من میدوزد. با خودم میگویم چه خوب است که در روزگار چنین مردی زندگی میکنم.